نويد شاهد - ذکریا تحت تأثير انديشه هاى شهيدان بهشتى و مطهرى، در ايّام انقلاب به صفوف تظاهرات كنندگان پيوست و خواستار براندازى حكومت طاغوت شد. گزيده زندگينامه اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

«ذكريا» تحت تاثير انديشه هاى شهيدان بهشتى و مطهرى قرار گرفت

نويد شاهد مازندران، ذكريا لطيفى پانزدهم بهمن 1339 در روستاى مجل از توابع شهرستان چالوس به دنيا آمد. پدرش رسول بنا و معمار بود و مادرش بنفشه نام داشت. ذکریا، چهارمين فرزند سخت كوش و متديّن اين خانواده بود.
روزهاى تحصیلی ابتدايى ذكريا در دبستان روستا گذشت. سپس با اتمام مقطع راهنمایى، وارد دبيرستان «دكتر على شريعتى» چالوس شد و تا پايه دوم متوسطه ادامه تحصيل داد.

خصوصيات اخلاقى
او كه با لقمه حلال پدرى بنّا و تربيت دينى مادر، رشد يافته بود، نسبت به انجام واجبات، تقيّد خاصى داشت؛ طوری که، خواهران و برادران خود را نيز به اجراى فرامين الهى تشويق مى كرد. علاوه بر آن با قرآن، این مصباح هدایت بشر نیز، انسی دیگر داشت.
ذكريا فردى مهربان و مؤدب بود و در حُسن خلق، زبانزد خاص و عام. با خانواده روابط حسنه ای داشت و در این باره برای بنده یک الگو بود. در برابر دوستانش نیز، رفتار متواضعانه ای داشت. تا حدی که اکنون، مردم با احترام خاصی از او صحبت می کنند. علاوه بر آن، به خواهران، رعایت حجاب را توصیه می کرد. او به چادر احترام می گذاشت و معتقد بود که حجاب، پاسدار خون شهید است.

فعاليت دوران انقلاب
ذکریا تحت تأثير انديشه هاى شهيدان بهشتى و مطهرى، در ايّام انقلاب به صفوف تظاهرات كنندگان پيوست و خواستار براندازى حكومت طاغوت شد.
او از بهمن 1358، به مدت يك سال، به عنوان بسيج ويژه در پايگاه كلاردشت و از سال 1359 الى 1360 در بسيج نوشهر مشغول خدمت بود. سپس با عضويت در سپاه نوشهر در 17 شهريور 1360 به عنوان محافظ امام جمعه وقت چالوس منصوب شد.

حضور در جبهه
در سال 1361 نيز، در غائله آمل حضور پيدا كرد. او بعد از طى دوره آموزشى در پادگان المهدى چالوس، در همين سال یعنی 1361 راهی جبهه جنوب شد و در كِسوت تك تيرانداز، به دفاع از كشور پرداخت.
به استناد گفته خانواده اش: «نوبت اعزامش به جبهه، دقیقا با زمان عروسی اش تقارن پیدا کرد. گفت: من می روم و بر می گردم. اگر یک هفته وقت باشد، عروسی می گیرم. صبح روز بعد عروسی، او با پسرعمویش «اصغر آقا»، از پادگان المهدی چالوس به جبهه اعزام شد. بعد از شهادت اولین شهید محله مان می گفت: حتما باید به جبهه بروم. زمانى كه شهيدى را تشييع مى كردند، مى گفت: من خجالت مى كشم پاسدار باشم و بسيجى ها به شهادت برسند. وقتى هم به ديدار خانواده هاى شهدا مى رفت، به آنها چنين مى گفت: ناراحت نباشيد. ما اسلحه فرزندان شما را به دوش مى گيريم و نمى گذاريم روى زمين بماند.»


سرانجام ذکریا در 15 شهريور 1361 با سمت فرمانده دسته در انديمشك غرق شد و به شهادت رسيد. مزار وى در زادگاهش قرار دارد.

 

انتهاى پيام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده