چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۳۲
اين مقاله به بررسي مباني واصول پيوندعشق وعرفان با ادبيّات پايداري مي پردازد ودرصدد است اين موضوع را اززاويه ومنظري عرفاني مورد توجه قراردهد.لذا ادبيّات پايداري رادرقالب سه نهادگاه "انسان"،"زبان"و"عرفان"تحليل مي كند. بدين ترتيب براساس يك نگاه عرفاني ودرچارچوب منظومۀ سه گانۀ فوق،مباني واصول عرفاني ويژه اي رابراي ظهور وبروز ادبيّات پايداري بنياد مي نهد واين پايه ها رادر 6بند خلاصه كرده است. زبان مقاله،كنايي ومتناسب رمزي وتمثيلي عرفاني است وبراي حفظ فضاي خاص مقال،درهمه جا،استناد به اشعاري مورد توجه قرارگرفته ودرنهايت هم،پاورقي هاي توضيحي همراه با ذكرمنابع تحقيق آمده اند

سيدحسين حسيني
عضوهيئت علمي دانشگاه آزاداسلامي كرمان

چكيده
اين مقاله به بررسي مباني واصول پيوندعشق وعرفان با ادبيّات پايداري مي پردازد ودرصدد است اين موضوع را اززاويه ومنظري عرفاني مورد توجه قراردهد.لذا ادبيّات پايداري رادرقالب سه نهادگاه "انسان"،"زبان"و"عرفان"تحليل مي كند.
بدين ترتيب براساس يك نگاه عرفاني ودرچارچوب منظومۀ سه گانۀ فوق،مباني واصول عرفاني ويژه اي رابراي ظهور وبروز ادبيّات پايداري بنياد مي نهد واين پايه ها رادر 6بند خلاصه كرده است.
زبان مقاله،كنايي ومتناسب رمزي وتمثيلي عرفاني است وبراي حفظ فضاي خاص مقال،درهمه جا،استناد به اشعاري مورد توجه قرارگرفته ودرنهايت هم،پاورقي هاي توضيحي همراه با ذكرمنابع تحقيق آمده اند.


مقدّمه

ادبيّات پايداري دريك منظرعرفاني،ادبيّاتي است كه بتواند انسان راتا اوج مقام قرب الهي رهنمون سازد.امّا براي دستيابي به چنين آرماني بلند،بايد مراحل ويژه اي راطي كرد وبه مباني خاصي نيز پاي بند بود.فهم وكشف اين مباني عرفاني نيز بدون بررسي سه نهادگاه "انسان"،"زبان"و"عرفان"وتحليل نحوۀ پيوند اين منظومه ممكن نيست؛امري كه به عنوان يكي ازاهداف اين مقاله به حساب مي آيد وازكاركردهاي آن شمرده مي شود.
بانظربه"انسان"به عنوان يك جانشين الهي ونيز با توجه به يكي ازويژگي هاي"عرفان"به عنوان يك حسّ متعالي وتوان برترالوهي دروجودانسان،به صورت طبيعي"ادبيّات"ونظام ادبي اي كه درقلمرو وجودي زبان سرخواهدزد داراي خصوصيات و ويژگي هاي ويژه اي مي شودوبراساس به تدريج،پايه هاي عرفاني ادبيات پايداري،خودرانشان خواهد داد ومي توان اميد به بارقه هاي مينوي آن داشت.
بدين ترتيب اين مقاله با بررسي منظومۀ سه گانۀ فوق،درصدداست مباني ادبيّات پايداري رااز زاويۀ يك نگاه عرفاني خاص مورد بازكاوي قراردهد ولذا اصول وپايه هاي بنيادين رابه صورت يك سلسلۀ منطقي مطرح كرده ومورد نظرقرار دهد.
پاره اي از اصولي كه دراين مقاله مطرح شده اند عبارتند از:
1-هويّت الوهي انسان:
انسان به دليل جانشيني،داراي هويّتي اصيل والهي است ولذا ضمن قرب ونزديكي ذاتي با خدا،ازتوانايي هاي بي حدّو حصري برخوردارشده وبراي وصول حقيقي تنها،محتاج يك طلب حقيقي است وبَس.
2-كالبد طبيعي انسان:
انسان با همۀ هويّت الهي اش،داراي كالبد طبيعي است وهمين كالبد،تبديل به حجاب بين انسان وخدا مي شود وانسان روبه بالا،رابه صورت عارضي،به پايين نيز مي كشاند.لازمۀ چنين كالبد وپوشش طبيعي برموجود الهي آن است كه انسان همواره ناله وفرياد فراق سر دهد وهميشه درطلب وخواست دائمي باشد ونيز مداوم صداي ناله وسوز داشته باشد.امّا اين فريادها محتاج يك جوهرۀ دروني است به نام عشق!
3-عشق،رمز حركت ازطبيعت به سوي فطرت:
عشق،سرآغاز حركت به سوي بالاست وانسان بدون عشق،مانند موجودي است كه تنها ناله وفرياد دارد ولي ميل ونيرويي براي حركت ندارد.بنابراين انسان با قدرت عرفان عشق حركت مي آغازد وصداي ناله هاي خود رابه حقيقت وافق متعالي وجود خود مي رساند،امّا طبيعتاً اين قدرت هم،ازسويي نيازمند"لوازمي"است وازطرفي هم محتاج "شرايطي"!
4-ادبيّات عارفانه،لازمۀ عشق انسان:
به اين ترتيب ادبيّات عارفانه،هم لازمۀ فرياد فراق ازهويّت اصيل انسان خواهدبود وهم اين كه،لازمۀ عشق ورمز حركت ازطبيعت به سوي فطرت حقيقي به حساب خواهدآمد.امّا اين نوع ادبيّات با همۀ اوج وبلندي اش نمي تواند به عمق حقيقي وجود دست يابد مگرآن كه انسان شرايط ويژه اي رافراهم سازد.
4- دل صيقلي،لازمۀ ماندگاري:
5-رمزماندگاري ادبيّات عارفانۀ انسان،شفّافيّت دل انسان است وهرآن كه بيشتروبهتربه اين شفّافيّت ناب دست يابد اززمزمه اي دل نشين تربرخوردارخواهد شد.
6-رمزكلام پايدار:
براين اساس است كه ادبيّات پايداري شكل مي گيرد چراكه دل،مظهرعشق انسان خواهدشد وادبيّات پايداري نيزنمود دل بيداراست.يعني براساس اصول پيش،كلمه،رمزي از رموزالهي شده وادبيّات نيز نمودرمزالهي خواهدبود وهمين امر،رمزاعجاز كلام،اعجازالهي نيزهست كه پيوندي ناگسستني با ذات باري برقراركرده است.لذا ادبيّات عارفانه هم،درپيوند با ذات الهي است كه ازخلوص حقيقي بهره خواهد برد وهركه تشنه ترونيازعرفاني اوبيشتر،پس جلوۀ كلام وكلمه اش هم،خالص ترخواهدبود وهمين جاست كه شعر،تبديل به جلوه و قالبي براي تشنگي حقيقي انسان ونياز پاك عرفاني او مي شود.
