«گفتم پس چرا نمی‌روی. گفت این بار من شهید می‌شوم. این را که گفت کم مانده بود که بیهوش شوم ...» ادامه این خاطره از شهید «علی‌اصغر اصغری» از زبان مادر این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

این بار من شهید می‌شوم
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علی‌اصغر اصغری، نهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰، در روستای بشر از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش بمانی نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. این شهید بزرگوار به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت، پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۱، در پیرانشهر، هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

این بار من شهید می‌شوم

بمانی دهقانی‌زاده مادر شهید علی‌اصغر اصغری روایت می‌کند: چند روزی بود که خدا به او بچه داده بود وقتی که داشت می‌رفت من پشتش آب ریختم. گفت مادر اسم بچه‌ام را بگذارید لیلا.

آن روز با خیال راحت رفت و چند روز دیگر برای آخرین بار به مرخصی آمد لیلا را حسابی بغل کرد آنقدر که انگار سیری نداشت و بعد هم در هوای کولاک روستا به دیدن فامیل و آشنایان رفت و از تک‌تک آن‌ها حلالیت طلبید.


وقتی که داشت برای آخرین بار می‌رفت از زیر قرآن ردش کردیم. آن روز رفتنش یک جور دیگر بود. چند قدم برمی‌داشت و برمی‌گشت. انگار این کار را چندین مرتبه تکرار کرد.

گفتم پس چرا نمی‌روی. گفت این بار من شهید می‌شوم. این را که گفت کم مانده بود که بیهوش شوم. علی اصغر که رفت من هم بی‌دل شدم چند روز از رفتنش نگذشته بود و من هنوز داشتم به این حرف آخرش فکر می‌کردم که خبر شهادتش را آوردند

منبع: کتاب آخرین وداع (آخرین وداع مادران شهدا با فرزندانشان)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده