عروس زيباى شهادت
شنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۲۸
شهيد مصيب حيدرى اعتقاد راسخ اش اين بود، حيف است انسان در بستر بميرد و عروس زيباى شهادت را در آغوش نگيرد. در عمليات پيروزمندانه «مرصاد» در نبردى روياروى با منافقين شجاعانه جنگيد و همين بود كه خلعت زيباى شهادت را پوشيد.
نويد شاهد مازندران مرورى دارد بر زندگى شهيد مصيب حيدرى كه در ادامه به آن مى پردازد؛
شهيد مصيب حيدرى فرزند حسن در هجدهم خردادماه سال 1343 در روستاى (بالا خيابان ليتكوه) از توابع شهرستان آمل در خانواده اى مذهبى ديده به جهان گشود. دوران ابتدايى و راهنمايى را در محل و يكى از روستاهاى همجوار (على آبادنور) به اتمام رساند و براى ادامه تحصيل در مقطع دبيرستان راهى شهر آمل گرديد.
در ششم بهمن سال 60 بر اثر حمله منافقين كوردل و از خدا بى خبر به شهر آمل، داماد ايشان «شهيد صادق مهدوى» در دفاع و حراست از شهر هزار سنگر آمل، به درجه رفيع شعادت نائل گشت. در اين زمان سرپرستى همسر و فرزندان شهيد به عهده او واگذار گرديد، كه از هيچ تلاش و كوششى در جهت رفع مشكل اين خانواده فرو گذار نكرده بود.
شهيد حيدرى ضمن تحصيل، در كارهاى كشاورزى به پدرش كمك مى كرد و بازوى پرتوانى براى خانواده اى به حساب مى آمد. اعتقاد راسخ اش اين بود، حيف است انسان در بستر بميرد و عروس زيباى شهادت را در آغوش نگيرد.
شهيد بسيجى به فرمان امام و رهبر خويش بارها و بار ها به صورت داوطلبانه عازم مناطق عملياتى جبهه هاى جنگ گرديد.
در عمليات غرور آفرين «والفجر6» مجروح شد، به طورى كه چندين شبانه روز در خاك عراق مانده و راه برگشت به مواضع خودى را گم كرده بود. در اين حال با سوز و گداز و راز و نياز به درگاره خالق بى نياز، به دعا و نيايش مشغول شد. ناگهان هاتفى از عالم غيب ندا داد و او را راهنمايى كرد.(با توجه به اينكه شهيد جراحت شديدى برداشته بود، به اتفاق دو نفر ديگر از برادران مجروح، بخاطر اينكه عراقى ها در منطقه ى عملياتى مشغول گشت زدن بودند، متوجه حضور آنان در صحنه ى درگيرى نشدند و به خيال اينكه شهيد شده اند آنها را به حال خودشان رها كردند وگرنه به اسارت دشمن بعثى در مى آمدند).
تا اينكه به نقل از پدر شهيد، پس از يازده روز كه خبرى از او نداشتيم، در بيمارستان يحيى نژاد تهران او را ملاقات كرديم كه قابل شناسايى نبود (از بس كه ضعيف و لاغر شده بود). پس از بهبودى نسبى براى اخذ ديپلم به درس كلاسيك خودش ادامه داد. در اين ايام بود كه تشكيل خانواده داد و پيوند زناشويى برقرار نمود. سپس به خدمت مقدس سربازى اعزام و در شهر اهواز مشغول خدمت شد.
شهيد زمانى كه در دفتر نمايندگى اداره بازرگانى آمل مشغول به كار بود، براى آخرين بار به جبهه اعزام شد و در عمليات پيروزمندانه «مرصاد» در نبردى روياروى با منافقين شجاعانه جنگيد و اين در حالى بود كه قبل از درگيرى غسل شهادت كرده بود و همين بود كه خلعت زيباى شهادت را پوشيد و در تاريخ ششم مرداد 1367 تير به گلوى مباركش اصابت و به پيمانى كه با خدايش بسته بود سرانجام به لقائ الله پيوست و جان به جان آفرين تسليم كرد و بوسه اى كه خواهرش در آخرين روز اعزام بر گلوى مباركش زده، اين چنين معنا پيدا كرد.
مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/
انتهاى پيام/
نظر شما