بدين ترتيب پايداري دل صيقلي به زايش ادبيّات پايداري اي منتهي خواهدشد كه مي تواند انسان راتااوج عروج آسمان بالا برد.
به بيان ديگرميتوان چنين جمع بندي كردكه:
اگرانسان،موجودي تركيبي ازدوبعدعالي وداني است،پس همواره درصحنۀ نبرد وحركت بين ملك وملكوت قراردارد واين صفحۀ وجودي،هميشه انسان راباپايداري دوطرفه همراه مي سازد؛پايداري دربرابرحركت ازفطرت به سوي طبيعت ونيزپايداري ومقاومت دوچندان براي حركت مداوم ومستحكم ازطبيعت به سوي فطرت!
امّا آنچه كه مي تواند به اين پايداري،ثبات ونيروبخشد،عشق الهي وبه همين دليل،عشق الهي خواهدتوانست كه حركت آغاز كندوانسان راپيش برد.حال براساس اين نيروي دروني وآن فضاي پايداري،ادبيّات پايداري دل درصحيفۀ وجودانسان سرزده وشكل مي گيرد وازآنجا كه چنين ادبيّاتي جز باپيوند با دل صيقلي وخالص انساني نمي تواندبه رمز ماندگاري خود دست يابد پس رمز ماندگاري ودوام ادبيّات پايداري،تنها درپيوند خالصانه با ذات الهي خواهد بود.
ازاين رو،ادبيّاتي ادبيّات پايداري است كه به پايداري دل صيقلي الهي دست يافته باشد وجزاين هم نمي توان ازماندگاري ودوام ويا ثبات واثرمفيد هيچ نوعي ادبيّات ديگري درطول تاريخ ودرهمۀ عرصه ها سخن يادكرد!
يادآوري اين نكته ضروري است كه زيان اين مقاله،كنايي ومتناسب باادبيّات رمزي وتمثيلي عذفاني برگزيده شده وبه همين منظوربراي حفظ فضاي ويژه وخاص مقال،استناد به اشعاري موردتوجه قرارگرفته ودرنهايت پاورقي هاي توضيحي تفسيري به همراه ذكرمنابع تحقيق،دريادداشت هاي ضميمه آمده اند.
1- هويّت اُلوهي وخليفۀ زميني
...انساني تنها موجودي است كه اوراتاخداي خود فاصله اي نيست:"وَنَحنُ اَقرَبُ الَيه مِن حَبلِ الوَريد"(ق،16)واگراين اوج،تاآستانۀ:"وَنَحنُ اَقربُ اليه منكُم.."1(واقعه،85)بارمي گيرد يعني:"زان كه اوازمن به من نزديك تر"2پس آنگاه بايد گفت:"ميان عاشق ومعشوق هيچ حايل نيست".3وچنان چه حايلي هم هست،صرفاًخوداوست كه:"وَاعلَمُوا اَنَّ الله يحوُلُ بَينَ المَرءِ وَقلبِهِ"4...(انفعال،24).اما دليل مسأله آن است كه نه تنها هستي اوازاوست:"..اِنّاللهِ"؛كه همۀ هستي اونيز به اوست:"وَاِنّااِلَيهِ راجعُون"5(بقره،156).
جزئها رارويها سوي كل است بلبلان راعشق باروي گل است
آنچه ازدريا به دريــا مــي رود زهـــمان جا كامد،آنجا مي رود
ازسَــركُــه،ســيـــلهاي تيـز رو وازتن ما جان عـشق آميز رو6
واين راز،همۀ هويّت الوهي اوست كه:"انسان،حقيقي ماوراء تعلّق وكشش به سوي خداي يزدان ندارد"؛7هويتّي برخاسته ازمقام صدرنشيني8ونشسته برتاج وتخت مصدري عالم؛يعني:آدمي خاكي9ومصدري عالمي عالي،كه فرمود:"انّي جاعل في الارض خليفۀ."(بقره،30).
پس بي جهت نيست كه اورابايد"خداي زميني"ناميد10؛خدايي كه بهترين آفريدۀ آفريدگارآسمان وزمين است:"لَقَدخلقنا الانسان في احسن تقويم"(تين،4).وخدايي باهمه قدرت هاي روحاني وآسماني اما محدود به حدود اين زمين ودراندازۀ دنياي دنيوي.چه اين كه:"خليفۀ الهي،جانشين وگونۀ امكاني همين ريشۀ واحدالوهي است:" ًاِنّ اللهَ خلقَ الانسانَ عَلي صُورَته؛"
خلق ما برصورت خود كرد حقّ وصف ما ازوصف اوگيرد سبق 11
توانايي ها واستعدادهاي اين موجود پيچيده،پرابهام واعجاب برانگيز12آنچنان درهم تنيده وغيرقابل دسترس است كه گويي قدرت هاي اودراندازه وقابليّت هاي بي حد وحصرالهي رقم خورده است؛كششي خدايي تادروازه هاي بي نهايت الهي كه:"وَاَنَّ الي رَبّكَ المُنَتهي"(نجم،42)و..."اَلا بذكرالله تطمئنُّ القُلُوبُ".(رعد)
گرچه پَرِعشق تو غايب نداشت راه ابد نيزنهايت نداشت.13
وبه قول حافظ:
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست كش صدهزارمنزل بيش است دربدايت.
ويا:
سرمنزل فراغت نتوان زدست دادن اي ساروان فروكش كاين ره كران ندارد.14
پس اورا واسطه اي نياز نيست نا به مقام بالا پيوند زند چه اين كه اصولاً ازسنخ مقام ديگري نيست كه نيازمند وصل وواصل و وصول باشد،بلكه حقيقت طبيعت وجودي او،رنگ جوهرۀ مافوق طبيعت درقالب وشكل طبيعت است.
نظري كرد كه بيند به جهان صورت خويش خيمه درمزرعۀ آب وگل آدم زد15
واگراورانيازي است ودرپس آن،نيازمندي ازاين روست كه دردنياي فاني،آراستني وآراميدني است ورمزنيازهرروزاونه هرروز اونه دروجه الوهي،كه درپايبندي طبيعت اين موجودباقي دردنياي فاني است.16
وبدين سان، چنانچه اورادوري وجدايي نيست وپياپي درنگي هم نيست، چون همواره وهميشۀ زمان ازاين پيوند همايون برخوداربوده است وتنها يك "طلب" اورابه اوج درياي"ايصال الي المطلوب"مي رساندكه:"من طلبني وجدني ...".17
مابها وخونبها رايافتيم جانب جان باختن بشتافتيم18
دوش آمدوگفت:چندم آوازدهي؟ من دورنيم،تودوري آغاز نهي
ديوار،حجاب است،چوبرخاست زپيش اين خانه وآن،يكي شود،باز زهي19

2-كالبد طبيعي ورمز نيازمندي
امّا تنها تفاوت دراينجاست كه كالبدطبيعت،مي تواند دردوره اي كوتاه امّا شيريني مداربنيادي حركت اورابپوشاند،يعني:
..چگونه بازكنم بال درهواي وصال كه ريخت مرغ دلم،پردرآشيان فراق20
والاّ ترديدي نيست كه:حجاب ميان تو وحقّ نه آسمانست ونه زمين.حجاب،هستي موهوم است كه توبه خودنسبت مي دهي"21وبه راستي اين تنها تلخكامي است كه كام شيرين اورابه تلخي زهرآگيني مي گرايد وگاه،تاهلاكت وجان سپاري نيز به پيش مي بردكه:"..ولوسها قلبه عن الله تعالي طرفه عين لمات شوقا اليه..".22
...واينجاست كه نداي ناله وفرياد فراق او،روح وجوهره طبيعت رابه لرزه مي اندازد،كه او،آواره كوه وبيابان است:
صبا به لطف بگوآن غزال رعنا را كه سربه كوه وبيابان توداده اي مارا...23
وهمانا اين حال،حال شرح درداشتياق وشعلۀ فراقي است كه گرچه درآتش غم عزيزي است،امّا نيك،ناي شادي قريبي هم هست:
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بــــــگويم شــــــرح درداشتياق
آتش است اين بانگ ناي و،نيست باد هركه اين آتش ندارد نيست باد24
...بنابراين،اگرمي خواند،چون مي خواهد واگرمي خواهد،چون اومي خوانند.مي طلبد چون طالب است:"هست وادي طلب آغاز كار"25وطالب است،چون مطلوب دارد:"...زآن كه هر طالب به مطلوبي سزاست."26
طالب آن باشد كه جانش هرنفس تشنه تر باشد وليكن بي سبب...27
يعني دوري پيوسته وپي درپي بين احتياج نياز واشتياق ناز؛28طالب محتاج ومطلوب مشتاق:
...سايۀ معشوق اگرافتادبرعاشق چه شد؟ ما به او احتياج بوديم اوبه ما مشتاق بود29
ازسويي كشش معشوق وازسوي ديگر،كوشش عاشق كه فرمود:"قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله..."(آل عمران،31).30
به رحمت سرزلف تو واثقم ورنه كشش چونبود ازآن سوچه سودكوشيدن31
ورنه شيفـــته شيفــته خويش بود رغبتي از من،صد از او بيش بود 32
وبه يك جا،همه سوز واز جاي ديگر،همه ساز:
سازطرب عشق،كه داند،كه چه سازاست؟ كززخمۀ آن،نه فلك اندرتك وتازاست
رازي است دراين پرده گر آن رابشناسي داني كه حقيقت زچه دربنـد مجــازاست
عشق است كه هر دم به دگر رنگ درآيد نازاست به جايي وبه يك جاي نيازاست
درصورت عاشق چو درآيد همه سوزاس در كسوت معشوق چوآيدهمه سازاست
3-سخن عشق وحركت عاشق
...وبدين سان،"عشق"،رمز سخن نيازاو وكلام ناز معشوق است كه:
عشق جمال جانان،درياي آتشين است گرعاشقي بسوزي،زيرا كه راه اين است34
اوعاشق است،چون عشق به معشوق دارد:"بي عشق تو زيستن دريغم آيد"؛ومعشوق محبوب دارد،چون حب عشق عاشق،هزارناله وفرياد دارد كه:"جزازتو گريستن دريغم آيد".35
...واين است كه،بي ترديد؛"عشق"،سرآغازحركت اوست.
يعني اين كه:"..عشق،براق سالكان ومركب روندگان است"..36؛چراكه:"عشق چيست؟ازقطره دريا ساختن"37؛ودراين صورت:
عاشق آن باشد كه چون آتش بود گرم روسوزنده وسركش بود38
پس مي گويد ومي نالد وناله وفريادسرمي دهد وآنگاه،"جنبش"آغازمي كند.39
4-ادبيّات عارفانه ورازجاودانه
اينجاست كه زمزمۀ عاشقانه وعارفانۀ او،رمز بيداري و رازهشياري ومرز مرزداري اواز خط سكون وثبات است چرا كه تنها:"درون عاشقان،صحراي عشق است".
درون عاشقان صحراي عشق است كه آن صحراي نزديك ونه دوراست
درآن صحرا نهاده تــخت معـــشوق به گرد تخـت،دايـم جشـن وســوراست
همه دل ها چو گـــل هاي شـكوفتـه همه جـــان ها چــو صفهاي طيوراست
سراينده همه مرغـان به صــد لحن كه درهر لحــن صدســور سرور است
ازآن كم مي رسد هرجان بدين جشن كه ره بس دوروجانان بـس غيـوراست
وصدالبته،اين چنين زمزمه اي است كه عالم گيروعالمتاب است؛يعني:
..فكند زمزمۀ عشق درحجاز وعراق نواي بانگ غزلهاي حافظ شيراز41
ويا:
..به شعرحافظ شيرازمي رقصند ومي نازند سيه چشمان كشميري وتركان سمرقندي42
وچنانچه زبان به اين زمزمه مي گشايد،ازآن روست كه پرده اي برآن دردعشق دروني بنشاند وراه برطغيان وشوره سري آن مجنون پنهاني نهاند،تا دراين ميانه،نداي دعوت"ادعوا ربكم تضرعا وخفيته ..."(اعراف،55)را،باري ديگر،به اصل"الا بذكرالله تطمئن القلوب"(رعد،28)بازگرداند كه:
وچون فقط با محبوب ومعشوق خودحديث مي دارد،پس اين آوازنهاني وزاري پنهاني برهيچ احدي پوشيده نمي ماند وچنين است كه ادبيّات عارفانه هرقدراديبانه وعالمانه وماهرانه،امّا،نتواند نشاني ازآن ترانۀ زيباي جسوراني رابنمايد.چراكه:"عشق دريايي است قعرش ناپديد"44وسخن عشق نه آن است كه آيد به زبان.45
هرآنكه جانب اهل خدانگه دارد خداش درهمه حال ازبلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگربه حضرت دوست كه آشـنا سخــن آشنـــا نــــگه دارد
دلامــعاش چــنان كن كه گـــربــلغــزد پــاي فرشته ات به دودست دعانگه دارد
گرت هواست كه مــعشــوق نگــسلد پيـــمان نــگــاه دار سررشته تــا نگــه دارد
درنيايد عشـق در گفــت وشنــود عشق دريايي،كرانه ناپديد46
يعني:
..قم را آن زبان نبود كه سرعشق گويد باز وراي حدّ تقريرست شرح آرزومندي47
پس اگر:
..عنقا شكاركس نشود دام باز چين كانجا هميشه بادبه دست است دام را48
امّا بايد:
...گرچه وصالش نه به كوشش دهند آن قدراي دل كه تواني بكوش
لطف خدا بيشتر از جرمهاست نكتۀ سربسته چه داني خموش..49
وبراين بنيان،آنچه مي ماند تنها وتنها ترجمه اي است ظاهري ازآن حقيقت باطني؛حقيقتي موجودامامكتوم،وجلوه اي ازعيان ازنمادي پنهان:
...دلنشان شد سخنم تا تو قبولش كردي آري آري سخـــن عــشـــق نشــانــي دارد
درره عشق نشد كس به يقين محرم راز هركسي برحسب فكرخود گماني دارد...50
ودرادامه:
جان بي جمال جانان ميل جهاد ندارد هركس كه اين ندارد حقّا كه آن ندارد
باهيچ كس نشاني زان دلســتان نديـدم يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
هرشبنمي درين ره صد بحرآتشين است دردا كه اين معمّا شرح وبيان ندارد51
وسرانجام،فرجام ماجراي اين شرح وبيان هم به دست خودعشق وعاشقي است كه:"شرح عشق وعاشقي هم عشق گفت".
هرچه گويم عشق را شرح وبيان چون به عشق آيم خجل باشم ازآن
گرچه تفسير زبان روشنگراست ليك عشق بي زبان روشنتر است
چون قلــم اندر نـــوشتـــن مي شتــافــت چون به عشق آمدقلم برخودشكافت
عقل درشــرحــش چوخرد درگل بخفـت شرح عشق وعاشقي هم عشق گفت...52

5-دل صيقلي وزمزمۀ ابدي
اينجاست كه به آن رمزماندگاري پي مي بريم.يعني رمزجاودانۀ زمزمه هاي هزارينۀ همۀ عشّاق،درهرهزارۀ تاريخ بشري چه اينكه:"قل ان صلواتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين"53(انعام،162)
ودوباره درمدارجاويد ناز و نياز:
اي سروناز حسن كه خوش مي روي به ناز عشّاق رابه ناز توهرلحظه صدنياز
فـــرخــنده بــاد طلـــعت خوبت كــه درازل ببريده اند برقد سروت قباي ناز..54
ودراين وادي پربهرۀ روزي بخش،يعني واهۀ عشق نمايي،ودراين دنياي وامداري آب وآينه،ودرهرآن آن آدينه ها،هرآنكه پردۀ دلش به آينه شفّاف تراست،نورعشق جاودان جاويدان درآن صيقلي تروزمزمۀ اودلنشين تر،وصدالبته،دل انگيزتراست چون:"سخني كه ازدل برآيد،بردل نشيند".55وسخن دل،هرآينه نداي عشق است:
گرعشق نبودي وغم عشق نبودي چندين سخن نغز كه گفتي كه شنودي؟
ورباد نبودي كه سرزلف ربودي رخسارۀ معشوق به عاشق كه نمودي؟56

6-رمز كلام ورازكلمه
وبدين ترتيب،"كلمه"،معجزه زيباي آفرينش مي شود كه: ((وَيحقُّ اللهُ الحَقَّ بِكَلماته.))57(يونس، 82)؛ كلامي كه زمزمه ها با آن، برتارك دل مي تابد وادبيات ازآن برصحيفه جان مي زايد.واينجاست كه"كلمه"،رمزي الهي است چه اين كه: ((درابتدا كلمه بود، وكلمه نزد خدا بود...))58
وكلمه،ديگرمخلوقي خالق نما نيست كه خود،خالقي ديگربردل وجان وروح بي قراربشراست،وديگرآفريده اي درپهنۀ آفريدگان بزرگ وپاك نهاد نيست كه آفريدگاري است كه مي توان بدان سوگند مقدّس خورد:"ن والقلم ومايسطرون"(قلم،1)59
توانايي كه دريك طرفۀ العين زكاف ونون پديد آورد كونين.
چو قاف قدرتش دم برقلم زد هزاران نقش برلوح عدم زد.60
پس كلمه،هم مَظهراست وهم مُظهر؛ازسويي جلوه نمايي مي كند وازجانبي،جلوه زُدايي؛جلوه نماست:درمَصدَرِنشانِ تابشِ شورِ شيدايي،وجلوه زد است:درمقامِ صيقلي فراقِ قلبِ بي قرار.
- جوشش آب وتابش آينه
وبي گمان،رمز حيات جاويد كلام اعجازنيزدرهمين يك"كلمه"نهفته است،چه اين كه:يابايد"آب"بودويا چون"آينه".يعني:يا"جوشش"وسپس"رويش"وآنگاه"زايش"؛ويا"تابش"وسراسر"نمايش".
خيز ودركاسۀ زرآب طربناك انداز پيشتر زانكه شود كاسۀ سرخاك انداز
عاقبت منزل ما وادي خموشان است حـــاليا غلـــغله درگنبـــد افــلاك انداز
چشم آلوده نظراز رُخ جــانان دوراست بررُخ اونــظر ازآيــينۀ پــاك انداز....61
ودرپس اين جلوۀ پرشكوه،جلوه اي ديگررُخ مي نمايد؛يعني"حيات"،نمود همين يك نماد مي شود:"آب آينه نما".يا شكوه واوج جلوۀ آفريدگاري ودرمصدرايجاد وخلق نشستن،ويا نشاني ازجلوۀ زيباي آفرينش داشتن؛يعني يادرمحورناز ويا درمبدأ نياز،چه اين كه:"نيازي عرضه كن برنازنيني!"62
پس يابايد درپردۀ ايجادي آب حيات بود ويا درپردۀ موجودي آينه نمايي63آن؛يابايد آفريد يانشاني ازآفرينش داشت؛
....تاحياتي ابدي داشت؛وآنگاه به جهاني،"همه عاشقي"،رسيدكه:
جهان كان جهان عاشقان است جهان ماوراي نار ونوراست64
جهاني تا به يزدان كه:"وَاَنّ الي رَبِّكَ المُنتَهي"(نجم،42).
