چهارشنبه, ۰۶ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰۹:۵۹
گفتمان جهاني شدن، امروزه يكي از جدي ترين و مهمترين واژه هاي رايج در سطح نخبگان و مراكز علمي و فرهنگي كشورهاست؛ هر چند اتفاق نظري درباره مفهوم جهاني شدن وجود ندارد و تعاريف گوناگوني از آن ارايه شده است. در عين حال ، جهاني شدن حركت به سوي يك جامعة جهاني، فشردگي جهان و تبديل شدن آن به مكاني واحد را كه امري حتمي است، در ذهن متبادر مي سازد. در مقاله حاضر، با بررسي مفاهيم ، تعاريف و تاريخچه جهاني شدن، به تفاوتهاي جهاني شدن با جهاني بودن و جهاني سازي پرداخته خواهد شد. با بررسي ابعاد مختلف جهاني شدن، به فرصت ها و تهديدهاي فرهنگي حاصل از آن، و فرهنگ ايثار وشهادت در اين عرصه، به عنوان فرصتي براي ترويج فرهنگ مقاومت و پايداري به منظور برون رفت از بحران هويت و حفظ و تثبيت هويت ملي پرداخته مي شود. فرهنگ ايثار وشهادت مي تواند تهديدهاي حاصل از جهاني شدن را به فرصتي براي حفظ ارزشها تبديل كند. تأكيد اصلي پژوهش حاضر بر ابعاد جهاني شدن فرهنگ و انواع واكنش هاي ملل و فرهنگهاي مختلف ومتغيرهاي تأثيرگذار در اين عرصه است. در اين پژوهش، به جهاني شدن فرهنگي و احياي نقش تمدن ايراني ـ اسلامي و گسترش و افزايش سهم آن در آينده فرهنگ ها و مقابله با يكسان سازي فرهنگي و ارايه الگوها و سبك زندگي معنوي به عنوان نياز عصر حاضر پرداخته شده است. به منظور دستيابي به اهداف پژوهش حاضر، با مروري بر ديدگاهها و نظريات و اسناد مكتوب موضوع جهاني شدن از روش تحليلي استفاده شده است. نتايج يافته هاي پژوهش نشان مي دهد كه در دوره جهاني شدن، فرهنگ ايثار و شهادت، نمونه و الگويي براي گسترش فرهنگ با رويكرد انقلابي به جامعه در دوران معاصر خواهد بود.

چكيده
گفتمان جهاني شدن، امروزه يكي از جدي ترين و مهمترين واژه هاي رايج در سطح نخبگان و مراكز علمي و فرهنگي كشورهاست؛ هر چند اتفاق نظري درباره مفهوم جهاني شدن وجود ندارد و تعاريف گوناگوني از آن ارايه شده است. در عين حال ، جهاني شدن حركت به سوي يك جامعة جهاني، فشردگي جهان و تبديل شدن آن به مكاني واحد را كه امري حتمي است، در ذهن متبادر مي سازد. در مقاله حاضر، با بررسي مفاهيم ، تعاريف و تاريخچه جهاني شدن، به تفاوتهاي جهاني شدن با جهاني بودن و جهاني سازي پرداخته خواهد شد. با بررسي ابعاد مختلف جهاني شدن، به فرصت ها و تهديدهاي فرهنگي حاصل از آن، و فرهنگ ايثار وشهادت در اين عرصه، به عنوان فرصتي براي ترويج فرهنگ مقاومت و پايداري به منظور برون رفت از بحران هويت و حفظ و تثبيت هويت ملي پرداخته مي شود.
فرهنگ ايثار وشهادت مي تواند تهديدهاي حاصل از جهاني شدن را به فرصتي براي حفظ ارزشها تبديل كند. تأكيد اصلي پژوهش حاضر بر ابعاد جهاني شدن فرهنگ و انواع واكنش هاي ملل و فرهنگهاي مختلف ومتغيرهاي تأثيرگذار در اين عرصه است. در اين پژوهش، به جهاني شدن فرهنگي و احياي نقش تمدن ايراني ـ اسلامي و گسترش و افزايش سهم آن در آينده فرهنگ ها و مقابله با يكسان سازي فرهنگي و ارايه الگوها و سبك زندگي معنوي به عنوان نياز عصر حاضر پرداخته شده است. به منظور دستيابي به اهداف پژوهش حاضر، با مروري بر ديدگاهها و نظريات و اسناد مكتوب موضوع جهاني شدن از روش تحليلي استفاده شده است.
نتايج يافته هاي پژوهش نشان مي دهد كه در دوره جهاني شدن، فرهنگ ايثار و شهادت، نمونه و الگويي براي گسترش فرهنگ با رويكرد انقلابي به جامعه در دوران معاصر خواهد بود.

مقدمه
جهاني شدن از جمله مفاهيم كليدي است كه در حوزه هاي سياست، فرهنگ و اقتصاد در دوره هاي اخير مورد توجه ويژه انديشمندان و سياستگذاران بوده است، به طوري كه اين مفهوم را مي توان يكي از متداول ترين و پر استفاده ترين مفاهيم علوم انساني دانست كه با گذشت زمان افق هاي جديدتري از آن آشكار مي شود.گفتمان جهاني شدن به دليل ارتباط مستقيم آن با سرنوشت و آينده بشريت، از جمله مباحث مراكز علمي و فرهنگي كشور است. هر چند جهاني شدن در سالهاي اخير بسياري از جريانها و پديده هاي سياسي، فرهنگي اجتماعي و اقتصادي را تحت تأثير قرار داده است در عين حال، ابعاد جديدي از واقعيت هاي جهان را نيز ترسيم نموده است؛ مفهومي كه حركت به سوي انديشيدن به جهان واحد را در پي داشته است. فرصت ها وتهديدات حاصل از جهاني شدن سبب گرديده است تا ملتها براي حفظ و صيانت از هويت خود با تدبير وبرنامه ريزي درست، علاوه بر بهره مندي از فرصتهاي ايجاد شده، آسيب هاي آن را به حداقل برسانند .جهاني شدن فرهنگ، از جمله ابعاد جهاني شدن است كه مي تواند حركت به سمت يك فرهنگ واحد را ميسر نموده، زمينة طرد وحذف و يا حداقل كمرنگ شدن فرهنگهاي ملي و محلي را فراهم نمايد. جهاني شدن ازعمده نگرانيهاي نخبگان جامعه در پديده جهاني شدن فرهنگ ، حفظ فرهنگ و هويت ملي است، زيرا فرهنگ وجه مميز هر ملت با ساير ملتهاست و با حل شدن فرهنگ هاي نوين، ديگر چيزي به نام ملت باقي نمي ماند. فرهنگ ايثار و شهادت، به عنوان سرمايه اي فنا ناپذير مي تواند فرصتي را براي برون رفت از بحران هويت و حفظ و تثبيت هويت ملي فراهم آورد .ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در عرصه جهاني شدن مي تواند فرهنگ پايداري و مقاومت را به عنوان فرصتي براي احيا و حفظ ارزشهاي ملي ايجاد نمايد.
بيان موضوع
هدف
هدف از مقاله حاضر بررسي ابعاد جهاني شدن فرهنگ و انواع واكنش فرهنگهاي مختلف و متغيرهاي تأثير گذار در عرصة جهاني شدن است. تعيين نقش وجايگاه فرهنگ ايثار و شهادت، به عنوان نقش محوري در تثبيت ، احيا و حفظ تمدن ايراني-اسلامي و اشاعه سهم آن در آينده فرهنگ ها مي تواند به گسترش فرهنگ ايثار و شهادت به منظور مقابله با يكسان سازي فرهنگي و ارايه الگو و سبك زندگي معنوي به عنوان نياز كنوني عصر حاضر كمك نمايد.

روش
براي دستيابي به اهداف پژوهش حاضر، با مروري به ديدگاهها ونظريات و اسناد مكتوب موضوع جهاني شدن از روش تحليلي استفاده گرديده است.

مفاهيم و اصطلاحات
فرهنگ: اصطلاح فرهنگ از نظر تنوع مفاهيم و وسعت معاني چنان ابعاد گسترده اي دارد كه دستيابي براي تعريفي جامع از فرهنگ عملاً غير ممكن شده است و با توجه به ابعاد آن، شايد تاكنون بيش از 200 تعريف از فرهنگ ارائه شده است .
ويليامز ، فرهنگ را يكي از دو يا سه واژه اي مي داند كه بيشترين پيچيدگي را در زبان انگليسي دارد( ويليامز , 1976 : 76 ).
باروفسكي معتقد است كه تلاش هاي معطوف به تعريف فرهنگ « شبيه تلاش براي به چنگ آوردن باد » است. اين استعاره جذاب بر اين امر دلالت دارد كه دستيابي به يك تعريف جامع از فرهنگ تا چه اندازه دشوار است . ( باروفسكي , 1998 ص64 )
امام خميني (ره) معتقدند كه والاترين و بالاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد،فرهنگ آن جامعه است . اساساً فرهنگ هر جامعه هويت آن جامعه را تشكيل مي دهد ( صحيفه نور، 1370) .
در كنفرانس جهاني درباره سياست هاي فرهنگي ( مكزيكو ، 1982) بر سر تعريف زير از فرهنگ توافق شد . « در كلي ترين مفهوم , فرهنگ را مي توان كل پيچيده اي از خصيصه هاي متمايز روحاني، مادي، فكري و عاطفي دانست كه ويژگي هاي يك جامعه يا گروه اجتماعي به شمار مي آيند و نه تنها هنر و ادبيات، بلكه شيوه هاي زندگي، حقوق اساسي انسانها، نظام هاي ارزشي و سنت ها و باورها را در بر مي گيرند ( اجلالي، 1379: 18 ).
جهاني شدن : اصطلاح جهاني شدن را ظاهرا حركت به سوي يك جامعه جهاني واحد تعبير كرده اند كه بر اساس آن تنها يك جامعه و يك فرهنگ در سراسر سياره زمين مستقر خواهد شد.جهاني شدن ، فشردگي جهان و تبديل آن به يك مكان واحد معني شده است كه اين امر جهاني شدن را امري حتمي مي داند(مؤمني راد ، 1381: 24).
انديشمندان سياسي، جهاني شدن را حركتي در جهت دور شدن از مفهوم تعريف شدة قراردادي دولت و قلمرو حاكميت ناحيه اي و ظهور بازيگران قدرت غير دولتي در نظم نوين جهاني مي نگرند.
شولت در بررسي جامع خود در يك جمع بندي مفهوم جهاني شدن را در پنج طبقه گروه بندي كرده است.
1-جهاني شدن به مثابه بين المللي شدن :
در اين ديدگاه واژه جهاني براي توصيف روابط برون مرزي ميان كشور ها به كار مي رود. اصطلاح جهاني شدن مشخص كنندة مبادلات بين المللي و وابستگي متقابل جوامع و كشورها به يكديگر است .
2-جهاني شدن به مثابه فرآيند آزادسازي
در اينجا جهاني شدن يه فرآيند برداشته شدن محدوديت هايي اطلاق مي شود كه دولت ها در فعاليت ميان كشورها برقرار مي كنند و هدف آن خلق اقتصاد جهاني آزاد و بدون مرز است.
3-جهاني شدن به مثابه جهان گستري2
بر اساس اين تعريف، جهاني شدن روندي است كه در قالب آن روابط توسعه مي يابد. ابزار توسعه ، رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي است.
4-جهاني شدن به مثابه نوسازي يا غربي كردن، بويژه با رويكرد آمريكايي شدن:
در اين رويكرد جهاني شدن نوعي پويايي است كه از طريق آن ساختارهاي اجتماعي نوگرايي، شامل سرمايه داري ، عقل گرايي ، صنعت گرايي ،ديوان سالاري و .... در سراسر دنيا گسترش مي يابد و نتيجه طبيعي اين روند، نابودي فرهنگ هاي پيشين و خود مختار محلي خواهد بود.



5- جهاني شدن به مثابه قلمرو زدايي :
در اين رويكرد مزرزهاي جغرافيايي با گسترش فرامنطقه اي به هم مي ريزد . جهاني شدن شامل تجديد بناي شكل بندي جغرافيايي است.

جهاني شدن و جهاني سازي
برخي از تحليل گران مسايل بين المللي بين جهاني سازي و جهاني شدن تفاوت قايل شده اند .
جهاني شدن يك فرآيند يا پروسه اجتناب ناپذير است كه به صورت طبيعي در حيات نظام بين المللي به وجود آمده است و به صورت خودكار به پيش مي رود ودر آن كشور هايي كه از قدرت اطلاعاتي بالايي برخوردارند، نقش آفريني بيشتري خواهند داشت، در حالي كه جهاني سازي يك پروژه است كه قدرت هاي استعمارگر در پي آن در صدد القاي انديشه هاي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي خود با تكيه بر فن آوري و انقلاب ارتباطات در سطح جهان هستند (مومني راد ، 1381: 3).
هر چند برخي جهاني شدن را غربي شدن و به معناي سلطة بي چون و چراي تمدن غرب و استيلاي بيشتر كشور هاي دارا، عليه كشورهاي فقير تعبير كرده اند، ولي حقيقت اين است كه جهاني شدن يك پروسه ويك حقيقت طبيعي و درحال وقوع است ، در حالي كه جهاني سازي را مي توان يك برنامه و طرح از قبل طراحي شده دانست.

نگاهي گذرا به تاريخچه جهاني شدن
برخي از انديشمندان شروع جهاني شدن را از فراعنة مصر و اسكندر مقدوني مي دانند .عده اي نيز معتقدند كه امپراتوري بريتانياي كبير و دورة آلمان هيتلري كه داعيه حهاني داشته اند، آغاز جهاني شدن است.
آغاز جهاني شدن به معناي مدرن آن سال 1970 ميلادي ،زماني كه دكتر كلاوس شواب ايدة صنعت و تجارت جهان را براي مديران بازرگاني و مديران اجرايي رده بالاي اروپايي مطرح نموده، مي دانند(مؤمني راد ، 1381 :2).
رابرتسون بر اين باور است كه تاريخ جهاني شدن به ظهور سرمايه داري بازگشت مي يابد. او براي جهاني شدن مسير پنج مرحله اي را ترسيم مي كند . ( رابرتسون ، 1385 : 131-132)
مرحله اول: مرحلة نطفه اي ،از اوايل قرن پانزدهم تا قرن هيجدهم در اروپا، همراه با رشد اجتماعات ملي ونزول نظام"ورا ملي" قرون وسطي و گستردگي حيطة نفوذ كليساي كاتوليك ، آغاز گرديد.
مرحله دوم:مرحله آغاز جهاني شدن از نيمة دوم قرن هيجدهم تا دهة 1870 اساسا در اروپا ادامه يافت. گرايش شديد به ايدة دولت واحد ، تبلور عنوان شهروند ، گسترش قابل توجه ميثاق ها و نمايندگي هاي مرتب با تنظيم روابط بين المللي فرا ملي ،نمايشگاههاي بين المللي ، آغاز «پذيرش» جوامع غير اروپايي به جامعة بين المللي و تراز بندي موضوع ملي- بين المللي، از مشخصه هاي آن بود.
مرحله سوم:مرحله خيزش كه از دهة1870 شروع شد و تادهة1920 ادامه يافت . «خيزش» در اينجا براي دوره اي به كار رفته است كه در آن گرايش هاي جهاني كننده پيشين به قالبي واحد و بازگشت ناپذير شامل چهار مرجع اصلي عبارت از: جوامع ، فرد ، جامعة بين المللي و نوع بشر تبديل شده است .طرح مفاهيم مربوط به هويت هاي ملي و شخصي ، ورود تعدادي از جوامع غير اروپايي به جامعه بين المللي ، جهاني شدن محدوديت هاي مربوط به مهاجرت ، ازدياد شكل هاي ارتباطات جهاني ،پيدايش نخستين «رمان هاي بين المللي»، رشد جنبش هاي وحدت جهاني ، رشد مسابقات جهاني، مانند المپيك و نوبل، نزديك شدن به پذيرش جهاني يك تقويم واحد ونخستين جنگ جهاني از ويژگيهاي آن بود.
مرحلة چهارم:مرحله مبارزه براي هژموني؛ اين مرحله از دهة 1920 شروع شد وتا اواخر دهة 1960 ادامه يافت: منازعه و جنگ بر سر وضعيت مسلط جهاني شدن كه در پايان دورة خيزش استقرار پيدا كرده بود ، تأسيس جامعه ملل و بعد سازمان ملل، تثبيت استقلال ملي ، و به دنبال آن بالا گرفتن جنگ سرد ، معطوف شدن توجه به سرنوشت و چشم انداز بشريت در اثر جهنم اتمي و استفاده از بمب اتم و تبلور جهان سوم.
مرحله پنجم:مرحله بلا تكليفي كه از اواخر دهة 1960 شروع شد و در اوايل دهة 1990 عوارض بحراني در آن نمودار شد: بالا گرفتن آگاهي نسبت به جهان در اواخر دهة 1960، قدم گذاشتن انسان بر كرة ماه، تحكيم ارزش هاي پساماديگرايي ، پايان جنگ سرد و طرح مسايل مربوط به حقوق بشر و دسترسي گسترده تر به سلاح هاي اتمي ، افزايش قابل ملاحظة تعداد نهادها و نهضت هاي جهاني ، رو به رو شدن جوامع با مسايل متعدد فرهنگي و تكثر نژادي به صورت فزاينده ، پيچيده تر شدن مفهوم فرد به واسطة طرح ملاحظات جنسي ، نژادي و قومي ، تبديل حقوق مدني به مساله جهاني ، نرمش بيشتر در نظام بين المللي و پايان نظام دو قطبي.

