سه‌شنبه, ۰۷ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۰۶
واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنهاسبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . سعي شده با اين مقاله تا حدي به تصوير اسطوره اي شهدا بپردازيم.

واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنهاسبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . سعي شده با اين مقاله تا حدي به تصوير اسطوره اي شهدا بپردازيم.
ايثار ، از خود گذشتگي يا شهادت « كه اصطلاحي اسلامي است» عمري به درازاي عمر بشر دارد و كم و بيش در همة جوامع بشري و به اشكال مختلف تجلي يافته است. زيرا كه بشر هميشه و در همة حال به وجود افرادي نياز داشته است تا در شرايط سخت و دشوار زندگي ، ونيز در شب هاي طولاني و بلند ستم يار و مددكار وي باشد. فرد يا افرادي كه با حبه كردن خون خود، زندگي تيره و وحشتناك آنان را مبدل به شادي و سر سبزي كند. اسطوره هايي كه بارفتار وكردار و گفتاري متفاوت وگاهي مجردو انتراعي ، از خود الگوئي ساخته كه تا جان باقي است از آنها به عنوان پشتوانه هاي مستقيم تاريخ يك ملت ياد خواهد شد . بنايراين واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . ليكن اگر اين كشته شدن يا ايثار در راه دين باشد، فرد براستي از والاترين منزلت انساني برخوردار گشته، با اين منزلت نه تنها ميان مردم خود بلكه آنچنان كه كتب مقدس و بويژه كتب آسماني مسلمانان از جانب پروردگار روايت مي شود، نزد ذات باري نيز از درجه اي به عنايت بلند مرتبه برخوردار مي شود . چنان كه ميفرمايد: « ولا تَحسَبَّنَ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحياءُ عِندَ رَّبِهِم يُرزِقُون » يعني گمان مبر آنانرا كه در راه حق شهيد شده اند مرده اند، بلكه آنها زندگاني هستند كه نزد پروردگارشان متنعم به انعام او هستند . بنابراين هر كس از هر طبقه و شغلي اگر در حين خدمتي كه در راه خداوند انجام مي دهد جان خود را از دست بدهد ، متصف به صفت شهيد مي گردد . و اما اساس شهادت ، مجاهدت در راه خدا و اجراي فرامين اوست ، از اين رو تمام كساني كه به گونه اي در راه بشريت خدمت كرده ، يا جهت احقاق حق يا آزادي ، يا مبارزه با ظلمي جان خود را از دست داده اند ، به مقام شهادت نائل مي شوند. همينطورند صاحبان انديشه يا دانشمندان و صنعتگراني كه در راه خدمت به بشريت جان باخته اند. در حقيقت اين افراد با از خـود گذشتـگي وايثـار و بـا سوختن و جـان در كف نهـادن محيطي فراهم كرده اند تا ديگران در كمال آرامش و آسايش به كار و تلاش خود بپردازند. به همين دليل است كه مي گويند، شهدا شمع محفل بشريتند . يعني آنها با شمع وجودشان شب هاي تاري و ظلماني انسان راروشن كرده ؟ چونان چراغ مسير حركتشان را روشن مي نمايند. درحقيقت شهيد با پرتو نوروجود خود راه رابراي حركت و تلاش و جنب جوش و آسايش ديگران مهيا مي سازد .كه در غير اينصورت ، يعني در تاريكي و ظلمت ناشي از جهل و بي خبري و ظلم و ستم و تجاوز ، مجالي براي حركت باقي نمي ماند . بدينسان، چنان كه بيشتر اشاره شد ، در طول تاريخ و نزد همه اقوام و ملل ، ايثار و شهادت از مقام منيع و رفيعي برخوردار بوده است و هرگاه كسي با مجاهدت خويش و با نيت رضايت پـروردگـار و خدمت بـه انسان جـان خويش را از دست داده است، به مقام شهادت دست يافته است .