دست نشد بالاي دست اين تا كجا؟ تا به يزدان كه اليه المنتهي65
واين،ازآن روست كه"مطلوب"،لايتناهي است.66
زان يار دلــنوازم شكريسـت باشكايت گرنكـــته دان عشقي بشنو تواين حكايت
دراين شب سياهم گم گشته راه مقصود از گوشــه اي برون آي اي كوكب هدايت
ازهرطرف كه رفتم جزوحشتم نـيفزو زنــــهارازاين بيــابان ويــن راه بي نهايت
ازاين رانهايت صورت كجا توان بست كش صد هزار منزل بيش است ودربدايت67
ب-آب حيات واعجاز كلمات
بنابراين تفسير هستي هستي درهويدايي همين دوحرف بس ساده وپيچيده است:آب وتشنگي،چه اين كه:"آب كم جو تشنگي آوربه دست".68وآن هم،همان آب حياتي است كه سرچشمۀ حيات هميشگي انسان است:
دوش وقــت سحــــرازغصــه نجاتم دادند واندرآن ظلمت شب آب حياتم دادند
بي خوداز شـعشــــۀ پرتــوذاتـــم كـــردند بــاده ازجــام تــجلّــــي صفاتم دادند
چه مبارك سحري بود وچه فرخنده شبي آن شب قدر كه ايـن تازه براتم دادند
بعدازاين روي من واينه وصــف جـــمال كه درآنجا خبراز جلوه ذاتم دادند...69

وهرآينه اين تفسير،مارابه رازي شگرف رهنمون است؛يعني رازشيدايي زمزمه هاي عاشقانه ونيك،ادبيّات عارفانه،ودرافقي ديگر،كلام اعجازپروردگاري؛چه اين كه:همانا"معجزاكبر،سخن اولياست".70
پس بايد رفت وبايد يافت:
دست ازطلب ندارم تا كام من برآيد ياتن رسد به جانان يا جان زتن برآيد.71
واين ره يافت،گذرگاه هميشگي حركت تشنگان به اميد آب حيات ابدي بوده است:
اي جان جان جانــم،توجان جـــان جاني بيرون زجان جان چيست؟آني وبيش ازآني
پي مي بردبه چيزي جانم،ولي نه چيزي توآني ونه آني،ياجاني ونه جاني
بس كزهمه جهانت،جستم به قدرطاقت اكنون آنگاه كردم،توخودهمه جهاني
گنج نهاني امّــاچندين طــــلســـم داري هرگزكسي ندانست گنجي بدين نهاني
چيزي ازرگ من خون مي چكدكردم فاني شدم كنون من،باقي دگر تو داني
عطّاربي نشان شدازخويشتن،بي كلي بـــويي فـــرست اورا ازكُنه بي نشاني72
آب حياتي كه انساّنيت،غرق دركرانۀ آن است73 وآدميّت،بي خبرازسايۀ آن،چه اين كه:
سالها دل طلب جام جم ازمامي كرد وآنچه داشت زبيگانه تمنّا مي كرد
گوهركزصدف كون ومكان بيرونست طلب ازگمشدگان لب دريا مي كرد
بيدلي درهمه احـــوال خـــدابا او بـــود او نمي ديدش از دورخدايا مي كرد74
ج- تشنگي زبان نياز ونزديكي نشان ناز
.....وبدين سان بايدگفت هرآن كه تشنه تراست به خاستگاه زندگاني ومبدأ جاوداني نزديك تراست؛چراكه هرآن كه مخلوق تراست،جلوۀ خلق خداوندي نيز دراو نمايان تر است يعني:"..خشكي لب هست پيغامي زآب".75
واين تشنگي،نقطۀ مشترك همۀ نام ها وتمامي نشانه هاست ونيزنامه هايي عاشقانه بين همۀ عُشّاق وتنها خدايان؛كه كلمات،برمحورآن نيازبه اوج جلال وجمال ابدي،تعالي خواهند يافت.
-سازشيرين وسوزدلنشين
...وآنگاه كه تشنگي روح تشنه قرين باشفافيت قلب زنده مي گردد،نازونيازدريك جا به نور ونماز مي نشيند،وآهنگ دلنشين كلمات آن،سازِ شورِ شيرينِ الهي وشيدايي سَرمدي سَرمي دهد كه:
...دلنشين شد سخنم تا تو قبولش كردي آري،آري،سخن عشق نشاني دارد76
پس بي شكّ وترديد،دراين ميدان لاله خيز،هركلمه اي كه برون مي تراود،جلوه اي است عيان ونمايان،ازحيات آب؛ازحياتِ آبي آب زلال وحي كه:"الله نورالسماوات والارض"...(نور،35)77
زجايي مي برآيد اين سخنها كه جاي جان وجانان است تنها78
حال چه اين شكوه پاك وجلوۀ ناب را،دركرانۀ روشن كلام ناطق دريافت كه:"وما ينطق عن الهوي ان هوالاوحي يوحي"(نجم،3)؛وچه درپردۀ زيبا،اما رمزآميزكلام صامت كه:"يس والقران الحكيم"(يس،1)؛79كه همانا اين"هردو،ازيك پيشگاه يكتاي اعلاء فرود آمده اند":80"...وكلمه الله العليا..."(توبه،40)وچه درلسان عارفان وبيان اديبان ويا شاعران نامداروشارحان عجايب روزگار81.
شعر چيست؟اين جمله دربگشادن است شـــرح چــنديــني عـجـايــــب دادن اســــت
تومپندار كه من شعر به خود مي گويم تــاكــه بــيــدارم وهشــــيار يــــكي دم نزنم
اي آنكه اندرجان من تلقين شعرم مي كني گرتن زنم،خامش كنم،ترسم كه فرمان بشكنم
ويا اين كه:
پيش وپسي بست صف اولياء پس شعرا آمد وپيش انبياء
اين دو نظرمحرم يك دوستند اين دوچومغز،آن دگران پوستند
شـعرتو را ســدره نشــاني دهد سلطنت ملك معاني دهد85
ودراين ميان،ودرخيل اين همه وامداراني كه به زمزمۀ خود مي نازند ومي بالند؛وبا "زمزمۀ عاشقي"،تمرين خط وخال عشق وعاشقي مي كنند:
ازعشق خط تو سرنگون مي گردم وزخال تودرميان خون مي گردم
تــا روي نـــمود نقطــۀ خـــال توام چون پرگاري،به سربرون مي گردم86
...تاحالي،
ودرشبي خوش امّا؛
به شادي شيدايي دست يابند كه:
....حافظ،شب هجران شد،بوي خوش وصل آمد شاديت مبارك باداي عاشق شيدايي87
يادداشتها:
1- ر.ك:(دفپترششم مثنوي معنوي به نقل از"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحه 234).
2- ر.ك:(مثنوي معنوي،دفتراول،2196)
3- ر.ك:(حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 853).
4- ر.ك:نهج البلاغه ترجمۀ دكترسيد جعفرشهيدي،خطبه49،صفحۀ43.ونيز:كشف الاسرار،جلد4،صفحۀ36 ونيز:"حكمت نظري وعملي درنهج البلاغه،صفحه94.