چرا فرهنگ براي جهاني شدن اهميت دارد؟
توجه به فرهنگ در نيم قرن پاياني هزاره دوم نوسانهاي مختلفي را آزموده است . در دهه 1940 و 1950 فرهنگ به عنوان يك عامل الزامي در درك جوامع ، تجزيه و تحليل تفاوت هاي ميان آنها و تبيين توسعه اقتصادي و سياسي نگريسته مي شد. در دهه 1980 علاقه مندي به موضوع فرهنگ به عنوان متغير تبيين كننده احيا شد . هريسون در اثر خود با عنوان «توسعه يك وضعيت ذهني است» اين نظريه را مطرح كرد كه در آمريكاي لاتين فرهنگ مانع اصلي در برابر توسعه بوده است . انتشار اين اثر موجي از اعتراض عاي اقتصاددانان، كارشناسان و روشنفكران آمريكاي لاتين را به دنبال داشت . با نزديك شدن به سالهاي پاياني قرن بيستم، انديشمندان حوزه علوم اجتماعي به صورت روزافزون از عوامل فرهنگي براي تبيين نوسازي ، مردم سالاري سياسي ، راهبرد نظامي ، رفتار گروههاي قومي و توافق ها ومخاصمات كشورها استفاده كرده اند . واكنش هاي بروز يافته در سالهاي پاياني قرن بيستم اين ايده را مطرح كرد كه فرهنگ عامل مهمي است، اما يگانه عامل تأثيرگذار بر عملكرد اقتصادي و سياسي توسعه به مفهوم جامع آن به شمار نمي رود (هانتيگتون و هريسون ، 1383 : 28-29 ).
با وارد شدن به قرن بيست و يكم، اهميت مقوله فرهنگ در ابعاد جهاني گسترده تر شد . با توجه به پيشرفت هاي اقتصادي و ارتقاي سطح فناوري ها، تأمين نيازهاي مردم در ابعاد حياتي با سهولت بيشتري انجام مي شود . در نتيجه، توجه به نيازهاي معنوي به طور عام و فرهنگ به طور خاص مدام در حال افزايش است . با مطالعه اثر ارزشمند اينگلهارت، با عنوان تحول فرهنگي در جوامع پيشرفته صنعتي و فزوني گرفتن نسبت جمعيتي فراماديون، به ماديون، بر اهميت مقوله فرهنگ در سطح روابط بين فردي ، گروههاي اجتماعي، مؤسسات و سازمانها و روابط بين كشور ها افزوده شده است .
در حال حاضركه فرهنگ قوام بخش ارتباط پيچيدة انساني است و جهاني شدن جامعه انساني به ميزان تأثير مناسبات فرهنگي بر آرايش هاي اقتصادي و سياسي وابسته است، بنابراين به درجه اي مي توان انتظار جهاني شدن اقتصاد وسياست را داشت كه اينها فرهنگي شوند؛ يعني به گونه اي نمادين انجام گيرند . بديهي است جهاني شدن در عرصه فرهنگي بيشتر از دو عرصة ديگر مورد انتظار است(حكيمي ، 1381 :40).


فرهنگ و جهاني شدن :
يكي از مهمترين جنبه هاي فرآيند جهاني شدن بعد فرهنگي آن است. اين فرآيند به واسطه تكنولوژي مدرن اطلاعات، تمام مرزهاي مختلف، بويژه مرزهاي فرهنگي را تحت تأثير خود قرار مي دهد. جهاني شدن با كمك مؤلفه هايي چون دانش فني اطلاع رساني، كامپيوتر، تلويزيون ماهواره اي، اينترنت، تمامي شؤون سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشورها را تحت الشعاع قرار داده است. يكي ازمؤلفه هاي مهم جهاني شدن علم است.. امروزه علم و تكنولوژي از عنصرهاي تأثير گذار بر فرهنگ ها هستند و ماهيت و خصلت جهانشمول دارند. با همين اعتبار، پذيرفتني نيست كه كشوري مرزهاي خود را به روي دانش، فن و علوم در عرصه هاي مختلف باز كند، ولي مانع از ورود فرهنگ بهره گيري از آن شود؛ مثلاً اتومبيل يك پديده صنعتي شمال- كشورهاي پيشرفته- است كه تحولي عظيم در عرصه هاي فرهنگ حمل و نقل، شهر نشيني، آداب رعايت قوانين و هنجارهاي مصرف كننده جنوب فراهم آورده است. تلويزيون و ماهواره نيز از همان مقوله اند. كسي نمي تواند از مزايا و مواهب يك پديده بدون تن دادن به ارزش ها و هنجارهاي آن بهره گيري كند ( كاظمي، 1380 :271 )
بدين ترتيب، جهاني شدن فرهنگي، نظام معنايي را تحت تأثير خود قرار مي دهد و هويت را به مفهومي نسبي تبديل مي كند؛ يا به تعبير والر شتاين جهان نوبنيادي در حال شكل گيري است كه در خصوص هويت سخت مردد است. به عبارت ديگر، ثبات نسبي كه از رهگذر نگرش ملي در قرن بيستم پديد آمده بود، در پرتو ادعاي هويت جهاني تاحدودي رنگ باخته و تصميم گيري در اين زمينه را با مشكل جدي مواجه ساخته است؛ بدين معنا كه منابع هويت سازي ملي جاي خود را به منابع هويت سازي جهاني سپرده است (افتخاري، 1380 : 33-38 ).
هنگامي كه جامعه اي عناصر هويت ساز خود را در خارج از مرزهاي ملي خود جستجو مي كند، درحقيقت به مصرف كننده الگوهاي عرضه شده فراملي تبديل مي شود، در نتيجه نوع نوشيدنيها و خوردنيهاي مردم در قازه هاي مختلف به هم نزديك مي شود. لباس و الگوي پوشش حالت جهاني مي يابد. شيوه هاي گذراندن اوقات فراغت همسوتر مي گردد، مسكن و محل سكونت افراد با يكديگر شباهت پيدا مي كند و در مجموع در فرآيند جهاني شدن فرهنگي، ذهن مردم، طرز تلقي و نگرش آنها به خود در جهان متحول شده ، به آگاهي مردم در محيط هاي فراسرزميني خود افزوده خواهد شد. نتيجه اين شناخت و افزايش آگاهي هاي مردم نسبت به حقوق خود و آشنايي با زندگي ديگر اقوام سطح انتظارات مردم را افزايش مي دهد. كساني كه تا ديروز در چهارچوب الگوهاي تعريف شده و محدود خود زندگي مي كردند، با ديدن الگوهايي ديگر نيازهاي جديدي را براي خود تعريف مي كنند، ارزش هاي نو و نگرش هاي جديدي درباره موضوعات كسب مي كنند و به تعبير فرهنگ شناسي نسبت گرايي فرهنگي را مي توان از جمله پيامدهاي مهم جهاني شدن دانست. در نسبت گرايي فرهنگي نظام ارزشي افراد حالت مطلق انگارانه خود را از دست مي دهد و افراد به سمت وسوي الگوي دگرپذيري فرهنگي روي مي آورند. در اين حالت، افراد هويت هاي تركيبي پيدا مي كنند. چيستي و كيستي خود را با معيار هاي فرهنگ بومي مقايسه نكرده، به سراغ معيارهاي جهان شمول خواهند رفت.
در دهه 1990 با عمومي شدن اينترنت بحث شكل گيري فرهنگ واحد جهاني و گرايش به وحدت همساني و همگوني فرهنگي، به عنوان يكي از مباحث اصلي در عرصه فرهنگ و اجتماع تبديل شد
رابرتسون جهاني شدن فرهنگي را،نهادينه شدن فرآيند «عام شدن خاص وخاص شدن عام» مي داند. او ژاپن را به عنوان مصداق اصلي اين پديده تجزيه و تحليل نموده است. اقتباس انديشه هاي چيني،بودايي،مسيحي و اخيراً انديشمندان مدرن و آميزش با سنن بومي و دادن هويت ژاپني نشان دهندة گرفتن جريان عام تجدد و خاص شدن ژاپن و در مرحله بعد، به عنوان الگو شدن براي سايركشورها خود به عنوان جريان عام تبديل شده است (رابرتسون، 1380 : 18 ).
جهاني شدن در انديشه رابرتسون هم فرآيندي ذهني و هم فرآيندي عيني است. او در جهاني شدن هم به تراكم جهان و هم به تشديد آگاهي از جهان به عنوان يك كل اشاره مي كند.
از نظر آلبرو، جهاني گرايي متعهد به ارزش هاي جهاني، جنبش هاي فكري و تعاريفي است كه به وسيله آن ها ذهنيت مردم درعرصة تمامي دنيا شكل مي گيرد. نهضت هاي زنان، حقوق بشر، صلح و محيط زيست نمونه هايي از اين دسته هستند. ارزش هاي مورد نظر جهاني شده، زندگي مردم راتحت تاثيرخود قرار مي دهد (آلبرو ، 1998: 144-148).
آپادوراي پنج بعد متمايز براي فرهنگ جهاني قايل است :
1- ابعاد قومي و اجتماعي : جريان يافتن جا به جايي مردم؛ يعني مهاجران، توريست ها، آوارگان، پناهندگان، تبعيدي ها، اخراجيان و كارگران ميهمان؛
2- ابعاد تكنولوژي: گسترش ماشينيزم و رشد تكنيك؛
3- ابعاد مالي: جريان سريع پول در بازارهاي ارز و مبادلات بورس؛
4- ابعاد رسانه اي: جريان تصوير و اطلاعات از طريق روزنامه ها، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و فيلم؛
5- ابعاد ايدلوژيك: جريان انگاره هاي وابسته به ايدلوژي هاي دولتي يا ضد دولتي، شامل ديدگاه هاي جهاني روشنگري غرب؛ يعني انگاره هاي دموكراسي، آزادي، رفاه و حقوق بشر (گيبرنا، 1378: 225)
تاملينسمون جهاني شدن را به عنوان يك ارتباط پيچيده تلقي مي كند. او معتقد است كه فرهنگ براي جهاني شدن اهميت دارد؛ به اين معنا كه جنبه ذاتي از تكامل، فرآيند ارتباط پيچيده است كه درآن فرهنگ واقعاً قوام بخش اين ارتباط پيچيده است( تاملينسمون،1381 :40).
به نظر گيدنز جهاني شدن محصول مدرنيته متأخر است. اين پديده چند بعدي بوده و ممكن است در زمان ها و مكان هاي متفاوت پيامد هاي متضادي داشته باشد، كه او آن را جهاني شدن ديالكتيكي مي نامد. از اين رو، جهاني شدن مي تواند به صورت تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان بيان شود كه در آن جوامع دور از هم، طوري به يكديگر وابسته مي شوند كه حوادث محلي نيز كه در مناطق دور دست شكل مي گيرند از رويدادها تأثير مي پذيرند و بر آنها تأثير مي گذارند. اين فرآيندي ديالكتيكي است. به نظر او، دنياي جديد در حال رخداد سه تحول است: جهاني شدن به معناي وابستگي متقابل و فزاينده است.تكنولوژي و اطلاعات سبك زندگي ما را تغيير داده است.ساختار زندگي ما بيشتر از آن كه تحت تأثير گذشته، عادات، آداب و رسوم و سنت ها باشد، بيشتر با آينده قرين است ( گيدنز، 1380: 61-62).
مارشال مك لوهان، واضع نظرية دهكدة جهاني رويكردي فرهنگي به جهاني شدن دارد. به زعم او درك جهاني شدن مستلزم شناخت جايگاه رسانه ها و فن آوري هاي حمل و نقل و ارتباطات است (گل محمدي، 1386 : 43). به نظر او، بشر در مرحله سوم تاريخي كه با اختراع تلويزيون و ماهواره شروع مي شود، با دهكدة جهاني مواجه مي گردد (ساروخاني ، 86 : 44).
دردهكده جهاني، انسان ها به سمت ارزش ها و مباني مشترك تسهيل كننده زندگي اجتماعي، قواعد مشترك بازي و روش هاي مورد توافق حل مسأله حركت مي كنند و فرهنگ هاي قويتر نقش بيشتري در شكل دادن به آن ارزش ها، قواعد ها و روش ها دارند، ولي فرهنگ ها يكسان نمي شود و يك فرهنگ ادامه حيات را از دست نمي دهد. گروه ها و ملل مي توانند از امكانات زيادي استفاده كنند. ثانيا ارتباط فرهنگي بين فرهنگ ها برقرار مي شود (گل محمدي ، 1376 : 99).
بايد به مراحل درنظرگرفته شده توسط مك لوهان، مرحله چهارم؛ يعني گسترش اينترنت را هم اضافه كرد.اينترنت به عنوان تورگسترده الكترونيكي كه ازاتصال شبكه هاي مختلف رايانه اي به وجود مي آيد، در سال 1969 در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) طراحي شد.هدف اصلي اين شبكه كه ابتدا آپرانت نام داشت، ايجاد ارتباط بين مراكز تحقيقات علمي و نظامي آمريكا و كشورهاي اروپاي غربي به صورت غير متمركز بود تا در صورتي كه يكي از اين مراكز مورد حمله هسته اي شوروي قرار گيرد، ارتباط كل شبكه مختل نشود. مهمترين ويژگي هاي اينترنت و تمركز زدايي بود. هيچ كس صاحب كل شبكه نبوده، به تنهايي آن را اداره نمي كند. هيچ كس به تنهايي قدرت آن را ندارد تا ديگري را براي هميشه از شبكه بيرون كند. سهولت دسترسي، پايين بودن هزينة ارسال و دريافت اطلاعات و فقدان مرز از مهمترين خصوصيات اينترنت به شمار مي روند (عراقچي، 1377: 351).
كاربرد اينترنت كه در ابتدا اطلاع رساني علمي و آموزشي بود، به سرعت، ابعاد اقتصادي، سياسي، حقوقي، تجاري، پزشكي، نظامي و فرهنگي يافته است. توزيع موارد ضد اخلاقي، تصاوير و نوشته هاي مستهجن و غير اخلاقي كه اصطلاحاً پور نوگرافي ناميده مي شود و تشديد تبليغات نژاد پرستانه، تبليغات ضد مذهبي و اهانت به باورهاي مذهبي پيروان اديان مختلف، از جمله پيامدهاي منفي فرهنگي و اجتماعي اينترنت است. پايين بودن قدرت كشورهاي غير صنعتي در توليد پيام هاي الكترونيكي و تشديد جريان يكسويه اطلاعات نيز از مهمترين پيامدهاي منفي گسترش اينترنت است.
شايد اصطلاح آمريكايي سازي فرهنگي براي توصيف اين پديده مناسبتر باشد. اينترنت حجم وسيعي ازاطلاعات متنوع را بدون درنظر گرفتن كيفيت ومحتواي آنها مبادله مي كند. در نتيجه، جوامع با سيل عظيمي از اطلاعات مواجه مي شوند كه با فرهنگ خودي آنها مغايرت دارد. اين جريان به صورت نسبتاً يك سويه از غرب و بويژه آمريكا به ساير كشورها روانه شده است.
آمريكا از طريق اينترنت به گسترش زبان، فرهنگ و ارزش هاي خود پرداخته ، در نتيجه، فرهنگ ساير ملل را به انزوا مي كشاند. ژاك شيراك، رئيس جمهور وقت فرانسه درسال1996گفت كه تسلط زبان انگليسي در اينترنت باعث شده است تا فرهنگ و زبان فرانسه، اسپانيولي، ژاپني، چيني و روسي و ديگر كشورهايي جهان كه داراي زبان مهمي هستند، تحت شعاع اين فرهنگ قرار گيرند. بدين منظور وي از متولّيان رسانه هاي جمعي، خواست تا به منظور كنترل وسايل ارتباطي دقت لازم را به خرج دهند. زيرا در غير اين صورت فرهنگ و زبان انگليسي در جهان حاكم خواهد شد و ديگر فرهنگ هاي غني را درخطر نابودي و اضمحلال قرار خواهد داد ( روزنامه كيهان 13/3/1375).
به اعتقاد فيدرستون فرهنگ جهاني را نبايد به عنوان يك فرهنگ جهاني كلي در نظر گرفت. فرهنگ جهاني در معناي محدود آن، مجموعه اي از اعمال، دانش ها، قراردادها و سبك هاي اجتماعي، فرهنگي و توليدات فرهنگي، صرفاً به عنوان عوامل و بيان كننده دولت – ملت هاي خاص است. در معناي وسيع، در نتيجه رشد برخوردها و ارتباطات بين دولت – ملت ها، فرهنگي ايجاد مي شود كه بايد براي مشخص كردن محدوده هاي بين خود و ديگران تلاش زيادي انجام دهد ( فيدرستون، 2000: 121 )
در رويكرد پست مدرن جهاني شدن فرهنگي، افزايش تنوع و پيچيدگي فرهنگ ها با سنت هاي متنوع در يك اجتماع مطرح مي شود. جهاني شدن در اين ديدگاه چند گانگي فرهنگي و تنوع فرهنگي را به وجود مي آورد.
جهاني شدن به عنوان امكاني است كه در آن همه نظام هاي فرهنگي، فرهنگ هاي محلي خود را ايجاد مي كنند. تلويزيون،ماهواره، اينترنت، فيلم و ويدئو و... در نگرش ها و اعمال مردم و فرهنگ هاي عمومي تأثير بسيار وسيع دارند و از اينجاست كه چند گانگي و تنوع فرهنگي زاده مي شود كه همان نقش اجتماعي پست مدرنيته است (ترنر،2000: 110-111 ).
اصطلاح فرهنگ جهاني به معني يكي شدن فرهنگ ها در جهان نيست، بلكه اشاره اي به «جهاني شدن فرهنگ» است. در اين رويكرد فرهنگ هاي ديگر امكان مي يابند تا مؤلفه ها و عناصر محوري و نظام ارزشي فرهنگ هاي ديگر را از دريچه فرهنگ خود بنگرنند و آن را ارزيابي كنند. پيامد جهاني شدن اين است كه ديگر فرهنگ غربي فرهنگ انسان ساز، متعالي و تسلي بخش آزادي و عدالت نيست. در اين ديدگاه، فرهنگ غرب با وجود سلطه بر رسانه هاي جمعي، بالاخص تلويزيون و اينترنت به عنوان فرهنگ مسلط در نمي آيد. در نتيجه آمريكايي شدن يا امپرياليسم فرهنگي در عمل تحقق پيدا نخواهد كرد، بلكه فرهنگ هاي محلي و بومي مي توانند به عرضه راه و روش خود بپردازند. البته، بايد پذيرفت كه اگر هدف فرهنگ جهاني شدن ترويج فرهنگ تجاري – مصرفي باشد، در اين زمينه آمريكا مي تواند بهترين الگوي مصرف باشد. در عصر مدرنيته سعي در تقابل فرهنگ غربي با بقيه فرهنگ ها بوده است، اما اكنون ديگر فرهنگ ها در درون فرهنگ غرب جاي گرفته اند؛ حتي اسلام در غرب يك پديدة غربي شده است. انديشة تقابل و برابري جاي خود را به ايده همزيستي داده است. خلاصه اين كه با نگاه خوش بينانه تر، در آينده گفتمان غالب «گفتگوي فرهنگ ها» است (نش، 1385 : 110 – 112).
كوهن و كندي در نظريه خود با عنوان بسط هويت ها بر اين باورند كه هر جامعه با تأكيد بربنياد گرايي و مقاومت در برابر فرهنگ جهاني، سعي در بسط هويت خود دارد و با توجه به ويژگي هاي خاص درمقابل فرهنگ هاي ديگر در حوزه«محلي و جهاني» به سه طريق عكس العمل نشان مي دهد.:
1- انتخاب: موافقت با اقتباس و سازگار كردن اين پديده با شرايط و موقعيت محلي؛
2- تطبيق: پذيرش عنصر بيروني فرهنگ و دريافت آن به عنوان عنصر ناسازگار و تطبيق و موقعيت خود با شرايط فرهنگ سير دمي؛
3- مقاومت: در اين حالت پيرامون عام گرايي و خاص گرايي فرهنگي از طرف فرهنگي مقاومت مي شود.
گيبرنا نيز دو نوع واكنش را در مقابل جهاني شدن پيش بيني مي كند: مقاومت محلي در برابر همگن سازي و بروز جنبش هاي ناسيوناليستي به دليل افزايش احساس نا امني و ترس از دست رفتن هويت ملي. (گيبرنا، 1378: 218)

فرهنگ اسلامي و جهاني شدن فرهنگ:
يكي از مهمترين جنبه هاي فرآيند جهاني شدن بعد فرهنگي آن است .اين فرآيند به واسطه تكنولوژي مدرن اطلاعات ،تمام مرزهاي مختلف، بويژه مرزهاي فرهنگي را تحت تأثير خود قرار مي دهد. شكل دادن فرهنگ واحد جهاني به عنوان رسالت اصلي و عمده در انديشه دين اسلام، نمونه بارزي از پيشينه و قدمت جهاني شدن فرهنگ در بستر تاريخ جوامع بشري است. شهيد مطهري در اين خصوص مي فرمايد:
«مذهبي مانند اسلام بزرگترين رسالتش، دادن يك جهان بيني بر اساس شناخت صحيح از نظام كلي وجود بر محور توحيد و ساختن شخصيتي روحي و اخلاقي انسان ها بر اساس همان جهان بيني و پرورش افراد و جامعه بر اين اساس كه لازمه اش پايه گذاري فرهنگي نوين است كه فرهنگ بشري است نه فرهنگ ملي ؛اينكه اسلام فرهنگي به جهان عرضه مي كند كه امروزه با نام فرهنگ اسلامي شناخته مي شود ، نه از آن جهت كه هر مذهبي كم و بيش با فرهنگ موجود مردم خود در مي آميزد، از آن تأثير مي گيرد و كم وبيش آن را تحت تأثير قرار مي دهد، بلكه از آن جهت بود كه فرهنگ سازي در متن رسالت اين مذهب قرار گرفته است»(مطهري ، 1365 :47).
با توجه به اينكه پيشينة تاريخي جهاني شدن فرهنگ با شكل گيري زندگي اجتماعي بشر و آغاز تعاملات او با ساير انسانها بوده است، بنابر اين حركت انسان به سوي فرهنگ واحد امري طبيعي خواهد بود
از نگاه اسلام سير طبيعي و حركت تكاملي جوامع به سوي جامعه يگانه با فرهنگ يگانه است وفلسفه مهدويت در اسلام و شكل گيري حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) از قرنها پيش ناظر به همين اعتقاد سلطه و سيطره فرهنگ اسلامي بر تمامي جهان مي باشد (صيادي ،1384 :4).

فرهنگ انقلاب اسلامي و جهاني شدن
انقلاب اسلامي 1357 در كشوري به پيروزي رسيد كه رهبران كاخ سفيد، آن را جزيره ثبات دانسته بودند. اين انقلاب در يكي از حساسترين مناطق جهان كه براي هر دو اردوگاه غرب و شرق داراي موقعيت راهبردي بود توانست يكي از رژيم هاي مدافع غرب را از صحنه خارج نمايد و با نفي الگوهاي حاكم به جهان سرمايه داري و كمونيسم، بر اين ادعا بود كه الگوها و مدلهاي مبتني بر آيين اسلام را جايگزين مدل هاي اقتباس شده غرب نمايد؛ الگوهاي اخذ شده از غرب كه در فرآيند نوسازي ايران به شدت مورد انتقاد واقع شده بود.انقلاب اسلامي با فراخواندن توده هاي مردم به صحنه سياست فراتر از الگوهاي حزبي و تشكيلاتي ، الگوي نوي از مشاركت مردم را ارائه كرد. نظام سازماندهي و تشكيلاتي انقلاب اسلامي از درون مساجد برخاسته بود .
مساجد به عنوان پايگاه عبادي مسلمانان در دهه هاي پاياني قرن بيستم توانست به عنوان كانون فعاليت هاي سياسي تبديل شود. فعال شدن مساجد در انقلاب اسلامي پايان نماد جدايي دين از سياست بود كه به عنوان دستاورد مدرنيته مطرح شده بود. اين انقلاب نه تنها به طور نمادين مساجد را به صحنه اجتماع و سياست باز گرداند ، بلكه به طور عميق ذهنيت پرچمداران و مشعلداران و شركت كنندگان را تحت تأثير الگوهاي مذهبي و ديني قرار داد. انقلاب اسلامي هنگامي در جهان پيروز شد كه مذهب در جهان غرب حداكثر داراي يك نقش فردي و خانوادگي بود . انقلاب اسلامي توانست با الهام از آموزه هاي فرهنگ اسلامي و نهضت رهايي بخش امام حسين (ع) مسيري را ترسيم نمايد كه هر گونه قدم نهادن در آن عين تكليف بود و نتيجه آن پيروزي تلقي مي شد .
مسلماناني كه در مسير انقلاب و اهداف آن جان خويش را از دست مي دادند، شهيد تلقي و نزد خداوند زنده محسوب مي شدند و در جهان آخرت با اولياي خدا محشور مي گرديدند و در صورت پيروز شدن تكليف ديني و عبادي خود را انجام داده ، در پيروزي حق تأثير گذار بودند . انقلاب اسلامي با خلق الگوها و رفتارهاي ايثارگرانه در بين مردم، نوعي از همكاري و تعاون را به مردم عرضه نمود كه در نوع خود بي نظير بود .گذشت و ايثار گري از ويژگي هاي مهم اخلاقي شكل گرفته در فرآيند انقلاب اسلامي است.
انقلاب اسلامي آموزه هاي متعدد فرهنگي و اجتماعي را به مردم عرضه كرد . يكي از مهمترين آموزه ها ، الگوهاي پايداري و فرهنگ مقاومت بود . انقلابيون براي تحقق اهداف انقلاب اسلامي پرچم مقاومت را افراشتند و در اين مسير با فدا كردن جان خويش ايثارگري را به اوج رساندند. انقلاب اسلامي با آموزه شهادت مسير جديدي براي مبارزه فراهم كرد. در فرهنگ انقلاب اسلامي و رهبران فكري آن، شهيد به مثابه قلب تاريخ و شمع تاريخ تلقي شد.
الگوي بي بديل شهادت ترسيم كنندة چگونگي حركت انقلابيون در زمانهاي متعددي است كه فرد انقلابي در مسير آرمان و اعتقاد خويش جان خود را فدا مي نمايد. جانبازي در راه انقلاب و اوج آن؛ يعني شهادت از آموزه هاي بزرگ انقلاب اسلامي بود كه انديشه پروران و سياستگذاران مخالف با انقلاب اسلامي را دچار بن بست راهبردي نموده است. چالش اصلي نظريه پردازان مخالف با انقلاب ها اين مطلب بوده است كه چگونه انقلابيون را تطميع كنند ويا تهديد سازند تا از حركت انقلابي خود دست بردارند . الگوي شهادت و جانبازي پاسخ متقن انقلابيون مسلماني است كه در اين مسير آخرين مرحله تمام هستي خويش؛ يعني جان خود را در مسير انقلاب فدا مي كنند. اين چالش همچنان به عنوان يك سؤال براي نظريه پردازان مطرح است كه چگونه در اين مسير مانع حركت انقلابيون گردند.
انقلاب اسلامي در جريان پيروزي خود به يك فرهنگ تبديل شده است كه از مباني فلسفي و شيوه هاي عملي خاص خود تبعيت مي كند. كسب سعادت و محور قرار دادن خداوند به عنوان كانون هستي ،جامعه و تاريخ از مهمترين عناصر فرهنگ انقلاب اسلامي به شمار مي رود .انقلاب اسلامي با تمسك به سنت و سيره نبوي باز گشت به دوران افتخار و شكوه مسلمانان را مد نظر قرار داده است؛ شكوه وافتخاري كه به تعبير ابن خلدون، انديشمند بزرگ تونسي ،با جداشدن اندلس از تمدن اسلامي مسير انحطاط را پيش گرفته بود و مسلمانان در اين مسير آزمونهاي تلخي را تجربه كرده اند. فروپاشي دولت عثماني از مهمترين تجربه هاي شكست مسلمانان بوده است. انقلاب اسلامي با نداي بازگشت به گذشته ، آينده اي نويد بخش را براي مسلمانان وبشريت عرضه نمود.
فرهنگ اسلامي و انقلاب اسلامي داعيه جهاني را در درون خود به همراه داشته است. انقلاب اسلامي هنگامي به پيروزي رسيد كه جهان در آستانة همگرايي بيشتر اقتصادي و سياسي واقع شده بود. بعدها از اين همگرايي در روند تكاملي اش با عنوان جهاني شدن ياد گرديد.
فرهنگ اسلامي اين توان را دارد كه به لحاظ فرهنگي و اجتماعي، خود را به عنوان يكي از مدعيان اصلي به جهانيان معرفي نمايد. انقلاب اسلامي حول محور خدا محوري ، كسب سعادت و رستگاري را به عنوان غايت زندگي انتخاب نموده است. چالش فرهنگ اسلامي با فرهنگ جهان غرب در بعد فلسفي عدم همخواني اين دو فرهنگ در مباحث غايت شناسانه است.در بحث الگوها فرهنگ اسلامي به منافع ديني چون قرآن ، سنت و اولياي دين، عقل و اجماع عام تاكيد دارد.
فرهنگ اسلامي در الگوهاي عملي به نقش مؤمن در جهان آكنده از فضاي معنوي تأكبد مي ورزد، در حالي كه فرهنگ غرب به انسان صاحب اختيار و تشخيص دهندة خير و نيكي به صلاح عام تأكيد مي نمايد. انسان ايده آل در فرهنگ اسلامي ، انساني است كه در مسير حق و عدالت و كسب فضايل اخلاقي تلاش مي كند، اما انسان والا در فرهنگ غرب كسي است كه در مسير لذت فردي و سود شخصي و رضايت و خير عامه قدم بر مي دارد.
جامعه ايده آل در فرهنگ اسلامي جامعه اي است كه مطابق باور هاي ديني شكل گرفته و در روابط اجتماعي بر اساس الگوهاي برادري وبرابري تنظيم شده باشد . همه انسانها در مقابل خداوند با يكديگر مساوي هستند. هيچ كس بر ديگري برتري ندارد و برترين افراد با تقواترين افراد نزد خداوند هستند، ليكن اين افراد در حقوق اجتماعي با ديگران مساوي هستند . گروه بندي هاي اجتماعي در جامعه اسلامي صرفا به منظور ادره امور پذيرفته شده اند، لذا هيچ گونه ادعاي برتري نسبت به ديگران از آنان پذيرفته نيست.
جامعه ايده آل در فرهنگ غرب ، جامعه اي است كه اعضاي آن با يكديگر توافق كرده اند تا براساس رضايت با يكديگر همكاري نموده ، اهداف جمعي خويش را كه حول منافع مشترك افراد تنظيم شده است ، به پيش برند. در جامعه آرماني اسلامي ، خانواده اصلي ترين سلول اجتماعي مطرح است . معيارهاي تعلق قوي و خويشاوندي ملاك تفوق و برتري نيست، اما در جامعه خانواده به عنوان نهاد اجتماعي پذيرفته شده است، لكن جوز نهادهاي بنيادين به شمار نمي رود. در جامعه اسلامي ارزش هاي اسلامي حول خداجويي ، كمال طلبي و عزت خواهي ، برادري و برابري مسلمانان تنظيم شده است. مؤمن در اين جامعه تنها به فكر نجات وكسب سعادت شخصي خود نيست. بلكه نجات و رهايي همكيشان و همنوعان خود را مدّ نظر دارد. درجه پيوستگي او به همكيشان به حدي است كه او در ارتباطات ميان فردي و جمعي، منافع جمع را بر منافع فردي مقدم مي دارد و دراين مسير ايثار را بر مي گزيند . مومن مسلمان براي تحقق الگوهاي ديني حاضر است جان خويش را از دست بدهد.

انقلاب اسلامي و فرصت هاي ناشي از جهاني شدن
حركت جوامع به سوي يك جهان واحد و قرار گرفتن در مسير همسان سازي و يكپارچگي فرهنگها، از جمله تبعات جهاني شدن است. در اين راستا، جداي از تهديدات عديده اي كه فرهنگ ملت ها را هدف قرار داده است، فرصتهايي را نيز براي بهره برداري در راستاي اهداف جهاني سازي فراهم مي آورد. بي ترديد، با شناخت دقيق فرصتها امكان كاهش تهديدات ميسر مي گردد؛ به گونه اي كه مي توان برخلاف جريان نظام سلطه كه در صدد حاكم نمودن فرهنگ خود بر جوامع است ، به معرفي و ترويج انديشه هاي الهي و انساني بر گرفته از فرمانهاي انبيا پرداخت. در جهان امروز كه بشريت چهرة حقيقي نظام سلطه را شناخته است، نداي دلنشين تفكر ديني و به ويژه دين اسلام ترفندهاي آنها را خنثي ساخته است.در چنين شرايطي با وجود امكانات گسترده اي كه نظام سلطه براي غلبه فرهنگ خود فراهم نموده است ، مي توان با بهره گيري از همين امكانات فرصت ايجاد شده را در اختيار گرفت و نقش مؤثري در آينده بشر و بويژه جهان اسلام ايفا نمود. مهمترين اين فرصتها را مي توان چنين برشمرد:
1-با گسترش دسترسي به اطلاعات و امكان بهره گيري از آخرين دانش روز دنيا مي توان نسبت به جبران عقب افتادگي ها و تأمين نياز هاي علمي اهتمام نمود(منصوري، 1385).
2- با استفاده از فن آوريهاي نوين در عصر جهاني شدن، امكان شتاب بخشيدن به برنامه ها وفرآيندهاي اجرايي پروژه ها تسهيل مي شود و از حداقل زمان مي توان حداكثر بهره برداري را نمود.
3- ترويج انديشه هاي ديني و انساني و همچنين فرهنگ غني ايراني- اسلامي را مي توان با كمترين هزينه به مخاطبان مختلف در اقصي نقاط جهان با بهره مندي از انقلاب رسانه اي در اين عرصه ارايه نمود.
4-با شناخت ترفندها و شيوه هاي نوين تبليغاتي، امكان مقابله به مثل ميسر خواهد بود. بنابراين، مي توان علاوه بر خنثي سازي توطئه ها و پاسخگويي به شبهات نسبت به تطهير چهرة غبار آلود فرهنگ ديني- ايراني اقدام نمود.
5-عرصة جهاني شدن كارزار يكطرفه اي نيست، بنابراين، قدرت حقيقي در اختيار كساني خواهد بود كه منطق و استدلال قويتري دارند. پس مي توان با تجهيز به سلاح انديشه و منطق، قلوب ميليونها انسان جوياي حقيقت را با كمترين هزينه به سوي خود جلب نمود.
6-جاذبه هاي بصري وبهره مندي از فعاليتهاي هنري در دوران جهاني شدن از قدرت تأثيرگذاري بيشتري برخوردار است. بنابراين، با استفاده از توانايي هاي هنرمندان مي توان به معرفي فرهنگ ايراني اسلامي اقدام نمود. در اين دوران ، جهان اسلام با همكاري و وحدت مي تواند به كارزار نظام سلطه عليه اسلام خاتمه دهد وحقيقت را براي دنيا بازگو كند.

ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه شماره 288 خود در تاريخ 20 / 5 / 71 براي نخستين بار سياست هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران را به تصويب رسانيد . هر چند سياست هاي تدوين شده بسيار خلاصه و حاوي مجموعه اي كلي از عناوين است كه خود نيازمند شرح و تفسيرند و نقدهايي بدين سبب و همچنين ابهامات موجود بر آن وارد است، با اين حال، تعيين و تدوين سياست هاي فرهنگي خود زمينة تعيين مسير و حركت فرهنگي كشور را فراهم نموده است و تا حدودي مي تواند از برخي اختلاف هاي نظري در امر اجرا جلوگيري نمايد .
در مقدمه اين مصوّبه سياست فرهنگي چنين تعريف شده است : « سياست فرهنگي در حقيقت همان توافق رسمي و اتفاق نظر مسئولان و متصديان امور در تشخيص، تدوين و تعيين مهمترين اصول و اولويتهاي لازم الرعايه در حركت فرهنگي است . سياست فرهنگي را مي توان اصول راهنماي كارگزاران فرهنگي و مجموعه علايم و
نشانه هايي دانست كه مسير حركت را نشان مي دهد . به عبارت ديگر، نوعي دستورالعمل فرهنگي است كه روشنگر حركت است . » (شوراي عالي انقلاب فرهنگي ،1371) در اين مصوبه همچنين سياست فرهنگي به معناي عام و عرفي آن به مجموعه اي از اهداف، مباني، اصول، اولويتها و خط مشي اجرايي گفته مي شود .
در بند 3 اهداف سياست فرهنگي جمهوري اسلامي ايران چنين آمده است:"تكيه و تاكيد بر آرمانها و ارزشهاي معنوي و فرهنگ اسلامي و حفظ و ترويج فرهنگ بسيجي و تقويت روحيه ايثار و فداكاري در راه ارزشهاي اسلامي با توجه به لزوم درك مقتضيات و تحولات زمان و همچنين تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و مهيا شدن براي مواجهة صحيح و همه جانبه با ضرورتها و تحولات (شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، 1371:مصوبه 288).
در ادامه اين مصوبه به منظور تحقق اهداف سياست هاي فرهنگي كشور، ابزار و امكانات مورد نياز را پيش بيني نموده است. همچنين در بند 44 امكانات آمده است:"تأسيس وتقويت موزه هاي بزرگ و كوچك جنگ در مركز و مناطق كشور و ساختن بناهاي يادبود و حفظ اسناد و آثار و نيز تدوين و تكميل تاريخ دفاع مقدس" كه راهكاري در راستاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت است.
ترويج فرهنگ ايثار و شهادت به عنوان راهبردي براي حفظ هويت و فرهنگ ملي پذيرفته شده است . در اين راستا، سياستگذاران براي دستيابي به اين هدف، علاوه بر تدوين قوانين مورد نياز و تأمين اعتبارات لازم شيوه هايي را براي آن ترسيم نمودند.
تاثير شگرف فرهنگ پربار ايثاروشهادت درگسترة جهاني ازجلوه ممتازي برخوردار است. اين فرهنگ با هويت قدسي خود توانايي سرشاري را در متأثر ساختن نهادهاي اجتماعي وساختارهاي سياسي به انضمام بافت فرهنگي جوامع را داراست وبي شك برترين اصل براي كسب رشد اجتماعي محسوب مي شود . شهادت كه نتيجه سلامتي روان، روحيه شجاعت وانتخاب آگاهانه است، مقاومت و پويايي جامعه را به دنبال دارد، چرا كه ريشه درقدرت ، صبر واستقامت ومبارزه با ظلم و فساد دارد واين عوامل درمجموع مقاومت جامعه را بالا برده ، جامعه را محرك وپويا مي سازد.

جايگاه فرهنگ ايثار و شهادت در جهاني شدن
مسأله جهاني شدن نيز از دغدغه هايي است كه صاحب نظران را به تفكر واداشته است، زيرا جهاني شدن برسرنوشت همه فرهنگ ها اثر مي گذارد . به ميزاني كه جهاني شدن به هويت آسيب مي رساند، به دين نيز آسيب خواهد رساند. . بي هويتي پيامد گريز ناپذير روند كنوني جهاني سازي است . با تأثيراتي كه جهاني شدن برهويت فرهنگي افراد وجوامع مي گذارد، به تدريج شاهد حل شدن اين فرهنگها درفرهنگ غالب خواهيم بود . انسان ها ضرورتاً بايد ريشه درفرهنگ خودي داشته باشند تا براساس آن بتوانند هويت فرهنگي خود را شكل دهند . لازمه اين امر، شناخت آن فرهنگ ، عقيده به آن ويافتن مشتركاتي ميان خود وفرهنگ ملي است . هرفرهنگي ساز و كارهاي دفاعي مخصوص به خود را دارد . فرهنگ ديني نيز براي اعتلا وسربلندي خويش متضمن بهترين سيستم ها ومكانيزمها است كه موجب سربلندي واقتدار آن مي شود؛ ازجمله فرهنگ شهادت طلبي كه اززير مجموعه هاي فرهنگ ديني است .ازبهترين وقويترين مكانيزمها دراين راستاست. دشمنان اسلام بعد ازجنگ تحميلي متوجه شدند كه شكست مفتضحانه آنها به خاطر وجود روحية ايثار وشهادت طلبي درميان فرزندان پاكباخته امام راحل (ره ) بوده است . درهمين راستا، همگام با تهاجمات فرهنگي كه به مقدسات ديني توسط نظام رسانه اي از طريق القاي شبهات موهوم آغاز شده است، دادن پاسخ مناسب علمي به اين شبهات وتبيين دقيق اين فرهنگ دراين مقطع زماني ضرورت انكارناپذير دارد. فرهنگ ايثار وشهادت ، فرهنگي است كه بدون خودخواهي وخود محوري وباآزاد انديشي ورسوخ دراعماق قلوب جامعه، نسبت به ويژگيهاي انساني وضعف هاي او وتهديدات زمانه بي تفاوت نيست، بلكه به جاي ديدن ضعف ها، ازقوت هاي انسان مي گويد وبه جاي مرعوب شدن نسبت به تهديدات زمانه، همان را به فرصتي براي پيشبرد اهداف ماندني خود تبديل مي نمايد.
والرشتاين معتقد است يكي از پيامدهاي مهم جهاني شدن در حوزه فرهنگ ، بازانديشي در نظريه هاي اجتماعي- سياسي است، چرا كه با پذيرش خرده فرهنگ ها و فرهنگ هاي محلي، جهان را به سوي كثرت گرايي سوق مي دهد و تعامل مثبت و تأثير متقابل فرهنگ ها و تمدن ها را مي پذيرد كه اين خود باعث طرح هويت هاي قومي در بستر جهاني گسترده اي مي شود و از سوي ديگر، با برجسته سازي دايمي يك فرهنگ و تمدن خاص سعي در به وجود آمدن فرهنگي جهاني با ارزش هاي يكسان در همه عرصه ها و تحميل آن دارد(والرشتاين ، 1984: 67).
در عرصه اي كه رويه پذيرش تكثر گرايي و هويت هاي فرهنگي و تمدني گوناگون در آن امكان پذير است، اشاعه و ترويج فرهنگ هاي محلي و خرده فرهنگ ها و از جمله فرهنگ ايراني- اسلامي و بويژه فرهنگ ايثار وشهادت مي تواند فرصتي برا ي معرفي چهره حقيقي ايران اسلامي باشد. پايداري و مقاومت ملل مختلف جهان، از جمله در كشورهاي آسياي ميانه ، آمريكاي لاتين، افغانستان، لبنان و فلسطين و بخشهايي از آفريقا، جلوه اي از بهره مندي اين جوامع از فرهنگ ايثار وشهادت ملت ايران است.
امام خميني (ره) در پيام خود به مناسبت پذيرش قطعنامه فرمودند: «چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم ، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خود گذشتگي و صلابت بي فايده است ، در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت سالة ماست . علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا وآسيا و آفريقا، يعني دركل جهان از جنگ هشت ساله ماست.»(صحيفه نور ،1370)

بحث و نتيجه گيري
جهاني شدن يا جهاني سازي- چه به عنوان پروسه يا پروژه- واقعيتي است كه در حال حاضر با آن مواجهيم. تأثير گذاري و تأثير پذيري وقايع به يكديگر، از جمله ويژگي هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و سياسي جهان معاصر است. جهاني شدن داراي پيامدهاي مختلف (مثبت يا منفي) است كه بايد با آن برخوردي منطقي داشت.
مخالفت يا شيفتگي مطلق با اين پديده و ابعاد براي انقلاب اسلامي راهگشا نيست. با يك نگاه مجموعه نگر، جهاني شدن از جمله آرمانهايي است كه فرهنگ اسلامي نيز به آن پاي مي فشارد . به بيان ديگر، ما در آستانة شرايطي هستيم كه در جهان فرهنگ ها و قدرتهاي مختلفي مسير جهاني شدن را ترسيم مي سازند. فرهنگ غرب در اين ميان يكي از مدعيان است كه با پشتوانه تاريخي در دوران يونان باستان و بخش مدرن آن كه ماحصل پس از رنسانس است، تلاش دارد تا الگوي خود را به عنوان تنها الگو به جهانيان عرضه نمايد و اين تمدن با محور قرار دادن انسان در مركز هستي، ليبراليسم اقتصادي و اقتصاد مبتني بر بازار را معرفي مي نمايد ودر عرصة سياست الگوهاي جمهوري و دموكراسي را ندا مي دهد ودر عرصه فرهنگ واجتماع الگوي لذت طلبي و فرد محوري را مبنا قرار مي دهد.
حال اين پرسش مطرح است كه ايثار و فرهنگ آن در دنيايي كه به سمت جهاني شدن در حال حركت است، چه جايگاهي خواهد داشت؟پاسخ اين سؤال مستلزم ديدگاه و نگرش ما نسبت به جهاني شدن است . اگر منظور از جهاني شدن همان غربي شدن باشد ، شهادت را بايد جزو عناصر بنيادين مقاومت و پايداري دانست كه از طرف مسلمانان بروز مي يابد . شهادت در اين حالت الگويي است كه در مرحل پاياني راه توسط پيروان بروز مي كند. فرهنگ شهادت در اين حالت الگويي است كه در مقابل شيوه هاي استعمارگرانه و ذلت مسلمين به كار برده مي شود. فرهنگ شهادت عاليترين سطح مقاومت و پايداري است كه مرگ شرافتمندانه را به زندگي توام با ذلت ترجيح مي دهد .
چنانچه جهاني شدن را به معناي گسترش ارتباطات بين المللي و حتي فروپاشي مرزهاي جغرافيايي و سياسي بدانيم در اين معنا فرهنگ اسلامي از جمله مدعيان جهاني سازي است. در اين تعبير، امت اسلامي جايگزين وطن با مرزهاي جغرافيايي مي شود. در مسير پيشبرد اين آرمان، شهادت به عنوان يكي از راهبردهاي مهمي است كه پيروان آن را بر مي گزينند. نكته مهم در مسير شهادت ، انتخابي بودن آن است. فرد بايد تركيب بهينه اي از شناخت اعتقادي و احساس تعلق به معبود وآمادگي عملي لازم پيدا كند تا بتواند مسير شهادت را بپيمايد.
در مجموع بايد گفت كه در فرآيند جهاني شدن مطابق الگوهاي اسلامي فرهنگ ايثار وشهادت به عنوان فرهنگ مطلوب مطرح مي باشد. فرهنگ شهادت و ايثار در اين حالت به عنوان يك فلسفه اعتقادي مطرح است كه راهنماي عمل مؤمنين و مؤمنات است. كه مؤمن از طريق آن به سعادت بزرگ (تقرب الهي )دست مي يابد، ضمن آنكه دشمنان را از دستيابي به اهداف مانع شده، پرچم عزت را همچنان به اهتزاز در مي آورد. ايثار به عنوان عنصر اصلي نظام ارزشي فرهنگ اسلامي مطرح است فرهنگي كه خودخواهي را ناديده مي گيرد ومنافع همكيشان و حتي همنوعان را بر منافع خود مقدم مي دارد. در اين حالت ايثار عاليترين تجلي اخلاق در كنش و ارتباطات بين انسانها به شمار مي رود . در صورتي كه شعاع اين فرهنگ گسترده شود و به عرصه هاي روابط حرفه اي در محيط كار ارتقا يابد، نوع جديدي از فرهنگ سازماني شكل مي گيرد كه بهره وري را به حداكثر مي رساند و در بعد فرهنگي خود به سرمايه اي ارزشمند تبديل مي شود كه باز توليد آن و تعميم در قلمروهاي مختلف نظام فرهنگي و اجتماع خود مدار و خود محور، به نظام فرهنگي واجتماعي ديگر محور تبديل خواهد شد.

راهكارهاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت در عرصه جهاني شدن
دربررسي شيوه هاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت در فرآيند جهاني شدن بايد تمامي عوامل اقتصادي ، فرهنگي ومسايل بين المللي كه مستقيم يا غير مستقيم بر ترويج فرهنگ ايثار وشهادت تأثير دارند، درنظر گرفته شوند تا بتوان به شناخت درست اين مقوله رسيد. بازتاب اين شناخت اگر دربرنامه ها وراهكارهاي فرهنگ سازان لحاظ شود، جامعه از تأثيرات مثبت روحيه ازخود گذشتگي ( دور شدن ازخودخواهي ) برخوردارمي گردد. تأثيراتي كه درآن علاوه بر پاسداشت حرمت وقداست شهيد، به شكل واقعي وحقيقي ، امكان بهره مندي جوامع از ذخاير معنوي وآثار وجودي فرهنگ ايثار وشهادت ميسر مي گردد.
با شناخت دقيق از ابزار و امكانات در عرصة جهاني شدن اين فرصت فراهم خواهد شد تا از همين امكانات براي بهره گيري ترويج فرهنگ ايثار وشهادت سود جست .رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي، از جمله ابزارهاي مؤثر در جهاني شدن هستند. با اين حال، موارد زير را مي توان به عنوان فرصتهايي براي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت بر شمرد:
•گسترش زبان و ادبيات فارسي و ايجاد كرسي هاي تدريس زبان فارسي در دانشگاههاي مختلف جهان امكان شناخت فرهنگ ايراني- اسلامي را براي مشتاقان تمدن بزرگ ايران و از جمله فرهنگ پربار ايثار و مقاومت كه برگرفته از فرهنگ ديني و فرهنگ كهن ايراني است ،فراهم خواهد كرد؛
•توسعه و گسترش صنعت گردشگري و جهانگردي وافزايش ميزان جذب گردشگر با شيوه هاي نوين و مؤثر تبليغاتي؛
•گسترش مبادلات تجاري وجذب سرمايه گذاري خارجي در ايران خود عاملي براي تردد بيشتر تجار جهان خواهد بود .اين امر به شناخت بيشتر آنها از فرهنگ ايران منجر خواهد شد.بديهي است بدون برنامه ريزي براي شناخت ايشان از ظرفيت هاي فرهنگي كشور اين مهم ابتر خواهد بود.
•تبادلات بين المللي علمي و فرهنگي در سطح دانشگاهها از طريق بورسيه وپذيرش دانشجويان خارجي براي تحصيل در دانشگاههاي برجستة ايران، فرصتي براي صدور فرهنگ ايران اسلامي خواهد بود كه نهايتا به ترويج فرهنگ ايراني در بيرون از مرزهاي ايران تبديل خواهد شد.
•ديپلماسي فرهنگي يكي ديگر از راههاي مؤثر در ترويج فرهنگ هاست.فيگنبام معتقد است تنش ميان فرهنگ و تجارت بايد ما را به سوي بررسي گسترده تر نقش فرهنگ در روابط بين الملل سوق دهد.فرهنگ براي روابط بين كشور ها بسيار مهم است، در حالي كه تجارت كالاها و خدمات فرهنگي به موضوعي دردسرساز تبديل شده است. دسترسي و درك فرهنگ ديگران مي تواند فرصت هاي تازه اي نه فقط براي درگيري، بلكه براي همكاري ايجاد كند.ظرفيت فرهنگ براي ايجاد درك و تفاهم ميان مردم، بويژه در بخش تبادل آموزشي و ديپلماسي فرهنگي بسيار بالاست.
•برگزاري مسابقات بين المللي ورزشي همراه بابرنامه هاي معرفي فرهنگ ايراني ؛
•تقويت وگسترش دفاتر و رايزني هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در نقاط مختلف جهان، علاوه بر دانش افزايي نسبت به فرهنگ ايراني ، زمينة جذب گردشگر را فراهم مي كند كه اين خود عاملي براي ترويج فرهنگ ملي وبه دنبال آن فرهنگ مقاومت ايران در مقابل نظام سلطه خواهد بود؛
•برگزاري همايش هاي بين المللي علمي ، اقتصادي ، فرهنگي ، هنري وصنعتي و همچنين پذيرش ميزباني اجلاسهاي مهم جهاني؛
•استفاده از ابزار هاي هنري، از جمله توليد و ساخت فيلمهاي سينمايي و مستند در گسترة جهاني وشركت در جشنواره هاي جهاني؛
•برپايي نمايشگاههاي علمي ، هنري ، اقتصادي و بازرگاني به عنوان راهكاري براي ترويج فرهنگ ايراني؛
•شركت در مناقصه هاي بين المللي براي انجام پروژه هاي مهم در كشورهاي مختلف جهان با استانداردهاي جهاني همراه با انتقال فن آوري هاي نوين ايراني ؛
•حضور فعال در ايجاد پايگاههاي اطلاع رساني جهاني (اينترنت) و معرفي جنبه هاي گوناگون فرهنگ ايران؛ از جمله فرهنگ ايثار و شهادت وبيان واقعيت هاي دفاع ملت ايران؛
•توليد نرم افزار هاي فرهنگي با رويكرد فرهنگ ايثار و شهادت و ارايه آن با گسترة جهاني؛
•بهره گيري از ادبيات غني ايراني در توليد داستان ، قصه ،رمان با نگاه ويژه به فرهنگ ايثار وشهادت؛
•ترجمه آثار برجسته ادبيات و فرهنگ مقاومت ايراني به همة زبان هاي زنده دنيا و توزيع فراوان براي دسترسي جوامع مختلف؛
•توسعه وگسترش شبكه هاي ماهواره اي ، راديويي و تلويزيوني به زبان هاي مختلف جهان وتأسيس وتقويت دفاتر خبري وخبر گزاري ها ؛
•اعزام گروههاي فرهنگي و تبليغي به كشور هاي مختلف همراه با برنامه هاي جذاب فرهنگي ،هنري ومذهبي؛
•تبادلات نظامي و دفاعي در راستاي معرفي توان ملت ايران در دوران دفاع مقدس؛
•برگزاري جشنواره بين المللي سينمايي با رويكرد سينماي جنگ وارايه فيلم هاي دفاع مقدس.

منابع
1.-اجلالي ، پرويز .(1379). سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي در ايران، تهران: انتشارات آن.
2.افتخاري، اصغر. (1380). بررسي چهره دوم جهاني شدن، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.
3.-امام خميني . (1370). صحيفه نور، ج 10 ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
4.-پهلوان ، چنگيز . (1382). فرهنگ شناسي، تهران: نشر قطره .
5.-حكيمي ،محسن. 1381.جهاني شدن و فرهنگ ، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
6.-رابرتسون ، رونالد. ( 1385). جهاني شدن: تئوري هاي اجتماعي و فرهنگ جهاني، ترجمه كمال پولادي، تهران: نشر ثالث با همكاري مركز بين المللي گفتگوي تمدنها.
7.-ساروخاني ، باقر.(1386).جامعه شناسي ارتباطات، تهران: انتشارات كيهان.
8.-شوراي عالي انقلاب فرهنگي.(1371).مجموعه مصوبات،تهران: دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
9.-شولت ، يان آرت. (1386).نگاهي موشكافانه بر پديده جهاني شدن، مترجم مسعود كرباسيان ،تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي .
10.-صيادي ابوالقاسم .( 1384). ريشه هاي جهاني شدن فرهنگ ، باشگاه انديشه modules.php www.bashgah.net/
11.-فيگنبام، هاروي .(1385). جهاني شدن و ديپلماسي فرهنگي، ترجمه نيلوفر قديري ، فصلنامه مطالعات ميان فرهنگي، شماره 2 .
12.-كاظمي ،سيد علي اصغر(1380). جهاني شدن فرهنگ و سياست ( نقد و تحليل نظري، معرفت شناختي )، تهران: نشر قدس.
13.گل محمدي ،احمد. (1386). جهاني شدن، فرهنگ، هويت، تهران: نشر ني .
14.-گيبرنا ،مونتسرات .(1378) .مكاتب ناسيوناليسم ، ناسيوناليسم و دولت – ملت در قرن بيستم – ترجمه امير مسعود اجتهادي ،انتشارات وزارت خارجه .
15.-گيدنز آنتوني. (1386) .جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري كاشاني، تهران: نشر ني .
16.(1380).( در جهاني از تحولات بنيادين به سرمي بريم ) گفتگو با آنتوني گيدنز،ترجمه نيكو سرخوش، ماهنامه كتاب ماه علوم اجتماعي، سال چهارم، شماره 11و12.
17.-مطهري ، مرتضي .(1361). جامعه و تاريخ ، تهران: انتشارات صدرا.
18.-منصوري ، جواد.(1385). فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي ،شماره 7 و 8.
19.-مومني راد، احمد.(1381). دنياي بدون مرز ، ماهنامه سوره، شماره 11.
20.-نش،كيت. (1385). جامعه شناسي سياسي معاصر: جهاني شدن، سياست و قدرت، ترجمه محمد تقي دلفروز با مقدمه دكتر حسين بشيريه، تهران: انتشارات كوير .
21.-هانتيگتون ، ساموئل و لارسن هريسون .(1382). اهميت فرهنگ ، ترجمه انجمن توسعه ،تهران: انتشارات امير كبير.

22.Albrow.(1998).the global age,cambrige polity press
23.Borofsky,Robert, (1998), Cultural Possibilties in Unesco world.
24.culture Report (1998a), pp.64-75.
25.-Featherston.M (2000) Globalization the Reader, London athlone press.
26.Gedqes-Tom(1992)Cultural Development and Enviranment - Pans unesco.
27.-Immanauel Wallerstein.The Politics of World Economy. (Cambridge:Cambridge University Press). 1984.PP.166-67
28.-Turner,B.S (2000) Globalization and the postmodernization of culture" in J.Beyn and D.Dunkerley (eds.) Globalization the reader.london: Athlone press.
29.Williams- Raymond (1976) Kewords- Newyork- Oxford university press.
30.-Williams, Raymond, (1976), key word , A Vocabulary of Culture and society, London Fontana.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده