نوجوانی که شهادت را انتخاب كرد
چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۰
شهيد داوود امين چورتى فرزند محمدعلى در سال 1342 در روستاى چال چورته تنكابن چشم به جهان گشود. وى در راستاى عمل به سخن و عشق درونى كه داشت مصمم شد به نداى «هل من ناصر ينصرنى» رهبر و محبوبش لبيك بگويد و بخونش ارزش بدهد و راه جهاد و شهادت را كه كبوتران خونين بال پيشين انقلاب رنگين و لالگون كرده بودند را انتخاب نماييد.
نويد شاهد مازندران در سالروز شهادت شهيد داوود امين چورتى مرورى دارد بر زندگى اين شهيد بزرگوار كه در ادامه به آن مى پردازد؛
شهيد داوود امين چورتى فرزند محمدعلى در سال 1342 در روستاى چال چورته شهرستان تنكابن در خانواده مذهبى چشم به جهان گشود. وى تحصيلات ابتدايى و راهنمايى اش را در روستاهاى همجوار به اتمام رسانيد و ورود ايشان به مقطع دبيرستان همراه با آغاز انقلاب بود. از آنجاييكه ايشان علاقمند به اسلام و قرآن بود، همراه و همگام انقلاب شد و با دوستان زيادى كه تعدادى از آنها به درجه شهادت نائل آمدند فعاليت خود را آغاز نموده كه از جمله آنها شركت در راهپيمايى، پخش عكس حضرت امام(ره)، پاك كردن نوشته ها بر روى ديوار توسط منافقين، شركت در كلاس هاى آموزشى و مراسم سخنرانى و دعاهاى پر فيض كميل و نمازها و فعاليت هاى بسيج و نگهبانى بود.
شهيد داوود شخصى مهربان و خوش سخن بود و هميشه در همه حال حتى در سخت ترين شرايط او فردى مقاوم، صبور و مستحكم بود. در جمع ناموافقان زياد حق را ميگفت و عمل مى كرد. هميشه مصلحت اسلام را در نظر داشت و هرگز مصلحت خويش را بر آن مقدم نداشت. در عين حاليكه چون جوان بود تبليغات و حيله هاى منافقين و حزب هاى ديگر كه همه شان دشمنان اسلام بودند و هستند هرگز در روح معنوى و قلب مملوء از نور الهى و عشق به اسلامش تاثير نگذاشت و با تمام وجود جامع و انقلاب را ميديد و بينش و ديد واقع نگرى را بكار مى بست و محكم و استوار خط روشن و نورانى اسلام را پى مينمود. او به امام(ره) و روحانيت علاقه بسيارى داشت و سخنان امام عزيز(ره) را با شوق تمام گوش ميداد و اينكه امام(ره) با جرائت و روحيه قوى از دين و سياست و نابودى و ضعف دشمنان سخن ميگفت و آنها را بسيار ناچيز در مقابل اسلام ميدانست بسيار خوشحال ميشد و خدا را شكر ميكرد كه بعنوان يك بسيجى گوش بفرمان چنين رهبرى است، لذا در راستاى عمل به سخن و عشق درونى كه داشت مصمم شد به نداى «هل من ناصر ينصرنى» رهبر و محبوبش لبيك بگويد و بخونش ارزش بدهد و راه جهاد و شهادت را كه كبوتران خونين بال پيشين انقلاب رنگين و لالگون كرده بودند را انتخاب نماييد و قلب جوانش كه پر از تواضع و صميميت و يقين و صداقت بود را آنچنان در مقابل تابش نور الهى قرار دهد كه ديگر جسم خاكى تحمل نگهدارى او را نداشت و در اولين اعزام بعد از آموزش بسوى جبهه ها عازم شد و در منطقه جنوب شهر بستان كه هنوز به خط مقدم نرسيده بود در پشت ماشين به تركش كوچك خمپاره اى كه توسط دشمن بعثى عراق بطرفشان پرتاب شد از ناحيه سر وارد استخوان و مغز اين پرستو دلباخته شد و روح پاكش در تاريخ 20 آذر 60 به سمت خدا پر بكشد.
مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/
انتهاى پيام/
نظر شما