آن لحظه من این طرف خط گریه میکردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری میشد... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حسن حسینپور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۰۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
مادر شهید احمد بیگداشتی در روایتی کوتاه از فرزندش می گوید: 20 روز قبل از اعزام گفت من شهید می شوم چون خواب دیدم که می روم و دیگر برنمی گردم.
کد خبر: ۴۷۰۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
چندتا از بچهها دور هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم. روحیه معلمیگری داشت و هر وقت پند و نصیحت میکرد میگفت: اگه سر به زیر باشین سه تا حسن داره ...» آنچه خواندید بخشی از خاطرات معلم شهید «حسین درخشانی» است. نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت این شهید بزرگوار، شما را به خواندن چند خاطره از ایشان دعوت میکند.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
زن پیرمرد تا قضیه را می شنود، می گوید: ما از حضرت علی (ع) خیلی چیزها شنیده ایم. حاج آقا کارهایش مثل کارهای حضرت علی می ماند. او پیرو واقعی حضرت علی است. پیرمرد سر تکان میدهد و حرف هایش را تصدیق می کند و می گوید: این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
آقا! من یک مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم. من نرخم را می گویم؛ یک کلام! می خواهید قبول کنید، می خواهید قبول نکنید؛ هیچ تخفیفی هم در کار نیست. ما سه نو دستگاه داریم، اتوماتیک، نیمه اتوماتیک و دستی.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وضعیت پرونده اش خوشایند نبود. بالاخره حاجی را آوردند. دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند و روی زمین می کشیدند. پاهایش از روی زمین بریده بود. رنگ و روی پریده و چهره استخوانیش را که دیدم، بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بعد از پیروزی انقلاب، هر از گاهی زخم تازه میشد و چرک و خونابه پس میداد. با زخم مدارا می کرد و می گفت: الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
ساعت چهار صبح چهار نفر را صدا زدند. این در حالی بود که صدای فریاد دو نفر باقی مانده به گوش می رسید که: پس ما چی؟! ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است. ما می خواهیم همه با هم پرواز کنیم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بهمن هم گفت: بله، حاجی! ولی حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم. کاش صد جان داشتم و در راه رضای خدا فدا می کردم. فردا روز عید ما است. حاجی حلال مان کن.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
مادر شهید حبیب صالحی گفت: فرزندم را به تاسی از اهلبیت(ع) تقدیم اسلام کردم تا ارزشها در جامعه زنده بماند.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
شهید آیت و گروهی از همفکرانش در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی موفق به ایجاد یک شبکه انقلابی در میان برخی از افسران انقلابی ارتش حکومت پهلوی شده بود. این شبکه از جهت اطلاعاتی خدمات مؤثری برای انقلاب اسلامی انجام داد.
کد خبر: ۴۷۰۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
گفتوگویی که در پی می آید در سالیان میانی دهه 70 و در دورانی که مرحوم استاد اکبر پرورش هنوز در تهران میزیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداختهاند.
کد خبر: ۴۷۰۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
با ناراحتی به شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۲۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني»؛
برادرم اکبر! شجاع باش . دلير باش . در جبههها منتقم خون شهيدان باش . ياور امام باش . به امام حسين (ع) تاسي کن . اکبر جان ! من دوست دارم تو را مانند امام حسين (ع) غرقه به خون ببينم.
کد خبر: ۴۷۰۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۶
همسر شهید «حسین یحییزاده» نقل میکند: «با شنیدن زنگ، چادرم را سرم کردم تا در را باز کنم. وسط حیاط بودم که در باز شد و حسین وارد شد. با تعجب نگاهش کردم. هنوز حرفی نزده بودم که گفت: زود باش، باید بریم جایی. ...» نوید شاهد سمنان، در سالگرد شهادت، شما را به خواندن خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۴۷۰۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۶
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
"پهلوان"، وکیل گروه ابوذر توی دادگاه بود. در دفاع از افراد گروه، همه گناهان را به گردن حاج آقا طالبیان که معلم و مربی گروه بود، می اندازد و به شکل جالبی از بچه ها دفاع می کند. می گوید: به عقیده من، همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند.
کد خبر: ۴۷۰۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۴
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هیچ وقت قسم نمی خورد و اگر مجبور میشد، تنها می گفت: به جان خودم! یا این که می گفت: به راستی قسم.
کد خبر: ۴۷۰۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۳
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفتم: به شرطی که به هم دیگر فحش و ناسزا نگوییم. کمی فکر کرد و بعد هم سرش را پایین انداخت و راهش را کشید و رفت.
کد خبر: ۴۷۰۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۲
فردا با این که صبح زود به مدرسه رسیدیم دیدیم حاجی با لباس کار عرق ریزان مشغول کار است.
کد خبر: ۴۷۰۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۱