مقید به نماز اول وقت بود
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «ابراهیم ترابی» دوم شهریور ۱۳۴۵، در شهرستان سیمرغ به دنیا آمد. پدرش امام قلی و مادرش معصومه نام داشت. تا مقطع دوم دبیرستان تحصیل کرد. سپس به حوزه علمیه رستم کلا بهشهر رفتند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم اردیبهشت ۱۳۶۵، در ام القصر بر اثر اصابت ترکش به ترکش به بدن، شهید شد، مزار او در گلزار مسجد صاحب الزمان شهرستان زادگاهش قرار دارد.
چند خاطره از شهید «ابراهیم ترابی»:
قبل از اذان بیدار میشود
خواهر شهید: یادم میآید آخرین شبی که میخواست به جبهه برود من منزل پدرم بودم برای نماز صبح بلند شد و خودش یکی یکی خواهر و برادرهایم را بیدار کرد و چون من حالم مساعد نبود من را صدا نزد اما خودم با صدای آنها بیدار شدم و وضو گرفتم تازه اذان صبح گفته بود شهید آنقدر مقید بود که قبل از اذان بیدار شود و برای نماز خود را آماده میکرد.
خواهر شهید به نقل از مادر شهید اکبری: قبل از آخرین اعزام به مزار شهدا رفت و مادر شهید اکبری را بر سر مزار دید و گفت مادر دعا میکنم و شما آمین بگویید. مادر شهید هر چه پرسید چه دعایی میخوانی گفتند نپرسید فقط آمین بگویید. مادر شهید به خاطر علاقه زیادی که به شهید داشت قبول کرد و آمین گفت: بعد از آن به جان پسر شهیدش قسم خورد که بگوید چه دعایی کرده است و شهید گفتند دعا کردم که لیاقت شهادت را داشته باشم و مادر شهید همانجا از کارش پشیمان شده بود و بعد از شهادت شهید خود را سرزنش میکرد.
دارای حجب و حیای زیادی بود
برادر شهید: شهید بسیار دارای حجب و حیای زیادی بود به طوری که روزی از خیابان گذر میکند به مسجد برود، همیشه سرشان پایین بود و یک خیابان به صورت مارپیچ بود. یک فرد در حال آمدن بود و، چون شهید سرش پایین بود او را ندید و به آن برخورد کرد و به گفته آن شخص شهید بسیار قرمز شد و از او عذرخواهی کرد و آن شخص به ایشان گفتند حجب و حیا خوب است، ولی بهتر است سرت را بالا بگیری
خواهر شهید از نحوه شهادت برادرش گفت
خواهر شهید: در والفجر ۸، فاو دریاچه نمک زخمی شدند که همسنگرهای شان میخواستند ایشان را به عقب بیاورند نگذاشتند و شهید گفتند خودتان را به خاطر من معطل نکنید شما بروید جلو که پیروز شوید میخواهید بر گردید بیایید ما را هم با خودتان ببرید که دشمن پیش روی کرد و عراق موفق شد آن قسمتی را که ایشان مجروح شدند را تصرف کند و آنها ماندند و نتوانستند ایشان را بیاورند و به همین دلیل ایشان شهید شدند که بعد از چند روز ایران پاتک کرد و آن قسمت را دوباره به تصرف خود در آوردند و بعد جنازه برادرم را برای ما اوردند.
انتهای پیام/