برادر شهید «حجت اله گوهری» در ذکر خاطره ای می گوید: برادرم دبیر بود و به عشق دفاع از وطن به عنوان بسیجی رهسپار جبهه شد اما من و او یک جفت پوتین داشتیم که نوبتی می پوشیدیم و سرانجام پس از شهادتش پیکرش را با همان پوتین های مشترک شناسایی کردم.
کد خبر: ۵۳۳۹۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«قرار بود کسی متوجه حمل و نقل ما نشود. مجبور بودیم شبها حرکت کنیم. نزدیک خرمشهر سمت چپ پیچیدیم و ساعت یک نیمه شب به مقر مکانیکی رسیدیم. هوا بیش از حد سرد بود، هیچ وسیله و جایی برای خواب نداشتیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
خاطرات آزادگان
«حاجآقا ابوترابی در آخرین روز ماه مبارک رمضان که احتمال میداد شب عیدفطر باشد به دوستان اسیر توصیه کرد نماز مخصوص آن شب را که شامل دو رکعت است، بخوانند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۱
شهید«مهدی بومری» تیرماه 1363 در زاهدان متولد شد، همزمان با تحصیل مشغول به فعالیت در بسیج بود، اردیبهشت 1382 در چشمه زیارت به فیض شهادت نایل گردید. در سالروز شهادت این شهید گرانقدر گوشهای از خاطراتش را میخوانیم.
کد خبر: ۵۳۳۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۷
«از کار کردن در هر شرایطی ابا نداشت، معمولا در ایام تابستان پیش از اعزام به جبهه، به کارگری در ساختمان، حمل بار در کارخانه و دستفروشی مشغول میشد تا علاوه بر اینکه مایحتاج آموزشی و شخصی خود را تامین میکرد، به مستضعفان هم کمک میکرد...» ادامه این خاطره از زبان پسرعمه شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۷
«پرسیدم چرا غذا نمیخورید؟ جواب درستی نداد و من هم بیخیال شدم. نماز مغرب و عشاء را که خواندیم، دیدم تکهای نان خشک سنگگ در دست دارد و با یک استکان چای میخورد. تازه فهمیدم روزه بوده است...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۳۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۶
«آقای بهتویی علاوه بر درک مسایل نظامی و قدرت فرماندهی، توجه خاصی در مسایل عبادی و رازونیاز داشت، به گونهای که بارها به چشم خود دیدم که ایشان در دل تاریکیهای شب به کنجی پناه برده و با خدای خویش مشغول راز و نیاز بود و نماز شب میخواند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۳۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۴
«یک روز که با آقای حاج کمال اسلامی در اردوگاه قدم میزدیم، دیدم از شدت درد و ضعف ناراحت است. عصر روز هجدهم ماه مبارک رمضان بود و حدود دو، سه ساعت تا اذان مغرب و زمان افطار باقی مانده بود به او گفتم شما نباید روزه بگیرید ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۱۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
«از طرف من به این آقایان بگوئید به جای قند، از خرما استفاده کنند که در داخل تولید میشود و تهیه آن نیازی به خروج ارز از کشور ندارد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۳۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
«نگهبان با سری گرد و چشمانی از حدقه بیرون زده هر چه سعی میکرد داخل را ببیند موفق نمیشد؛ لذا شروع کرد به داد و فریاد که «این چیه درست کردهاید». بعد هم رفت و افسر نگهبان را خبر کرد ...» همزمان با روز ارتش، ادامه این خاطره از خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۰۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۹
«حسن از همان دوران نوجوانی همواره در فعالیتهای مذهبی شرکتی فعال داشت و در این بین، اگر متوجه مشکل کسی میشد تمام تلاشش را به کار میبست تا در حد توانش، گرهگشای آن باشد ...» ادامه این خاطره از زبان پدر شهید «حسن حسینپور» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۸
«پدر بزرگوار شهید سید محمدحسن میرجعفری در پشت عکس نوشته است: تولد سید محمدحسن مصادف بود با روز ولادت امام حسن(ع) و روز شهادتش هم مصادف بود با روز شهادت امام حسن(ع) ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۷
خواهر شهید «محمدمهدی نجد» نقل میکند: «موقعی که میخواست بره جبهه، آمد برای خداحافظی. به او گفتم: داداش! نرو بلایی سرت میآد. گفت: نه آبجی! این یادت باشه تو جنگ من از همه زرنگترم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۲۸۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۷
«تعدادمان زیاد شده بود؛ لذا نیاز به یک منبع آب داشتیم. ارشد درخواست کرد و آنها منبع فلزی با دو شیر به ما دادند. با کمک بچهها دور آن گونی پیچیدیم و آن را در زیر پنکه قرار دادیم تا خنک شود. هر روز یک نفر مسئول خیس نگه داشتن گونی بود و هنگام افطار تقریبا آب خنک داشتیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۴
پدر شهید «موسی گیوهپوش»
شهید «موسی گیوهپوش» مهر 1342 در یکی از روستاهای زابل متولد شد، پس از به پایان رساندن دوره آموزش به لشکر 58 تکاوری شاهرود پیوست و در فروردین 1362 در فکه به فیض شهادت نایل گشت، پدر این شهید گرانقدر در خاطرات خود بیان کرد: به فرزندم افتخار میکنم که راه خدا به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۵۳۲۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳
«صورتم را بوسید و گفت من با اتکاء به تو و اینکه مراقب مادر و داداش هستی میروم و دلم به تو خوش است، حال اگر تو هم میدان را خالی کنی، چه کنم؟ من هم به او گفتم: من میدان را خالی نکردهام. فقط از لحظه خداحافظی بیزارم و تو را به خدا میسپارم و با تو خداحافظی نمیکنم تا برگردی!» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «ابوالفضل سالمکار» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«کار دنیا تمام شدنی نیست، ولی باید انسان هم کمی سعادت پیدا کند تا بتواند دین خود را به اسلام و انقلاب که با خون هزاران شهید آبیاری شده ادا کند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یکی داد میزد آمبولانس آمبولانس بلافاصله دست از کار کشیدم. به طرف قایق دویدم، آه که چه منظرهای، کاش صد پاره میشدم و این منظره را نمیدیدم. یکی از رزمندگان خردسال در حدود ۱۴ ساله غرق در خون بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
گروهکهای ضد انقلاب بعد از شهید کردن سید محمد توفیق، باز دست از سرما بر نمیداشتند و مدام اذیتمان میکردند و هنگام افطار منزل ما را محاصره کردند.
کد خبر: ۵۳۲۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
«یک شب از شهربانی به حاجآقا زنگ زدند گفتند اینجا بمب دستساز پیدا کردیم که عاملش شما هستید و حاجآقا را تهدید کردند که امشب خانه شما را آتش میزنیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «آیتالله هادی باریکبین پدرش هید مرتضی باریکبین» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۴۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