زندگينامه پاسدار شهيد محمود نبى پور
پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۴
شهادت: 19/ مرداد/ 1360؛ شهيد محمود نبى پور فرزند پرويز در تاريخ 19 مرداد سال 1342 در يك خانواده متوسط كشاورز بدنيا آمد، شهيد محمود در همان لحظه اى كه بدنيا آمد در رديف ياران حسين قرار گرفت
نويد شاهد مازندران ، شهيد محمود نبى پور فرزند پرويز در تاريخ 19 مرداد سال 1342 در يك خانواده متوسط كشاورز بدنيا آمد، شهيد محمود در همان لحظه اى كه بدنيا آمد در رديف ياران حسين قرار گرفت و خدا عمر او را هيجده سال در نظر گرفت چرا كه بعد از هيجده سال بخدا پيوست و روز نوزده مرداد سال 1360 روز شهادتش گرديد تا على اكبر دوران باشد. شهيد مثل همه انسانها زندگى خودش را از لحظه تولد شروع كرد و سردى روزگار را چشيد.
در سن هفت سالگى در مدرسه ابتدايى آستانه سر شروع به تحصيل و تا كلاس پنجم ابتدائى را در آنجا گذراند و سپس دوره راهنمايى را نيز در مدرسه دكتر شريعتى جويبار گذراند و بالاخره سال اول نظرى را نيز در مدرسه طالقانى بابل تمام كرد كه ديگر سرنوشت او را به سمتى كه ميخواست كشيد و علاقه شديد او به انقلاب او را نسبت به درس بى علاقه نمود و درس خواندن را رها نمود چرا كه درس براى او معنا نداشت. شوق به انقلاب او را از همه چيز جدا نمود، او شهيد بود و شهادت آرزوى نهايى اش.
شهيد نبى پور در ميان خانواده الگويى بود كه همه از او درس بگرفتند او از اول انقلاب در تمام صحنه ها حاضر بود و ناظر از هر جهت در ميان جوانان نمونه بود چرا كه او على اكبر زمان بود مانند او هم به شهادت رسيد بيش از همه تبليغات اسلامى مى پرداخت بيش از همه در جاهاى حساس حضور داشت و در مبارزه با منافقين شركت مى كرد و رهبر همه بود و به همه درس ميداد. شهيد نبى پور شهادت نهايت درجه آرزويش بود و همه جا از شهادت سخن ميگفت و بخدا علاقه داشت و دلش ميخواست پيش خدا باشد و شهيد هم هميشه زنده است. بعد از چندين بار مراجعه كردن به سپاه بالاخره در مرتبه سوم وارد سپاه شد و به آرزوى قلبى خود رسيد با اينكه جثه چندان قوى نداشت در عمليات كوتاهى فداكارى دست به هر كارى ميزد و بخاطر همين مسئله در حين عمليات رزمى دستش شكست و بناچار او را از سپاه اخراج كردند و تا مدت سه ماهى در بيرون بود و با اينكه حالش خوب نبود در بيرون به فعاليت خودش ادامه ميداد. وقتيكه كاملا حالش خوب شده بود به سپاه مراجعه نمود و دوباره وارد سپاه شد و اين بار او را بخاطر جثه اش قبول نكردند، شوق به سپاه آنقدر در او زياد بود كه به افراد ديگر متوسل شد تا اينكه بلاخره به هرطريقى كه بود وارد سپاه شد و همه او را بخاطر صادق بودنش دوست داشتن. علاقه زيادى به جبهه رفتن داشت و دلش ميخواست فعالانه با دشمن اصلى يعنى شيطان بزرگ امريكا مبارزه نمايد ولى او را به جبهه نبردند.
شهيد ساده زندگى ميكرد و در سپاه مسؤل تداركات غذايى بود و از خود بين دوستان و همكاران خود خاطراتى خوبى بجا گذاشت. شهيد سرانجام در تاريخ 19 مرداد 1360 ساعت 9 صبح بدست منافقين خلق اين عروسكان كوكى امريكا و اين تفاله هاى شيطان بزرگ بدرجه رفيع شهادت نائل آمد.
مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران
نظر شما