5- ر.ك:(شرح مقدمۀ قيصري،صفحۀ824وصفحۀ63 ونيز ر.ك:"فرهنگ ديوان امام خميني،صفحه147.
6- مثنوي معنوي،دفتراول،صفحه143 ونيزر.ك:دفاترملكوتي،صفحه452.
7- "پيامبروحدت"،صفحه169.همچنين درمقاله "خداي زميني"(ازهمين قلم)آمده است:"رجعت كه اوج بازگشت حقيقت انساني است،سمت وسويي الهي دارد وخلقت نيزسرآغازي چنين،وانسان يعني:موجود دامنه دارخدايي ازخلقت اوّلين تا رجعت آخرين؛زيراكه فرمود:"انّالله واناّ اليه راجعون(بقره،156)،"ياايهاالانسان انّك كادح الي ربّك كدحا فملاقيه"(انشقاق،6).(مجلۀ معرفت،شمارۀ32،صفحۀ66).ونيز درمقاله"شهدشيرين شهادت دركلام اميرالمومنين(ع):"...ومرگ نيز دورديگري درقوس صعودي انسان به سوي الله تعالي است:انّا الله وانّا اليه..."(مجلۀ معرفت،شمارۀ39،صفحه 54).
8- ر.ك:"پيامبروحدت"،صفحۀ 47(بحث صادراوّل).
9- دراين باره ببينيد:"كشف الاسرار،جلد1،صفحۀ 140.
10- ر.ك:مقالۀ"خداي زميني"،مجلۀ معرفت.
11- همان ونيز ر.ك:"كتاب الانسان الكامل"،صفحۀ 381 و"عرفان مولوي"،صفحۀ 29 و"مجموعه آثارحلّاج"،صفحۀ 38ودفتر"دفترعقل وآيت عشق"صفحۀ127.
12- (نهج البلاغه)ترجمۀ محمددشتي،حكمت8،صفحۀ624.پيرامون شگفت هاي آفرينش انسان ر.ك:"نهج البلاغه"،خطبۀ 192،83،163ونيز:"دربارگاه آفتاب،صفحۀ 22.
13- مخزن الاسرار.ر.ك:"گنجينۀ حكمت درآثارنظامي"،صفحه 230ونيز:پاورقي شماره 16.
14- ر.ك:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ 1180.
15- "اثرپذيري حافظ ازقرآن واحاديث"،صفحۀ100.
16- رمز نيازمند انساني درفناء دنياست چراكه نياز ازسنخ بي ثباتي وناپايداري است كه ازويژگيهاي خاص دنياست.آن حضرت فرمود:"الدنيا دار دول"(دنيا سرايي است بي ثبات وناپايدار)(ر.ك:"دربارگاه آفتاب:،صفحۀ92)
17- اشاره به حديث قدسي:"مَن طلبني وجدني ومن وجدني عرفني ومن عرفني عشقني ومن عشقني عشقته ومن عشقته فقتلته ومن قتلته فانا ديته".(ر.ك:"مضامين مشترك در ادب فارسي وعربي)،صفحه 192ونيز:"احاديث وقصص مثنوي"،صفحۀ404وصفحۀ80 به نقل ازالمنهج القوي،جلد4،صفحۀ398).
18- مثنوي معنوي،دفتراول،1750.
19- گزيدۀ رباعيّات عطارنيشابوري،صفحۀ 130.
20- ر.ك:"ديوان حافظ شيرازي"،صفحۀ 229ونيز:"مضامين مشترك درادب فارسي وعربي"،صفحۀ 238.
21- "شرح ديوان منسوب به اميرالمومنين(ع)،صفحۀ 43.
22- اشاره به روايتي منقول ازامام صادق(ع)درتوصيف ويژگي هاي عارف كه فرمود:العارف شخصه مع الخلق وقلبه مع الله تعالي ولوسها قلبه عن الله تعالي طفه عين لمات شوقاً اليه..."عارف فردي است كه بدان اوبا خلايق است ولي قلب ودلش باخداست واگرلحظه اي دل اوراازخداغافل گردد ازشدت شوق هلاك مي شود).(ر.ك:"فرهنگ ديوان امام خميني"،صفحۀ 219به نقل ازباب نودوپنجم كتاب مصباح الشّريعه ومفتاح الحقيقه ملاعبدالرّزّاق گيلاني ونيز ببينيد:"مضامين مشترك درادب فارسي وعربي"،صفحۀ 27.)
23- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ3ونيز ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 264.
24- گزيدۀ فيه مافيه،صفحۀ 123 ونيز ر.ك:"فرهنگ ديوان امام خميني"،صفحۀ258.
25- عطارنيشابوري درمنطق الطّير،صفحۀ 180،طلب وسپس عشق راازآغازين وادي هاي سيروسلوك دانسته است:
گفت ماراهفت وادي در ره است چون گذشتي هفت وادي درگه است
..هست وادي طلب آغاز كار وادي عشق است ازآن پس،بي كنار...
بازببيند:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 264وتعبيرات عرفاني از زبان عطارنيشابوري،صفحۀ 194وفرهنگ ديوان امام،صفحه215وبررسي مضامين ديوان امام وحافظ،صفحۀ 187.
26-"گزيدۀ فيه مافيه،صفحۀ265.
27- تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحه 117.
28- همچنان كه نياز وعجزعاشق راناز وكرشمه معشوق دريابد،همچنين كرشمه وناز اورانيزطلب ونيازعاشق به كارآيد،واين كاربي يكديگرراست نيايد،اينجا نازوكرشمه .دلال معشوق،با نياز وتذّلل وانكسارعاشق"...(فرهنگ ديوان امام،صفحه 238به نقل ازلمعات شيخ فخرالدين عراقي،صفحۀ128).
29- ر.ك:"ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 160 ونيز،حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 1176.
30- نيز ببيند:"دفترعقل وآيت عشق"،صفحۀ 64.
31- ر.ك:"ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 305 ونيز،حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 1179.
32- مخزن الاسرار،ر.ك:گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ191.
33- فخرالدّين عراقي همداني،ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ191.
34- تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحه 77.
35- گزيدۀ رباعيّات عطارنيشابوري،صفحۀ134.
36- كتاب الانسان الكامل،صفحۀ 161.
37- تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحه 132.
38- ر.ك:"منطق الطير،صفحۀ186.
39- ر.ك:" تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحه 127و132.
40- ديوان غزليات عطّار،صفحه 49 كه درآن به زيبايي تمام جشن وسرور عاشقان بيداردل ترسيم شده است.ر.ك:" تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحه 112.
41- ر.ك:ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 201.
42- همان،صفحۀ 342.
