رفتند تا ما بمانيم و درامنيت زندگى كنيم; زندگى نامه شهيد والامقام مجيد دوزورى
پدر و مادرش نام مجيد را كه پسوند كلام خداست بر او نهادند شايد بر
آنها الهام شده بود كه اين جوان از بهترينهاى آن روستا و اقوام خواهد بود و براى
هميشه نام مقدسش براى قرنها به يادگار خواهد ماند.
شهيد بزرگوار از همان دوران نوجوانى بسيار با هوش و زرنگ بود و دوران
ابتدايى را به علت نداشتن مدرسه در زادگاهش مسافت زيادى را طى مى نمود و در روستاى
شيخ محله به تحصيل مى پرداخت و هر روز اين مسافت را طى مى كرد و به منزل بر مى گشت
و در كارهاى كشاورزى و دامپرورى دو شادوش خانواده اش بود و به آنها كمك مى كرد.
شهيد گرانقدر بعلت مشكلات مالى خانواده تا اول راهنمايى تحصيل كرد و
ترك تحصيل نمود و به تهران مهاجرت كرده و در يك مغازه نقاشى ماشين مشغول به كار
شد. بعلت هوش بالاى كه داشت در كمتر از دو سال كارگرى يك مغازه نقاشى اجاره كرد و
چند نوجوان بيكار را مشغول به كار نمود و بعنوان يك استاد نقاش مشغول امرار معاش
بود. هنگام شور و ذوق استاد كاريش با جنگ تحميلى عراق عليه ايران مصادف بود از
آنجايى كه فردى معتقد و ميهن پرست بود براى زنده نگهداشتن دين اسلام و ميهن عزيزش
ايران به فرمان بزرگ پرچمدار اسلام حضرت امام خمينى (ره) لباس مقدس سربازى را
پوشيد و بعد از آموزش اوليه با فداكارى و از خود گذشتگى آماده جنگ و نبرد با دشمن
متجاوز شد.
شهيد والامقام بعد از اينكه آماده براى دفاع از ارزشهاى اسلامى و عزيز
ما بود به خانواده گرانقدرش فرمود: من 4 ماه و 10 روز ديگر شهيد مى شوم كه بعد از
اين زمان وعده حق تحقيق يافت و روح بلندش به سوى خداى بزرگ به پرواز در آمد و
منطقه عملياتى سر پل ذهاب نام شهيدى ديگر را برليست شهدا و افتخاراتش اضافه نمود،
آرى شهداى عزيز فداكار و از خود گذشته بودند آنها رفتند تا ما بمانيم و در امنيت
زندگى كنيم. پس وظيفه ماست كه پيرو راه آنان باشيم.
مركز اسناد بنياد شهيد و امورايثارگران