وصیت نامه سردار شهید حاج جعفر شیرسوار/ «حقيقت جنگ»
يکشنبه, ۰۳ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۱۵
جعفر شيرسوار فرزند عبداللَّه در سال 1334 در شهرستان قائمشهر در خانواده اى كم درآمد و مذهبى به دنيا آمد.سرانجام جعفر شيرسوار بر اثر تركش بمب خوشه اى در سوم ديماه 1365 در هفت تپه به شهادت رسيد
نويد شاهد مازندران، من برای فرزندم حرفی باقی نگذاشته ام و آنچه را که محمدعلی در آينده نياز دارد را با سفارش به مادرش که همسرم می باشد توصيه کرده ام. تنها ارث من برای فرزندم ايجاد خط حزب اللّه سرباز امام زمان (عج) بودن و در خط امام خمينی (ره) بودن است. همسرم ! در اين موقع حساس از جنگ برايت می نويسم چون جنگ در راس امور است . . . مبادا سختيهای شخصی و خانوادگی باعث شود که جنگ را رها کرده و به دنيا بپردازيم. همسرم ! حداقل در زندگی چند ساله خوب مرا شناختی و تنها کسی هستى که با تمام خصوصيات اخلاقی من آشنا هستی. می دانی که من جز پيروزی اسلام به چيز ديگری فکر نمی کنم. تو خوب می دانی که علی رغم تمام مشکلات و فشارهای روحی که از هر طرف برايم وجود داشت و موانعی که برايم ايجاد شد کوچکترين لغزشی در ادامة راه مقدسم پيدا نشده است و عاشقانه تر از هر عاشق به دنبال معشوقم در سخت ترين مشکلات جنگ با دشمن روبرو شدم تا او را بيابم. ای همسر خوبم ! از تو تقاضا دارم مرا حلال کنی و روز قيامت از من شفاعت نمايی چون تو اجر ثواب شهيد را داری و به خاطر اسلام در رنج و زحمت افتاده ای. ای همسرم ! می بخشی اگر شوهر و همسر خوبی برايت نبودم. می دانی که خيلی ناراحت هستی چه کنم که چاره ای جز اين نبود. من از تو راضی هستم و تو را به خداوند متعال و فاطمه زهرا (س) می سپارم. همسرم ! می دانم که شوهر از دست دادن سخت و رنج آور است ولی خدای نکرده اسلام از دست ما برود ننگ است و لعنت خداوند و شهداو ائمه اطهار نصيب ما خواهد شد.
می خواهم آگاهانه راه خود را انتخاب کنيد و اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد و خودتان را آلت دست دشمن قرار ندهيد. فکر کنيد در اين موقعيت حساس اگر به اين دولت انقلابی اعتراض کنيد به نفع چه کسی تمام مي شود به نفع دشمن. خداوندا ! غم و درد من از دشمن نيست که در مقابلم رجز خوانی می کند بلکه از دوستان و خويشاندانم است که هنوز مرا نشناخته اند. در تمام طول انقلاب سعی کردم خودم را به آنها بشناسانم. خيلی از حرفها و مسايل جنگ و انقلاب تاريخ اسلام را حضوراً با همة دوستان و آشنايان در ميان گذاشتم چه شب ها تا صبح صحبت کرديم و آن قدر به هم نزديک شديم که همه حرفها را از نگاه های همديگر فهميديم. خيلی خوشحال شدم که حداقل توانستم خودم را به عنوان فرد ساده انقلابی به آن ها بشناسانم ولی متأسفانه با همة اين نزديکی باز مرا نشناخته اند و مثل عوامل دشمن کج انديشی و شايعه سازی می کردند. وقتی آن ها نزديکترين دوست خود را نشناخته اند، چگونه می خواهند انقلاب اسلامی را درک کنند و بشناسند. خداوندا ! ما خون خود را در بيابانهای غرب و جنوب کشورمان برای پرچم اسلام می ريزيم به آن دسته از مسلمانانی که هنوز نمی خواهند حقيقت جنگ را درک کنند. می فهمانيم که اگر دين حق حسين (ع) خونش را به پای آن ريخت، با صلح تحميلی يا رفاه طلبی و بدون قيام حفظ می ماند. حسين (ع) از شما خيلی عاقل تر بود که خونش را غريبانه در صحرای کربلا ريخت.
بنيادشهيدوامورايثارگران قائمشهر/
نظر شما