نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

خاطرات/ لب‌های همیشه خندان

خاطرات/ لب‌های همیشه خندان

مادر شهید «محمد آهنگری دارابی» می‌گوید: «کمک به دیگران خصوصا کمک به رزمندگان، شوخ طبعی او و لب‌های همیشه خندان او با مردم، نقش آفرینی کردند و از او یک شخصیت بی نظیر و متفاوتی ساختند.»
خاطرات/ کمپوت آلبالو گیلاس

خاطرات/ کمپوت آلبالو گیلاس

برادر شهید «عبدالحسین پورصدیقی» می‌گوید: «یک بار بعد از مجروحیت ایشان وقتی از جبهه آمد موقع نشستن مقداری معذب می‌شدند، مادر از ایشان دلیلش را خواست که ایشان در جواب گفتند دو سه تا ترکش کمپوت آلبالو گیلاس خوردم که مادر متوجه حرفشان نمی‌شد، ولی ما متوجه شدیم و از او خواستیم تا برایمان توضیح دهد.»
قرآن برایش اسلحه‌ای بود

قرآن برایش اسلحه‌ای بود

خواهر شهید «محمدحسین محمودزاده» می‌گوید: «همیشه می‌گفت: به فرمایش امام‌خمینی، یک دست‌مان باید قرآن و یک دست‌مان سلاح باشد قرآن برایش اسلحه‌ای بود که در اولویت قرار داشت.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان خواهرش در نوید شاهد بخوانید.
آرزو دارم نوه‌هایم را روی شانه‌هایم بگذارم

آرزو دارم نوه‌هایم را روی شانه‌هایم بگذارم

همسر شهید «علی رضا عبادیان» می‌گوید: «ما ۵ سال با هم زندگی مشترک داشتیم، در طول این مدت هم تلخی دیدیم و هم شیرینی، علیرضا، به اعضای خانواده اش بسیار اهمیت می‌داد و با احترام با آنان برخورد داشت. در صحبت با من، همیشه می‌گفت: «آرزو دارم نوه‌هایم را ببینم و روی شانه‌هایم بگذارم.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان همسرش در نوید شاهد بخوانید.
خاطرات/«من هنوز ماندگارم»

خاطرات/«من هنوز ماندگارم»

«در هفته گذشته که در جبهه بودم یک گلوله توپ آمد و خورد به محلی که ما در آن جا بودیم و ۴ تا از بچه‌های ما شهید شدند و یک ترکش از توپ آمد و خورد به قلبم، ولی چقدر گناهکارم که شهید نشدم و هیچ اثری به من نکرد گویی من هنوز پالایش نشدم و ماندگارم.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان دوستش در نوید شاهد بخوانید.
آرزوی شهادت در سینه داشت

آرزوی شهادت در سینه داشت

خواهر شهید «احمد آقا محمدپور» می‌گوید: برادرم آرزوی شهادت در سینه داشت بخاطر همین در سال اول دبیرستان راهی جبهه شد و یادم می‌آید روزی در منزل دراز کشید و گفت از من عکس بگیرید و احساس کنید که من به شهادت رسیده‌ام.