اكثر اين شهادت ها چه در غرب و چه در شرق بر سر استقرار عدالت صورت پذيرفته است . يعني ايثارگر يا شهيد بنا به تشخيص و تميز شخصي ، احساس كرده است كه در جائي حقي ضايع شده يا عدالتي خدشه دار شده است و از اينرو براي استيفاي اين حق و يا تأمين عدالت از جان خود مايه گذاشته است و گاهي اين از خود گذشتگي آن قدر در روند اصلاح و تأمين صلح و امنيت و استقرار عدالت و آرامش موثر بوده است كه برخي از درام نويسان سعي كرده اند تا از طريق طرح اين مسأله در آثار خويش و پرداخت شخصيت ايثارگر، وي را جاودانه سازند. از اين دست است نمايشنامه هايي چون پرومته در زنجير ، آنتيگون ، ژاندارك ، ال سيد ، در غرب و شخصيت هائي چون سياوش آرش و در رأس و سرآمد همه آنها نمايش تعزيه يعني نمايش شهادت سالار شهيدان در ايران مگر نه آن است كه پرومته به خاطر عزت انسان و رهايي او از جبر طبيعت و گرم كردن و روشن نمودن زندگاني او خود را به مخاطره افكند، سرانجام جان خويش بر سر اين ايثـار و از گذشتـگي مي گذارد. و مگر نه آن است كه با آتشي كه پرومته با بذل جان در اختيار بشر قرار مي دهد، زندگي مصيبت بار و توان فرساي سنگي او را رنگي از آرامش مي بخشد. در حقيقت پرومته با اين ايثار ، انسان ابتدائي و غارنشين و بي پناه اوليه را، واجد نيروئي مي سازد تا در پرتو آن از شكل غريزي و زبون اوليه بيرون آمده باذوب فلز و ساخت ابزارهاي فلزي از خشونت مهيبي بيرون آيد . پرومته اي كه بخاطر اين ايثار و شهادت مبدل به اسطوره اي جاودانه مي شود . چون شهيد جاودانه ات همينگونه است شخصيت آنتيگون ، او نيز به اعتبار اين بحث ايثارگري است كه در راه احقاق حقي جان به جان آفرين تسليم مي كند . يعني بر سر اجراي فراميني آسماني كه دفن جسد برادر است ، بي خوف از مرگ و قدرت جبار كرئون به مجاهدت پرداخته ، با ايـن جهـاد حـق تضيـع شدة برادر را استيفا مي نمايد. در حقيقت مي توان گفت كه شخصيت انتيگون از منظر موضوع اين بحث شخصيتي ايثارگرانه است . زيرا او به خوبي از عاقبت كاري كه ميكند آگاهي دارد . و اين آگاهي صفت مميزه هر مجاهد و هر انسان شهادت طلبي است. به همين دليل بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنهاسبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . مگر نه آن كه رزمندگان جبهه هاي خون و شهادت ما نيز از همين خصيصه برخوردار بودند و با عبور آگاهانه از ميدان هاي مين دشمن دجال ، از خود آن چهره هاي حماسي را آفريدند كـه اگـر چنين نبـود ، يعني رزمنده اي از روي سهو پاي بر ميني ميگذارد ، آن وقت عمل او مبدل به عملي حماسي و ايثـارگـرانـه نمي شد . ومي داند كه چه مي كند . اما جان خود را بر سر آرمان و انديشه اش مي گذارد. و اين كاري است كه آنتيگون انجام مي دهد. يعنـي نسبت بـه عمل خـود كاملاً آگاه است مي داند كه كرتون مردي ستم كاراست . مي داند كه او از انديشه هاي ناسيوناليستي و منطق زميني خود دست بر نخواهد داشت. مي داند كه او مردي جاهل و غافل است ، ليكن بر غم همة اين آگاهيها و با آگاهي از اينكه دفن جسد برادر ملازم مرگ او خواهد بود (زيرا كه كرئون چنين دستوري را صادر كرده است) بخاطر اجراي قوانين و فرمان آسماني دست به عملي مي زند كه غايت اش مرگ است . امااين مرگ ، مرگ ظاهري و جسماني است . و چنان كه مفهوم است او شهيدي زنده است.كه اگر زنده نبود اينك از او سخني نيز درميان نمي بود. از شخصيت هاي ديگر دراماتيك كه مي توان لفظ ايثارگر را در مورد وي بكار گرفت مي توان از ژاندارك سخن گفت. دختري كه در صدد نجات ميهن از زير يوغ استعمار انگليس است . اين شخصيت يعني ژاندارك ، به دليل ارتباطي كه با مذهب و به تعبير خود او با مريم مقدس دارد ، از قداستي برخوردار مي شود كه در شخصيت پيشين از آن برخوردار نمي باشند، يعني ژاندارك بخاطر ارتبـاط مستقيمي كـه بـا مذهب دارد، از مصـاديق بارز شهدائي است كـه بخاطر امري قدسي جام مي بازند. ژاندارك ابتدا با تكيه و حمايت اين نيروها ، سپاه فرانسه را راهبري كرده ، استعمار انگليس را تا پشت دروازه ها پس مي راند . اما سرانجام بواسطة خيانت اصحاب دروغين كليسا ، با دشمنان و نيز زبوني و ضعف پادشاه و به خاطر ايستادگي و پاي فشاري بر باور ديني خود در آتش جهل و ستم مي سوزد . ليكن آنگونه كه بويژه در فيلم ژاندارك مشخص است ، زبانه هاي آتش حتي از كالبد جسماني او نيز دوري مي جويند و روح او به آسمان پرواز مي كند، شبيه پروازي كه مسيح مصلوب دارد .در حقيقت مسيح نيز شهيدي است كه جان خود را فداي رستگاري ، فلاح و آسايش انسان مي كند. جان مي بازد و آگاهانه تن به صليب مي سپارد تا موجب نجات بشريت گـردد .ليكن پس از ترك قفس تن به ملكوت اعلا رهسپار مي شود .يعني به نزد پروردگار مي رود تا در جوار او باشد . جايگاهي كه حافظ در كلامي به غايت زيبا و خيال انگيز آن را توصيف مي كند : شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژدة گلزار بيار مرغ همان جان شريف شهيد است كه از قفس تن آزاد شده به جايگاه برين خود رهسپار مي شود .جايگاهي كه هر كسي را توفيق حضور نيست . چرا كه اصل اساسي اغتنام حضور جهاد است . جهاد في سبيل ا... . چنان كه مولا ميفرمايد : اِنَّ الجَّهادُِ بابُ مِن اَبوابِ الجَنَّه . همانا جهاد دري از درهاي بهشت است . وژاندارك مجاهدي است كه سعي در رهايي كشورش از زير يوغ استعمارگران دارد . چنان كه «ال سيد» و آرش به گونه اي ديگر از همين جهد برخوردارند . شخصيت و اسطورة آرش براي انسان ايراني آن قدر آشنا و ملموس است كه نيازي به تفسير حركت و عمل او احساس نمي شود. ليكن جهت تذكر مي توان گفت كه او نيز از زمرة شهداي اين مرز و بوم در مقطعي تاريخي است . مقطعي كه اگر چونان آرش هاي جنگ تحميلي جان سر بر تير نمي گذارد، پيكر عزيز و مقدس ميهن او مُثله شده بود (آن چنان كه در دورة قاجارها شد). اما ، اين شهيد دوران نه تنها مانع مُثله شدن اين اندام گرامي مي شود. بلكه با پرتاب آن تير سرنوشت ساز كه بر بال جان روح آرش نشسته است ، روان دشمن را آن چنان آشفته مي سازد كه تا قرن ها انديشه دست درازي به حريم مقدس وطن او را از سر بيرون كند. چنان كه آرش هاي تنومند و سيما چهر ايران جنگ تحميلي چنين كردند. آرشاني كه (نه يك آرش) تيرهاي سهمگين خود را بر بال ملائك نشانده و بر سر دشمن خبيث فرود آوردند و پس از انهدام لاشه متعفن او در حاليكه بدستي جام بادة الهي داشتند و دست ديگر در زلف يار ، در حاليكه ميدان عشق پايكوبي مي كردند و غزل خوان به خانه دوست مي شتافتند. همان آرشاني كه مولايشان حسين بود و از او تبعيت مي كردند . مولائيكه به عنوان برترين چهرة حماسي تاريخ شناخته شده است . هم او كه با شهادت خود الگوي همه آزاد مردان عرصه نبرد حق و باطل گرديده او كه منطق اش ، منطق عشق و شور ، سوختن و گداختن بود . آزاده اي كه با شهادت خود چونان مسيح با دم جان آفرين خود هستي دوبـاره اي بر كالبد اسلام و جوانان ايران دميد . هم او كه خود حماسه آفرين بود و سبب بزرگترين حماسه هاي بشري گرديد .حسيني كه بعنوان اسطوره اي راستين ، و نه اسطوره اي ساخت دست بشر و حاصل تخيل هنرمندانه ، عظمت تعزيه در ايران رقم زده است . نمايشي كه به گفته شاردن عظيم ترين و باشكوه ترين ، حيرت انگيز ترين و واقعي ترين (بويژه در هنگام نبرد) نمايش تاريخ بشر است .ايـن تعزيه به رغم نمايشهاي مذهبي قرون وسطي در غرب، به دليل وجود عنصر ايثار و شهادت و نيز كنش حماسي قهرمان، يعني سالار شهيدان، از عظمتي برخوردار مي شود كه هيچ نمايش تعزيه ديگري در جهان به گرد آن نمي رسد . چرا كه همة هنرها در آن دست به دست يكديگر مي دهند تا شايد به كمك يكديگر قادر به تفسير و تبيين اين عمل شگفت باشند. ازاينرو ، شعر، موسيقي ، ادبيات ، طراحي و حركت در كمپوزيسيون و تركيبي بديع جمع مي شوند تا به جهانيان اثبات كنند و هنري كه ريشه در ايثار و شهادت دارد، چونان مقام شهيد يكه و والاست . و بخاطر عظمت ، بزرگي ، شگفتي و زيبائي است كه نبايد بر شهيد گريست و به راستي چنين است . زيرا كه كنش شهيد نه كنشي تراژيك است كه سبب خوف و رحم ما شود . ونه عملي ملودراماتيك مي باشد كه زاري و اندوه ما را در پي داشته باشد. بلكه عمل و كنشي است حماسي. زيرا كه قهرمان از سرانجام كنش خود آگاه است . واين تفاوت عمدة تراژدي و ملودرام با حماسه است . همان حماسه اي كه سيدالشهداء در روز عاشورا بدان دست يافت . حضرت در شب عاشورا اصحاب خويش را جمع كرده، خطاب به آنها چنين فرمود: « فَجمَع اصحابه عِند قُربِ الماء » آنها ر انزديك خيمه اي كه در آن مشكهاي آب بود جمع كرد . با اين آبها غسل كنيد و خود را بشوييد و بدانيد كه اين آخرين توشه شماست از آب دنيا. سپس فرمود : خداوند را ثنا مي گويم و شكر مي كنم . و در هر شرايطي كه قرار گيرم سپاسگزار او خواهم بود. سپس ادامه مي دهند كه : من اصحابي از اصحاب خودم بهتر و با وفاتر سراغ ندارم . اما به همه شما اعلان ميكنم كه اين قوم جز با شخص من با كس ديگري كار ندارند. اينها وجود مرا مزاحم خودشان مي دانند . از من بيعت مي خواهند كه من بيعت نمي كنم. اگر من را از بين ببرند به هيچكدام شما كاري نخواهند داشت . اما شما با من بيعت كرده ايد و من به همه شما اعلان مي كنم كه بيعت خودم را از شما بر مي دارم . پس شما اجباري براي ماندن نداريد و مي توانيد برويد. چنان كه ملاحظه مي شود، امام به خوبي از كاري كه مي كنند مطلع مي باشند. هفتاد و دو تن در برابر چند هزار ياغي مسلح بديهي است كه هيچ منطقي جز منطق شهادت و حماسه پاسخگوي اين رو در رويي نمي باشد . و همين وقوف است كه تعزيه سيدالشهدا مبدل به نمايش مي سازد بي دليل ، زيبا و كامل . زيرا كه واحد كمال معرفت ، عشق، ايثار ، شجاعت ، زيبائي ، ابهت و مردانگي است . عشق و زيبائي و معرفت و شجاعتي كه در هم مستحيل گشته تني واحد را بنام نمايش تعزيه رقم زده اند. نمايشي كه بواسطة وجود اين ويژگي زبانزد خاص و عام گشته ، بزرگان هنر نمايشي را چون مغناطيسي بخود كشانده است . مغناطيسي كه راز قدرتش در جهاد، ايثار و شهادت است . همان ايثاري كه گروتفسكي تحت تاثير هنر شرق و بويژه از آن تعبير سوختن دارد. يعني هنر پيشه بايد بسوزد و دوباره چون ققنوسي از درون خاكستر خود برخيزد . اين برخاستن از درون مرگ ، عكس برگردان پرواز روح شهيد است . در حقيقت گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه بميرد و زنده شود . يعني تمامي تعلقات زندگي معمولي و روزمره را از خود دور كرده ، پاك و منزه شود. يا يكپارچه روح شود. روحي كه بر جسم او احاطه كامل دارد. جسمي كه واجد نيازهايي است كه اگر زير سيطره آن روح منزه قرار نگيرد، درصدد تامين و اتفاع آن مي باشد . همان نيازهايي كه زندگي انسان را عزيز مي كند. بنابراين ، گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه با سوختن و مردن خود را براي مشاهده آماده سازد . زيرا كه هنر او نوعي عبادت است و هنر پيشه در حين بازي به مشاهدة بنشيند. و اين مشاهده در تعزيه تا آنجا پيش مي رود كه حماسه ساز ميدان، آن فقط اورا مي بيند . نه خود را و نه دشمن چند هزارنفري را و براي اين مشاهدت ، نياز به شهادت دارد. بياد داريد تصوير آن دلاور اصفهاني را در صحنه شهات يعني همين . يعني فقط اورا مشاهده كردن .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده