زندگينامه شهيد ابراهيم كُردكُلائى
يکشنبه, ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۲
شهادت: 1/ مرداد/ 1367؛ شهيد ابراهيم كُردكُلائى فرزند على اكبر در تاريخ 10 شهريور 1349 در شهرستان سارى در خانواده اى مذهبى چشم به جهان گشود. پدرش ژاندارم ارتش بود و مادرش زن زحمتكش خانه دار
نويد شاهد مازندران ، شهيد ابراهيم كُردكُلائى فرزند على اكبر در تاريخ 10 شهريور 1349 در شهرستان سارى در خانواده اى مذهبى چشم به جهان گشود. پدرش ژاندارم ارتش بود و مادرش زن زحمتكش خانه دار كه با مشقات آن زمان و با حقوق ناچيز خانواده را اداره نموده و فرزندانشان را بنحو اَحسن تربيت ميكرد تا بتواند در آينده انسانهايى كامل تحويل جامعه بدهد.
ابراهيم آخرين فرزند خانواده بود و طبيعتاً شيرين زبان ترين و دوست داشتنى ترين فرد خانواده محسوب ميشد. او نيز مانند ديگر خواهران و برادرانش با سختى هاى روزگار و كمبودها ساخت و بزرگ شد و بالاخره در سال 1356 براى تحصيل دوره ابتدايى وارد دبستان سعادت شهرستان سارى شد. وى شاگردى با استعداد و با هوش بود و هميشه رتبه اول كلاس خود را احراز مينمود. تا كلاس پنجم ابتدايى در اين دبستان تحصيل نمود و سپس در سال 1361 وارد مدرسه راهنمايى سيد رضا بصيرى شد و در آنجا دوره راهنمايى را سپرى نمود. در اين مدرسه بود كه كم كم بصورت علمى رو به ورزش آورد و طى مدت كوتاهى توانست كاپيتان تيم واليبال مدرسه شود و تا سه سال با همين سِمت بازى ميكرد. در سال آخر دوره راهنمايى بود كه رو به فوتبال آورد و باز هم توانست بهمراه تيم خود مقام سوم استان را كسب كند. البته در رشته هاى ديگر ورزشى نيز حضور داشت و كسب مقام مينمود. بطور مثال ميتوان از مسابقات كشتى آموزشگاهى نام برد كه وى در دو دوره از مسابقات جام شهدا توانست مقامهاى دوم و سوم را كسب نمايد. پس از آن در سال 1365 وارد دبيرستان امام خمينى سارى شد و به تحصيل در رشته علوم انسانى پرداخت. در همين سالها بود كه علاقه وى به درس و كلاس كاسته و به كار و ورزش روى آورد. در همان سال در رشته فوتبال پس از تمرينهاى بسيار توانست وارد تيم منتخب جوانان استان شده و بعنوان يكى از بهترين مدافعان تيم بازى كند. در اثناء ورزش مدتى به كار سنگبرى و سنگ كارى پرداخت، اما پس از مدتى اين شغل را رها نمود و باز ممارست بيشترى در رشته فوتبال نمود تا توانست به اردوى تيم ملى جوانان كشور راه يابد.
در پى همين كوشش ها بود كه توانست خود را در عرصه ورزش نمايان سازد و از ميدان ورزش پيروزمندانه بيرون آيد. در سال 1366 علاقه شديدى به شغل پاسدارى از دين و ميهن در سپاه پاسداران پيدا كرد. در اين دوره بود كه با امتحان ورودى توانست وارد اين نهاد انقلابى شود و به مدت 3 ماه در چالوس آموزش نظامى ديد. وى بطور همزمان مسئوليت گروه مقاومت پايگاه شهيد رجايى را نيز بر عهده داشت.
ابراهيم بعد از ورودش به سپاه دچار دگرگونى عجيبى در خلق و خو شد و بيشتر در خودش فرو مى رفت و هر دفعه به بهانه اى به بيرون از خانه ميرفت و در بازگشت دير به خانه مى آمد و علت را از پنهان ميداشت. البته بعد از شهادتش متوجه علت شديم. آن هم چيزى نبود جز سر كشى به خانواده هاى بى سرپرست و نيازمند. در تابستان سال 1367 بود كه براى دوره ضرورت عازم جبهه هاى حق عليه باطل شد. در جزيره مجنون در حين يك عمليات دچار موج گرفتگى و مجروحيت توسط انفجار خمپاره و گاز شيميايى شد. پس از بهبودى و مرخص شدن از بيمارستان و استراحتى كوتاه (حدود20روز) در كنار خانواده در تاريخ 25 تير 67 مجدداً عازم جبهه شلمچه شد و به پاسدارى از حريم دين و استقلال ميهن پرداخت و در شنبه شب 1 مرداد67 ساعت 9 شب در اثر اثابت گلوله مستقيم خمپاره سر به ديار عاشقان نهاد و بسوى معبود خويش شتافت و خون پاكش را به پاى درخت اسلام و آزادى و آزادگى ريخت تا سر مشقى براى ديگران باشد و جلوه اى از جلوه هاى ايثار و از خود گذشتگى در راه دين و ميهن.
مركز اسناد بنياد شهيد و امورايثارگران
نظر شما