شهيدى كه براى رفتن به جبهه بى تابی مي كرد
يکشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۲
شهيد غلامرضا صحرايى فرزند اصغر در شانزدهم آذر 1338 در روستمكلاه شهرستان بهشهر بدنيا آمد. وى تحصيلات خود را تا مقطع پنجم ابتدايى ادامه داد و ترك تحصيل نمود.غلامرضا در مدت كوتاهى كه در پشت جبهه بود هر روز براى رفتن به جبهه بى طاقتى ميكرد.
نويد شاهد مازندران: شهيد غلامرضا صحرايى فرزند اصغر در شانزدهم آذر 1338 در روستمكلاه بهشهر بدنيا آمد. وى در كودكى با محبت و مهربان بود. بعد از طى دوران كودكى به دبستان رفت و مدت 5 سال ادامه تحصيل داد و بعد از كلاس پنجم ابتدايى ترك تحصيل نمود و به كار نجارى پرداخت و استاد كار قابلى شد. وى نسبت به همه دوستان و حتى غريبه با محبت و رفتار خوبى داشت.
شهيد غلامرضا در مدت كوتاهى كه در پشت جبهه بود هر روز براى رفتن به جبهه بى طاقتى ميكرد، آنچنان كه دوستش مى گويد: وى يكى از سمج ترين افرادى بود كه هر روز پيش مسؤل سپاه مى رفت و مى گفت چرا ما را به جبهه نمى فرستيد. وقتى در روز هاى آخرى كه مى خواستيم برگرديم، وى با مسؤل جر و بس مى كرد كه ما نيامده ايم كه برگرديم، آمديم بجنگيم.
وقتى غلامرضا از جبهه برگشت بيشتر بفكر جبهه و آوارگان جنگ بود. ديگر حتى براى خريدن لباس حاضر نبود. پدرش گفت خانه را درست كن، جواب داد الان موقع جنگ است اين كارها را نكنيد. پدرش به او گفت ازدواج كن ولى وى در جواب به پدرش گفت: امام داره داد مى زند اسلام در خطر است و من بايد به نداى امام لبيك بگويم.
قبل از آنكه براى آخرين بار به جبهه برود گفت من خواب ديدم كه شهيد مى شوم و وقتى شهيد شدم بند انگشت ندارم. در موقع رفتن به جبهه مادرش به او گفت: من تو را تا بسيج همراهى ميكنم ولى غلامرضا در جواب به او گفت: مادر براى چى مى خواهى منو بدرقه كنى؟ قوى باش.
سرانجام غلامرضا در تاريخ 26 آذر 59 در منطقه سر پل ذهاب شربت شهادت را نوشيد و به درجه شهادت نائل گشت.
مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/
انتهاى پيام/
نظر شما