43- حافظ نامه،بخش اول،صفحۀ 499.
44- (ر.ك: تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحۀ 133.)
45- ر.ك:"ديوان حافظ شيرازي"،صفحۀ 125ونيز:"حافظ نامه"،بخش دوم صفحۀ 1185ومضامين مشترك درادب فارسي وعربي"،صفحۀ 198.
46- مثنوي معنوي،ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 263.
47- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 341.
48- ر.ك:همان صفحۀ6ونيز:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ1174و"فرهنگ ديوان امام"،صفحۀ 251.
49- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 220،ونيز ر.ك:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ1179.ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ256 ونيز:"مولوي وجهان بينيها"،صفحۀ229.
50- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 97.
51- همان،صفحۀ 98 ونيز ر.ك:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ 1180.
52- مثنوي معنوي،دفتراول،صفحۀ 112.
53- كشف الاسرار،جلد3،صفحۀ544.
54- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 202.
55- اشاره به اين كلام زيبا ازمولااميرالمؤمنين(ع)كه فرمود:الكلمه اذا خرجت من القلب وقعت في القلب واذا خرجت من اللسان لم تجاوز الا ذان.(دربارگاه آفتاب،صفحۀ 163،به نقل از شرح نهج البلاغه،جلد20،صفحه287.)
56- به نقل ازكتاب سهروردي ومكتب اشراق،صفحۀ 5.
57- مجموعه آثارحلّاج،صفحۀ135،ونيز ر.ك:"فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا"،صفحۀ 416،واژۀ كلام.
58- به نقل ازانجيل يوحنا باب اول بند 1و14ر.ك:"حقيقت مسيحيّت"،صفحۀ 71ونيز:انجيل عيسي مسيح،صفحۀ 193.)ظاهراً منظورازكلمه دراين عبارات،حضرت مسيح(ع)است كه درديدگاه مسيحيّت،به واسطۀ اوخلاء بين خداوانسان پر مي شود ونيز قرآن كريم هم ضمن ردّ تثليث مورد نظر مسيحيّت،ازآن حضرت بعنوان كلمۀ خدا نام برده است؛درآياتي مانند سوره آل عمران،45ونساء،171(نيزر.ك:"خلاصۀ اديان درتاريخ دين هاي بزرگ،صفحۀ 164.
59- ر.ك:كتاب الانسان الكامل،صفحۀ 343وصفحۀ 247ونيزببينيد:"كشف الاسرار"،جلد10،صفحۀ200.
60- ر.ك:"گنجينۀ حكمت درآثارنظامي"،صفحۀ 92 به نقل ازمخزن الاسرار ونيز ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 126ونيز:"كشف الاسرار"،جلد10،صفحۀ 200و"كتاب الانسان الكامل"،صفحۀ 342و343.
61- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 204ونيزر.ك:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ838.
62- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 376.
63- ر.ك:"كتاب الانسان الكامل"،صفحۀ 268.
64- تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحۀ 55.
65- مثنوي معنوي،دفترسوم،صفحۀ 967.
66- ر.ك:فرهنگ ديوان امام،صفحۀ 235.
67- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 74،ونيز ر.ك:"حافظ نامه"بخش دوم صفحۀ 1180.
68- ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 256.
69- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ142.
70- اشاره به بخشي ازتعبيرات"سلطان ولد".ر.ك:"كيميا"صفحۀ 106.
71- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 180 ونيز ببينيد:"مضامين مشترك درادبيّات فارسي وعربي"،صفحۀ189.
72-"گزيدۀ رباعيّات عطارنيشابوري"،صفحۀ 14به نقل ازديوان نيشابوري.
73- شرح ديوان منسوب به اميرالمومنين (ع)،صفحۀ 44.
74-ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ109،ونيز ر.ك:حافظ نامه،بخش اوّل،صفحۀ 564.
75- ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 265.
76- ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ97 ونيزببينيد:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ241.
77- دراين باره ر.ك:"مجموعه آثارحلّاج"،صفحۀ 148وشرح رسائل سهروردي،صفحۀ 71وكشف الاسرار،جلد6،صفحۀ 542.
78- "گزيدۀ رباعيّات عطارنيشابوري"،صفحۀ 23.
79- ر.ك:"نهج البلاغه،ترجمۀ دكترشهيدي،خطبۀ 147،صفحۀ 142ونيز ر.ك:همان،خطبۀ 2،صفحۀ 8،وخطبۀ 198وصفحۀ 234 وخطبۀ 158صفحۀ 159وخطبۀ 133وصفحۀ 131وخطبۀ 156صفحۀ156.)
80- پيامبروحدت،صفحۀ 44.همچنين پيرامون رمز جاودانگي شخصيّت هاي بزرگ تاريخ بشري وبه ويژه كلام جاويد ائمّه وپيامبران(ع)ر.ك:مقدمۀ كتاب خلوتي با غدير"،صفحۀ 7(ازهمين قلم).
81- درمقاله"عرفان عارف اوّل درعرف عرفا"به گوشه اي ازاين دلدادگي وشيدايي شنيدني شعراي وعرفاي الهي درجاي جاي دفاتر عاشقانه ودواوين عارفانه آنان،از زاويه موضوع ياد كرد حضرت رسول(ص)،اشاره شده است.ر.ك:مقالۀ فوق،اوّلين همايش فرهنگ عمومي وادبيّات فارسي(اين نوشته با اضافات فراواني مراحل تنظيم جهت چاپ ونشرخودبه صورت كتاب سپري مي كند)ونيز ر.ك:"گزيدۀ فيه مافيه"،صفحۀ 169.
82- تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،صفحۀ 208.
83- گزيدۀ فيه مافيه،صفحۀ 169 به نقل از ديوان شمس.
84- همان.
85- نظامي در مخزن الاسرا.ر.ك:همان.
86- گزيدۀ رباعيات عطار نيشابوري،صفحۀ 140.
87- ر.ك:ديوان حافظ شيرازي،صفحۀ 386.
منابع
1- قرآن مجيد،ترجمه،توضيحات و واژه نامه از بهاء الدّين خرمشاهي.تهران،انتشارات نيلوفر،انتشارات جامي،1374.
2- نهج البلاغه،ترجمه دكترسيدجعفرشهيدي،تهران،انتشارات شركت سهامي عام،1371.
3- نهج البلاغه،ترجمۀ محمددشتي،قم،موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين (ع)،1379.
4- آشتياني،سيدجلال الدين،شرح مقدمۀ قيصري برفصوص الحكم،قم،مركزانتشارات دفترتبليغاتي اسلامي،1375.
5- آيتي،عبدالمحمد،گزيدۀ مخزن الاسرار،تهران،شركت انتشارات علمي وفرهنگي،1375.
6- ابراهيمي ديناني،دكترغلامحسين،دفترعقل وآيت عشق،جلداول،تهران،انتشارات طرح نو،1380.
7- اسلامي نژاد آراني،عباس.اثرپذيري حافظ ازقرآن وسنّت،كاشان،انتشارات مرسل،1375.
8- الهي قمشه اي،دكترحسين وبهشتي شيرازي،سيداحمد،كيميا، تهران،انتشارات روزنه،1377.
9- امين رضوي،مهدي.سهروردي ومكتب اشراق،ترجمۀ دكتر مجدالّدين كيواني.تهران،مركز نشر،1377.
10- بهداروند،محمدمهدي.خلوتي باغدير،بامقدمه سيدحسن حسيني،قم،انتشارات حر،1380.
11- تاجديني،علي.دفاتر ملكوتي،تهران،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،1376.
12- تجليل،جليل.بلاغت نهج البلاغه،تهران،پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي،1379.
13- ثروت،منصور،گنجينۀ حكمت درآثار نظامي،تهران، مؤسّسۀ انتشارات اميركبير،1378.
14- جزيره دار،عبدالكريم.تعبيرات عرفاني اززبان عطارنيشابوري،تهران،انتشارات اساطير،1374.
15- جعفري،محمدتقي.مولوي وجهان بيني درمكتبهاي شرق وغرب،تهران،موسسه انتشارت بعثت،بدون تاريخ.
16- جوادآملي،عبدالله.حكمت نظري وعملي درنهج البلاغه،قم،مركز نشراسراء،1376.
17- حافظ شيرازي،ديوان حافظ شيرازي.از نسخۀ محمدقزويني ودكترقاسم غني تهران،انتشارات انجمن خوشنويسان ايران،1368.
18- حسيني،سيدحسين.پيامبروحدت.تهران،انتشارات اطلاعات،1379.
19- حسيني،سيدحسين.مقاله خداي زميني،مجلۀ معرفت(مجلۀ علمي تخصصي در زمينۀ علوم انساني،شمارۀ 32،سال هشتم،شماره چهارم،بهمن واسفند1378.
20- حسيني،سيدحسين.مقاله "شهد شيرين شهادت".مجلۀ معرفت،شمارۀ 39،سال نهم،شمارۀ هفتم،اسفند1379.
21- حسيني،سيدحسين.مقالۀ"عرفان عارف اول درعرف عرفا"اولين همايش فرهنگي عمومي وادبيّات فارسي.دبيرخانۀ شوراي فرهنگ عمومي.اسفندماه 1378.
22- حلّاج،حسين بن منصور،مجموعه آثارحلّاج،تحقيق،ترجمه وشرح قاسم ميرآخوري.تهران،نشريادآورن 1379.
23- خرمشاهي،بهاءالدين.حافظ نامه دوجلدي،تهران،شركت انتشارات علمي وفرهنگي وانتشارات سروش،1372.
24- دامادي،سيدمحمد.مضامين مشترك درادب فارسي وعربيوتهران،انتشارات دانشگاه تهران،1371.
25- دهخدا،علي اكبر.امثال وحكم.دورۀ چهارجلدي.تهران.موسّسه انتشارات اميركبير،1363.
26- سازمان ترجمه تفسيري كتاب مقدس.انجيل عيسي مسيح.ترجمۀ تفسيري عهد جديد.تهران،1357.
27- سجادي،سيدجعفر،فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا،تهران،وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي،سازمان چاپ وانتشارات،1379.
28- سجادي،سيدجعفر،شرح رسايل فارسي سهروردي،تهران،پژوهشگاه فرهنگ وهنراسلامي،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،1376.
29- عبدالحكيم،دكتر خليفه.عرفان مولوي.ترجمۀ احمدمحمدي واحمدميراعلايي.تهران،شركت انتشارات علمي وفرهنگي،1375.
30- عطار،محمدبن ابراهيم،منطق الطير. به اهتمام وتصحيح سيدصادق گوهرين. تهران، شركت انتشارات علمي وفرهنگي، 1377.
31- عطار،محمدبن ابراهيم، گزيده رباعيات عطارنيشابوري، گزينش وگزارش دكتررضااشرف زاده. تهران، انتشارات اساطير،1377.
32- فرشبافيان،احمد."مشروب عرفاني امام خميني وحافظ"(بررسي مضامين مشترك ديوان امام وحافظ).تهران،مؤسّسۀ چاپ ونشر عروج،1378.
33- فروزانفر،بديع الزّمان."احاديث وقصص مثنوي".ترجمۀ كامل وتنظيم مجد وحسين داوودي.تهران،مؤسّسۀ انتشارات اميركبير،1376.
34- محمدي ري شهري،محمد."ميزان الحكيم".دورۀ 15جلدي.قم،نشردارالحديث،1379.
35- مشكور،دكترمحمدجواد."خلاصۀ اديان درتاريخ دينهاي بزرگ".تهران،انتشارات شرق،1380.
36- ملاصدرا،صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي."رسالۀ سه اصل".به تصحيح دكترسيدحسن نصرواهتمام و ويراستاري محمدرضا جوزي.تهران،انتشارات روزنه،1377.
37- مولانا بلخي،جلال الدين محمد."مثنوي معنوي".تهران،مؤسّسۀ انتشارات اميركبير،1362.
38- مولانا بلخي،جلال الدين محمد."گزيدۀ فيه مافيه"(مقالات مولانا)تلخيص،مقدمه وشرح حسين الهي قمشه اي.تهران،انتشارات علمي وفرهنگي،1374.
39- المبيدي،ابوالفضل رشيدالدين."كشف الاسراروعدّۀ الابرار"دورۀ ده جلدي،به اهتمام علي اصغرحكمت،تهران،انتشارات اميركبير،1361.
40- ميبدي،حسين بن معين الدين."شرح ديوان منسوب به اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام".تهران،مركزنشرميراث مكتوب،1379.
41- ميرزامحمد،دكترعليرضا،"دربارگاه آفتاب"تهران،پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي،1380.
42- نسفي،عزيزالدين بن محمد،"كتاب الانسان الكامل".تهران،كتابخانۀ طهوري،1377.
43- واحدادبيّات."فرهنگ ديوان امام خميني".تهران،مؤسّسۀ تنظيم ونشرثارامام خميني،1373.
44- وطواط،رشيدالدّين."لطايف الامثال وطرايف الاقوال".تصحيح حبيبۀ دانش آموز.تهران،اهل قلم،1376.
45- هيأت تحريريۀ مؤسّسۀ درراه حق."حقيقت مسيحيت".قم،انتشارات مؤسّسۀ درراه حق،1361.
مفهوم شهيد،شهادت وجهاد درتعاليم اسلام وآثار شاعران



منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده