نوید شاهد - «در دریاچه مریوان با هر قلابی که میانداختی بعد از چند دقیقه یک ماهی کپور بزرگ به قلاب میآمد. وقتی که وارد پادگان حر مقر جندالله مریوان، میشدی بوی ماهی همه جا را پر کرده بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۷
نوید شاهد - شهيد "عطاءالله مرادی" در دفتر خاطرات خود مینویسد: «امشب که از آنجا برگشتم متوجه شدم که به علت شوخي يکي از برادران به نام سيد محسن صالحي، يکي از انگشتان دست چپش شکسته شده بود...» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۶
نوید شاهد - شهيد "عطاءالله مرادی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز ساعت 1:30 بعد از ظهر 12 دی ماه بود که براي اولين بار به خرمشهر رفتيم براي آوردن و روشن کردن ماک کاوه، هنگامي که به آنجا رسيديم صداي خمپاره از همه اوقات بيشتر بود....» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۵
نوید شاهد - شهيد "عطاءالله مرادی" در دفتر خاطرات خود مینویسد: «نور ضدهوائیها هم چون ستاره هاي بسيار به آسمان پرتاب ميشد، بسيار هيجان زده بوديم، در ضمن نور سرخي از پالايشگاه بدن ما را رنگي مي کرد...» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۵
نوید شاهد - «گفتم یکی از بچهها برود و ترتیب خدمه آن تانک را بدهد. منتظر بودم که چه کسی این کار را انجام میدهد، با کمال ناباوری برادرت که لنگ لنگان داشت به سمت پشت جبهه میرفت، برگشت و به طرف تانک رفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "علیاکبر مسگری " است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۲۰۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
نوید شاهد - چشم گشودن او به جهان در سال 1347، در روستاي كريت از توابع شهرستان «طبس» در خانوادهاي مذهبي و اهل تقوي بود. سالهاي ابتدایي و راهنمایي را با موفقيت در زادگاهش گذراند، هوش و استعداد سرشار او بارها مورد تشويق و تحسين معلمان قرار گرفته بود. روایتی کوتاه از شهید "باقر ضرابی" در قالب عکس و تصویر شناسنامه منتشر میشود.
کد خبر: ۴۸۲۰۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
روایتی خواندنی از فرمانده وقت سپاه سردشت- همرزم شهید موسی صمدی شجاع؛
نوید شاهد- سردار احمدی مقدم، فرمانده وقت سپاه سردشت و همرزم شهید "موسی صمدی شجاع" میگوید: «برای هماهنگی بعضی از امور و بررسی وضعیت منطقه رفته بودم که با شهید موسی صحبتهایی داشته باشم، ایشان در هنگام شنیدن دستورات بسیار آرام و سر به زیر بود و تنها تابع دستور مافوق خود بود.»
کد خبر: ۴۸۲۰۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
نوید شاهد خراسان جنوبی برنامه رادیویی بنام "یاد شقایق" از زندگی شهید "برات امینی" را در آستانه سالروز شهادتش منتشر میکند که در ادامه از علاقمندان به شنیدن این برنامه دعوت میکنیم .
کد خبر: ۴۸۲۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
نوید شاهد - مادر شهید "حسن نوبندگانی" در روایت خاطرات فرزندش میگوید: «از زمانی که انقلاب شد، تفنگ بر دوشش بود و میگفت: برای خدمت به جامعهام به جبهه میروم.» در ادامه از شهید "نوبندگانی" بیشتر بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۹۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
نوید شاهد - «رزمندگانی که با حجت بودند همه مایحتاج آنها در سنگرشان فراهم بود. وقتی میپرسیدیم: حجت! اینها را از کجا آوردی؟ میگفت شما خواب بودید. من رفتم از سنگرهای دشمن، همه وسایل مورد نیاز را جمع کردم و آوردم». ادامه این خاطره را از زبان همرزم شهید «حجتالله صنعتکار آهنگریفرد» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۹۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
نوید شاهد - «محسن به همراه دوستانش، یکی از ماموران را در کوچه زرگر غافلگیر کردند. تفنگ و باتوم او را گرفتند. دوست دیگرش هم لباسهای نظامی مامور را از تنش بیرون آورد تا نتواند دیگر به دنبالشان بیاید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "سیدمحسن طباطبایی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۱۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۲
نوید شاهد - همرزم شهید "رضا جهانتیغ" نقل می کند: «رضا عشق و علاقه شدیدی به امام «ره» داشت و مدام زیر لب این جمله را زمزمه می کرد "خاک پاک امام «ره» سرمه چشمان من است."» در ا ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی از زندگی شهید "برات تقابی" را منتشر می کند که در ادامه از علاقه مندان دعوت میکنیم این صوت را گوش کنند.
کد خبر: ۴۸۱۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
نوید شاهد - همسر شهید "مهدی ظل انوار" در خاطره ای می گوید: «صدای گریه بچه از اتاق بلند شد. کتاب را بست و بلند گفت: چرا مرضیه گریه می کنه...!؟ زن، مرضیه را از گهواره بیرون آورد و گفت: تو درست رو بخون... حواسم هس!...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
همرزم شهيد "فضل الله شريفی" در خاطره ای می گوید: «یک روز قرار شد که عملیاتی کوچک در جزیره ی مجنون انجام دهیم. فرماندهان تعدادی از بچه ها را برای عملیات جدا کردند و دستور حرکت دادند. شهید شریفی که جزء بچه های انتخابی برای عملیات نبود...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
همرزم شهيد "فضل الله شريفی" در خاطره ای می گوید: «من و شهید شریفی در سال 1365 از طریق سپاه سپیدان به اهواز اعزام شدیم و بعد از گذراندن آموزش نظامی و دوره ی تخصصی توپخانه در واحد ۱۵۲ توپخانه مستقر شدیم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
نوید شاهد - «لحظه خداحافظی فرا میرسد. دل توی دل صاحبخانه نیست، چگونه به مهمانها بگوید که یک لنگه کفش شما گم شده. با شرمندگی به خانم آقا احمد میگوید که با عرض معذرت یکی از لنگههای کفش شما گم شده است ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
نوید شاهد - «عبدالله پسر اولم بود، وقتی میخواست به جبهه برود کمی به حال و روزم نگاه کرد و گفت: "مادر نترس من میروم ولی شهید نمیشوم." اما از همه حلالیت طلبید و رفت ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید "عبدالله محبی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
نوید شاهد - «خاکهای روی قبر او کنار رفت. داخل قبر را نگاه کردم. چند پَرِ خونی آنجا بود. صدایش را شنیدم که گفت: دیدی آبجی! هی میگفتی داداشم! چرا رفتی زیر خاک؟ ببین که ما اینجا نیستیم اینقدر ناراحتی نکن! ...» آنچه خواندید به نقل از خواهر شهید "محمدرضا علیزاده" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۱۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
نوید شاهد - خواهر شهید "محمدرضا علیزاده" نقل میکند: «با چفیه دور گردنش خیلی جذاب تر شده بود. گفتم: یکی از این چفیهها را برای معصومه دخترم میآری؟ گفت: باشه! ولی معلوم نیست دیگه برگردم! اخمهایم را به هم کشیدم و گفتم: دیگه از این حرفها نزن! چفیهاش را از دور گردنش باز کرد و به دخترم داد و گفت...» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۱۶۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