خاطره اي از شهيد سيد مجتبي علمدار
به نقل از همسر شهيد (سيده فاطمه موسوي)
از اول ازدواح سعي مي كرديم كه اكثر كارهاي خانه را به صورت اشتراكي انجام دهيم. در بيشتر نمازها مخصوصاً نماز صبح به ايشان اقتدا مي كردم. بعد از نماز صبح هم معمولاً دعاهاي مخصوص را مي خوانديم. وقتي درسم دردانشگاه تمام شد، فرصت هاي شغلي گوناگوني داشتم، اما سيد خيلي راضي نبود.
يك روز وقتي به خانه آمد، گفتم: آقا مجتبي در اداره بنياد شهيد كار پيدا كردم. ديدم در يك سكوت عجيبي فرو رفت. گفتم: قبول مي كنيد يا نه؟ بعد حاجي گفت: «اسم جايي را آوردي كه زبانم قاصر است و چيزي نمي توانم بگويم. اشكالي ندارد چون خدمت در بنياد شهيد يكي از برترين كارهاست. حداقل شايد بتواني براي فرزندان و خانواده شهدا اندكي خدمت كني و در اين راه قدمي برداري.»
منبع: كتاب علمدار عشق، به كوشش محمد يوسف نژاد، ص38
922
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده