جانشين فرمانده گردان امام محمد باقر(ع) در عملیات والفجر8
يکشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۸
سيف اللّه گلزاده فرزند علی در فروردين 1338 در روستاى امامزاده عباس از توابع بندپى شرقى بابل به دنيا آمد. در سال سوم نظرى از ادامه تحصيل دست كشيد. سيف اللَّه در 26 دى 1356 به خدمت سربازى فراخوانده شد. در 10 مرداد 1359 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سوادكوه در آمد
نوید شاهد مازندران، سيف اللَّه گلزاده در فروردين 1338 در روستاى امامزاده عباس از توابع بندپى شرقى بابل به دنيا آمد. پدرش على داراى شغل آزاد بود و با همسرش شهربانو عليزاده زندگى سختى را مى گذراندند. سيف اللَّه اولين فرزند اين خانواده بود.
سه سال بيش نداشت كه به همراه خانواده به شهرستان سوادكوه بخش شيرگاه مهاجرت كردند . تا شش سالگى خانواده اش مستأجر بودند و سپس صاحب خانه شخصى شدند . سيف اللَّه در مهر ماه سال 1344 وارد دبستان شد و دوره ابتدايى را در دبستان ابتدايى شيرگاه به پايان رسانيد . مادرش مى گويد: «گاهى خوب درس مى خواند اما بسيار پر جنب و جوش بود و به خاطر همين در كودكى دستهايش سه بار شكست ». دوره راهنمايى را در مدرسه راهنمايى مركزى سوادكوه در سال 1350 آغاز كرد. با به پايان رساندن اين دوره سه ساله در سال 1353 وارد دبيرستان رضا شاه سابق قائمشهر شد . در طول تحصيل فراز و نشيب فراوانى داشت . مادرش مى گويد: بيشتر به فكر بازى بود و در درس در حد متوسط بود . در كلاسهاى بالاتر بعضاً با دبيران درگير مى شد. با دوستانش رابطه خوبى داشت و نمى گذاشت از او ناراحت شوند و در صورت بروز ناراحتى در صدد رفع آن بر مى آمد. به بازى و تفريحات سالم علاقه مند بود و بيشتر به شنا و شكار در جنگل و ماهيگيرى مى پرداخت. به فوتبال علاقه زيادى داشت . او به عمويش (پاسدار و جانباز) محمد حسين گلزاده و پدر بزرگش علاقه وافرى داشت . در كار ماهيگيرى به پدرش كمك مى كرد. سيف اللَّه به دليل مشكلات مالى و دورى دبيرستان از محل سكونت و نگرانى خانواده از جو بد اجتماعى آن زمان در سال سوم نظرى از ادامه تحصيل دست كشيد و همدوش پدر براى تأمين معاش خانواده وارد بازار كار شد . دو سال قبل از انقلاب اسلامى با مسايل سياسى آشنا شد و در اين زمينه فعاليت داشت . به قرآن علاقه زيادى داشت و به مطالعه كتابهاى مذهبى مى پرداخت و در مراسم مذهبى شركت مى كرد. سيف اللَّه در 26 دى 1356 به خدمت سربازى فراخوانده شد و در گارد جاويدان تهران خدمت كرد . با اوج گيرى انقلاب از پادگان گريخت و به جمع مردم پيوست و در طول نهضت اسلامى فعاليت گسترد ه اى داشت. بارها توسط عمال رژيم طاغوت مورد ضرب و شتم قرار گرفت . اولين كسى بود كه عكس امام خمينى را در دوران انقلاب به شيرگاه آورد . خواهرش مى گويد:
روزى در مسجد شيرگاه مراسمى برپا بود كه يكى از افراد بلند شد و براى سلامتى شاه صلوات فرستاد. ناگهان سيف اللَّه از ميان جمع بلند شد و براى سلامتى امام خمينى صلوات فرستاد . به دنبال آن از ژاندارمرى براى دستگيرى او آمدند و درگيرى به وجود آمد.
و با فرار او از معركه نيروهاى ژاندارمرى نتوانستند او را دستگير كنند . اما سرانجام به خاطر همين فعاليتهاى گسترده انقلابى و پخش اعلاميه توسط ژاندارمرى شيرگاه دستگير شد.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى اقدام به تشكيل گروه ضربت براى پاسدارى از شهر كرد و بعد از مدتى براى ادامه خدمت سربازى به پادگان برگشت . او يكى از محافظين آيت اللَّه طالقانى بود كه براى مذاكره با مردم كردستان در سال 1358 با هيئتى به سنندج سفر كردند . او بعد از اتمام سربازى در بيست و ششم اسفند 1358 وارد كميته انقلاب اسلامى شد و تا 9 مرداد 1359 در كميته انقلاب اسلامى مشغول بود . در 10 مرداد 1359 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سوادكوه در آمد و در واحد اطلاعات سپاه به عنوان مسئول امور روستاها مشغول به كار شد . در سال 1359 به هنگام مأموريت در منطقه جنگل سوادكوه بر اثر تصادف از ناحيه كتف مجروح گرديد . بعد از ورود به سپاه تصميم به ازدواج گرفت . براى اين امر با مراسمى ساده و مختصر با خانم سكينه وزارتى تشكيل زندگى مشترك داد . پس از مراسم عقد به اتفاق والدين و همسرش خدمت امام خمينى رسيدند . آنها مدتى را با والدين زندگى كردند ولى به خاطر موقعيت شغلى به قائمشهر نقل مكان كردند و در خانه اى استيجارى ساكن شدند . بعد از مدتى با كمك والدين، همسرش و گرفتن وام و قرض موفق شدند خانه اى براى سكونت تهيه كنند. همسرش درباره خصوصيات اخلاقى او مى گويد:
ايمان و صداقت و تقوا در او به وضوح ديده مى شد. خيلى زندگى ساده اى داشتيم و الحمدللَّه مشكل خاصى نداشتيم و با حقوقى كه از سپاه مى گرفت زندگى مى كرديم. در مراسم مذهبى و عبادى بخصوص دعاهاى كميل و نماز جمعه و جماعت و ديگر مراسم شركت فعال داشت . به قدرى كار مى كرد كه شب و روز نمى شناخت. گاهى شب به دنبالش مى آمدند و مى رفت و تا صبح نمى آمد و استراحت نكرده صبح به محل كارش مى رفت. سخت ترين كارها را با علاقه انجام مى داد و خود را سربازى كوچك براى انقلاب و اسلام مى دانست.
سيف اللَّه در 15 بهمن 1360 به جانشينى واحد اطلاعات و عمليات سپاه سوادكوه منصوب گرديد و تا 13 بهمن سال 1361 اين مسئوليت را به عهده داشت . او در سركوبى گروههاى محارب و ضد انقلاب منطقه تلاش گسترده و شبانه روزى داشت . در اين سال اولين فرزند او به دنيا آمد كه نامش را كميل نهادند . در سال 1361 توفيق تشرف به مكه مكرمه را يافت و در مكه به خاطر نصب عكس حضرت امام خمينى توسط مأموران دولت عربستان سعودى دستگير و به مدت چهل و هشت ساعت بازداشت گرديد. همسرش مى گويد:
وقتى كه از سفر مكه برگشت حالت معنوى بيشترى كسب كرده بود و نماز شبش ترك نمى شد. بعد از اين سفر با قاطعيت بيشترى با مسايل برخورد مى كرد. در اوقات فراغت به مطالعه و نماز و دعا مى پرداخت و در حد مقدور در كارهاى خانه كمكم مى كرد. نسبت به مفاسد اجتماعى حساس بود و با مشاهده آنها رنج مى برد و اگر خلاف شرعى را مى ديد به مخالفت برمى خواست حتى اگر منجر به درگيرى شد . برخوردهايش هميشه منطقى بود و بيشتر راهنمايى مى كرد. خيلى صبور بود و در كارها هميشه توكل به خدا داشت . خودش مى گفت: ما همگى در حال آزمايش الهى هستيم . در رفتار خوش برخورد و متواضع بود و همه ما را دوست داشت . اگر بچه اى را مى ديد فوراً بغل مى كرد و او را مى بوسيد. به ما توصيه مى كرد كه بعد از شهادتم زينب گونه صبر پيشه كنيد.
سيف اللَّه در 14 بهمن 1361 به عنوان مسئول اداره زندان گروهكهاى ضدانقلاب منصوب گرديد مدت پانزده ماه تا 18 فروردين 1363 مسئوليت اداره زندان را به عهده داشت . در اين دوره بود كه دومين فرزند او زينب به دنيا آمد . در 19 خرداد 1363 به جبهه هاى نبرد اعزام شد و جانشنى فرمانده گروهان حمزه از گردان حمزه سيدالشهدا لشكر 25 كربلا را به عهده گرفت . بعد از سه ماه در 20 شهريور 1363 مسئوليت يكى از گروهانهاى گردان امام محمد باقر (ع) را پذيرفت و در چند عمليات از جمله عمليات بدر شركت كرد . در 21 آبان 1363 به جانشينى فرمانده گردان امام محمد باقر(ع) منصوب گرديد. همسرش مى گويد:
براى آخرين بار كه به مرخصى آمد به اتفاق هم از كنار مزار شهيدان مى گذشتيم. به من گفت: « بعد از شهادتم چه كار مى كنى؟ » گفتم مثل همسران ديگر شهدا صبر و استقامت پيشه مى كنم.
پسرش كميل مى گويد:
آخرين بار كه به جبهه مى رفت يادم مى آيد كيسه انفرادى را به دست گرفته بود و مرا بوسيد و از منزل خارج شد.
به گفته خواهرش ربابه آخرين بارى كه م ى رفت، گفت: « من مى روم آيا بيايم يا نيايم . بعد از شهادتم براى من گريه نكنيد بلكه به ياد امام حسين(ع) گريه كنيد. من قابل گريه نيستم. »
سيف اللَّه گلزاده در منطقه عملياتى والفجر 8 جزء اولين نيروهاى خط شكن گردان بود كه وارد شهر فاو شدند. پسرش كميل مى گويد:
حاج آقا سرور - شوهر خاله ام - كه در آن عمليات حضور داشت مجروح شد . پدرم او را به اين طرف اروندرود انتقال داد و خود دوباره به فاو برگشت.
در ادامه عمليات والفجر 8 در 21 بهمن 1363 در حال پاكسازى منازل شهر فاو توسط يكى از افسران عراقى كه در بالكن يكى از منازل موضع گرفته بود، از پشت سر مورد اصابت گلوله كلت قرار گرفت و به شهادت رسيد . او بيش از بيست ماه در جبهه داشت . در نامه سپاه قائمشهر به بنياد شهيد اين شهر نحوه شهادت حاج سيف اللَّه گلزاده اصابت تركش به ناحيه دست و سر در منطقه ام الرصاص فاو ذكر شده است . شهربانى قائمشهر خونريزى مغزى بر اثر اصابت تركش را تاييد كرد. ولى در نامه سپاه پاسداران سوادكوه به بنياد شهيد اين شهر نحوه شهادت اصابت تير به ناحيه سر در منطقه والفجر 8 ذكر شده است . پيكر شهيد حاج سيف اللَّه گلزاده در شيرگاه تشييع و در امامزاده حمزه چالى به خاك سپرده شد.
فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/
نویدشاهدمازندران/
نظر شما