مرصاد برگ زرین غرب/ خاطرات مولاداد رشیدی- از فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس استان کرمانشاه؛
ساعت هشت صبح دوم مرداد در سپاه کرند تلفنی با سپاه چهارم در حال تماس بودم تا نیروها را از بلاتکلیفی در بیاورم که صدای غرش هواپیماها بر فراز کرند و سراب همه را به وحشت انداخت. عده ای به سمت سنگر و پناهگاه دویدند. صدای هواپیماها دورتر شنیده می شد و متعاقب آن صدای انفجارهای پیاپی. احساس بدی داشتم دچار دلشوره ی شدیدی شدم. مکالمه را تمام کردم و از اتاق بیرون آمدم. در محوطه ی سپاه بودم که یکی از همکاران سراسیمه با سر و وضع خونی به سمت من آمد و خبر بمباران تنگه را داد.
صدای غرش هواپیماها بر فراز کرند و سراب همه را به وحشت انداخته بود

به گزارش نوید شاهدکرمانشاه؛ مولاداد رشیدی- از فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس استان کرمانشاه و فرماندار اسبق شهرستان کنگاور می گوید: سال های 1366  و 1367  در یگان قائم ( عج ) کرمانشاه خدمت می کردم و مسئول ستاد یگان بودم. مأموریت ما در منطقه ی چنگوله ی ( مهران ) تمام شده بود.
کلیه ی نیروها با تمام امکانات و تجهیزات، اواخر تیرماه 1367 به عقبه ی یگان در حوالی شهر کرمانشاه، انتقال یافتند. با توجه به خستگی نیروها و موافقت رده های مافوق، چند روزی به اکثر نیروها مرخصی دادند و قرار شد به محض بازگشت از مرخصی، با سازماندهی مجدد، طبق نظر قرارگاه به منطقه ی دیگر اعزام شوند.
وضعیت جبهه ها حال و هوای دیگری پیدا کرده بود. تغییر اساسی و عمده در نوع و روش جنگیدن عراقی ها، استفاده ی گسترده از نیروها برای دستیابی به اطلاعات، به کار گیری عملیات روانی و قرار دادن این شیوه در رأس جنگ و تجدید قوا و تجهیزات پس از هشت سال جنگ فرسایشی، نشانگر لبریز شدن کاسه ی صبر استکبار جهانی و در رأس آن ها آمریکای جنایتکار بود که با حضور فیزیکی در خلیج فارس و حمایت مستقیم و نزدیک از عراقی ها و نجات صدام، سعی در بر هم زدن معاملات نظامی در منطقه به سود عراقی ها داشت.
دشمن در برخی مناطق عملیاتی، پیشروی کرده بود؛ از جمله در منطقه ی قصر شیرین و سرپل ذهاب. با عبور از این شهرها و استقرار در تنگه ای موسوم به " کل داوود " وضعیت جنگ را در سال 1359 تکرار کردند. پادگان ابوذر هدف بعدی آن ها برای حمله بود. روبروی عراقی ها، ارتفاعات سر به فلک کشیده ی " شاه نشین و پاتاق " بود که در طول تاریخ همواره نقطه ی توقف و انهدام دشمن بوده است.
شب 29 تیر 1367 به یگان ما " تیپ قائم " مأموریت داده شد که نیروها را فراخوانی کنید و پس از سازماندهی به منطقه ی سرپل ذهاب اعزام نمایید. با توجه به فرصت اندک، نیروهای یگان ما از جمله نیروهایی بودند که از طریق رادیوی کرمانشاه به محل خدمت فرا خوانده شدند.
سی ام تیر ماه تا حوالی ظهر، بخشی از نیروهای کادر که پیام را دریافت کرده بودند، خود را به ستاد یگان معرفی کردند. سی و یکم تیر ماه تعدادی از نیروهای مستقر در شهر کرمانشاه و حاشیه ی شهر به یگان ما معرفی شدند و با نیروهای موجود، دو گردان تشکیل دادند. و اول مرداد با یک اتوبوس به سمت کرند غرب حرکت کردیم.
 آن چه که در حین حرکت نیروها و خروج از شهر کرمانشاه جلب توجه می کرد، خلوت شدن شهر و وضعیت غیر عادی زندگی درآن بود. تبلیغات روانی دشمن، انتشار شایعه ی بمباران شیمیایی در ساعات آینده، بمباران مستمر شهر، شکسته شدن دیوار صوتی، شلیک گاه و بیگاه پدافندها، انفجار یکی از زاغه های مهمات نزدیک شهر که متأسفانه برخی از گلوله ها را به حوالی شهر پرتاب می کرد، شایعه ی نزدیک شدن عراقی ها و ضد انقلاب ها به کرمانشاه و عوامل متعدد دیگر، شهر را تقریبا" از سکنه خالی کرده بود.
پس از عبور از گردنه ی " عین الکش " به شهر ماهیدشت رسیدیم. مردم این دیار نیز پی برده بودند که اوضاع مثل همیشه نیست و یک وضعیت غیر عادی پیش آمده. به همین دلیل بعد از گذشت هشت سال از جنگ، درست مثل روزهای آغازین جنگ به اتوبوس ها نزدیک می شدند و دست تکان می دادند گویی می دانستند که نبردی سخت در پیش است. اشک در چشم هایش حلقه زده بود و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می کردند.
بعد از یک ساعت به اسلام آباد غرب رسیدیم. بسیجی ها در اینجا هم در نقاط حساس شهر و ورودی و خروجی آن مستقر بودند. اسلام آباد غرب نیز آماده می شد تا شاهد حماسه ی خونین باشد و نیرنگ خیانتکاران را به نظاره بنشیند.
از شهر عبور کردیم و پس از نیم ساعت به کرند غرب رسیدیم. در سال 1363 آنجا خدمت کرده بودم و با منطقه آشنایی داشتم. پس از ورود، نیروها را به سراب کرند غرب بردیم و مستقر کردیم. جهت کسب اطلاعات و دستور لازم از مسئول محور، به سپاه مراجعه کردیم. من به اتفاق برادر حاج عبدالرضا حاج علیانی، فرمانده تیپ که معمولا" " حاجی " او را صدا می کردیم، به جلسه ای رفتیم که با حضور فرماندهی سپاه، مسئول محور و برادر امیر نوحی نماینده ی سپاه چهارم برگزار شده بود.
به علت انتشار برخی شایعات در منطقه از جمله؛ عقب نسینی عراقی ها تا مرزهای بین المللی، تخلیه ی شهر سرپل ذهاب، پناهنده شدن یکی از افسران عراقی و تأیید این شایعات، سبب شد که از اعزام نیروهای ما به منطقه در آن روزخودداری شود. تصمیم گرفته شد این دو گردان به عنوان احتیاط در سراب کرند شب را به صبح برسانند.
عصر همان روز دستور رسید که یک گروهان به استعداد 150 نفر برای تقویت پدافندی یگان اعزامی از لرستان، به پل ماهیت – بعد از گردنه ی پاتاق و نزدیک کل داوود – اعزام نماییم. پس از سازماندهی و تقویت، یک گروهان به فرماندهی برادر علی فشی به منطقه مورد نظر اعزام شد و
ما بقی نیروها در سراب باقی ماندند.
در تمام مدتی که ما از کرمانشاه به سمت کرند غرب در حرکت بودیم حتی با فرا رسیدن تاریکی شب، آسمان منطقه جولانگاه هواپیماها، شلیک پدافندها و بمباران های مداوم بود.این بمباران های از ورودی شهر سرپل ذهاب آغاز و به کرمانشاه ختم می شد.کلیه ی نیروها و تجهیزات مستقر در شیارها، دره ها، پادگان و ستون های در حال عبور، هدف اصلی هواپیماها بود.
طبق تصمیم مسئولین قرار شد فردا بعد از نماز صبح، نیروها به یکی از شیارهای منطقه در پنج کیلومتری کرند به نام " تنگ گول " اعزام و مستقر شوند. شب را در سراب کرند ماندگار شدیم. حال و هوای معنوی خاصی بر اردوگاه موقت ما حاکم شده بود. عده ای نماز مستحبی می خواندند؛ جمعی مشغول راز و نیاز و دعا و ذکر بودند؛ گروهی مشغول بحث و تجزیه و تحلیل وضعیت پیش آمده بودند و آینده را در هاله ای از ابهام می دیدند. سوال هایی طرح می کردند که پاسخی برای آن ها یافت نمی شد؛ اما یک پاسخ به غائله خاتمه می داد و آن این که ما از الگویی مثل امام حسین ( ع ) پیروی می کنیم و رهبری مانند امام ( ره ) داریم که فرموده اند:( ما مأمور به انجام تکلیف هستیم نه نتیجه.)
طبق برنامه قبلی، نیروها برای اعزام به تنگ گول سوار اتوبوس شدند. به منظور پیشگیری از تلفات سنگین در بمباران هوایی، نیروها در دو سمت تنگه و با فاصله ی مناسب پراکنده شدند.
ساعت هشت صبح دوم مرداد در سپاه کرند تلفنی با سپاه چهارم در حال تماس بودم تا نیروها را از بلاتکلیفی در بیاورم که صدای غرش هواپیماها بر فراز کرند و سراب همه را به وحشت انداخت. عده ای به سمت سنگر و پناهگاه دویدند. صدای هواپیماها دورتر شنیده می شد و متعاقب آن صدای انفجارهای پیاپی. احساس بدی داشتم دچار دلشوره ی شدیدی شدم. مکالمه را تمام کردم و از اتاق بیرون آمدم. در محوطه ی سپاه بودم که یکی از همکاران سراسیمه  با سر و وضع خونی به سمت من آمد و خبر بمباران تنگه را داد.
از سپاه کرند برای تخلیه ی مجروحین در خواست آمبولانس و خودرو کردم. راننده و سرنشین خودروها ماسک ضد گاز به صورت زده بودند. این موضوع نشانگر استفاده ی احتمالی دشمن از بمب شیمیایی در منطقه بود. وقتی به تنگه رسیدیم، دیدم که بمباران خوشه ای سنگینی صورت گرفته. تعدادی از همرزمان، شهید و عده ی زیادی مجروح شدند و چند نفری هم دچار موج گرفتگی. شهدا و مجروحین به اسلام آباد غرب و کرمانشاه انتقال یافتند. بخشی از نیروها در امر تخلیه مشغول بودند و مابقی نیروها به سراب کرند انتقال یافتند.
برای کسب اخبار دقیق از منطقه، تیم هایی را مأمور کردیم پس از مراجعت اعلام کردند به علت بازگشت نیروها از خطر مقدم و ترافیک سنگین در جاده ی اصلی کرند به سرپل، تقریبا" حرکت به سمت جلو غیر ممکن است. شواهد امر نشان می داد که خط پدافندی ما سقوط کرده و عراقی ها در حال پیشروی به سوی کرند هستند.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده