رحیم همسرش را با خود به جبهه برد
پنج سال ابتدائی را در زادگاهش «پایین دزا»، و مقاطع راهنمائی و دبیرستان را در «ساری» سپری کرد؛ اما سال سوم دبیرستان بود که به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی آن روزها، از ادامه تحصیل بازماند.
در ایّام انقلاب، یک شب که مشغول چسباندن پوستر و اعلامیه بود، به وسیله منافقان مورد حمله قرار گرفت. آنها رحیم را به اندازهای کتک زده بودند که از حال رفت و در جوی آب افتاد. منافقان هم با تصور اینکه رحیم مُرده است، فرار کردند، اما او بعد از رفتن آنها به هوش آمد و خودش را نجات داد.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نهادهایی چون جهاد سازندگی، کمیته و سپاه پاسداران به فرمان امام خمینی، رحیم در سال 1361، جامه پاسداری را به تن کرد و به حراست از آرمانهای انقلابی پرداخت.
جنگ که به سالهای حساس خود رسید، رحیم نیز دوشادوش هم رزمانش به جبههها شتافت و به دفاع از وطن پرداخت.
خاطرات همسر شهید:
همسرش «سیده طاهره موسوی»، از خاطرات زندگى با رحيم مى گويد: «اوایل ازدواج مان، همیشه جبهه بود. یکبار به او گفتم: دیگر از تنهایی خسته شدم. این دفعه که میروی، با تو می آیم. گفت: آنجا خطرناک است. گفتم: هر خطری که تو قبول می کنی، من هم قبول می کنم. اگر قرار است شهید بشوی، من هم می آیم که با هم شهید بشویم. خیلی اصرار کردم. تا این که قبول کرد و با هم به کردستان رفتیم.»
«فاطمه، محسن، علی و محمد» ثمره ازدواج رحیم و سیده طاهره هستند.
رحیم در 5 تير 1366 در منطقه عملیاتی ماووت عراق، در اثر بمباران شیمیایی، دچار مصدوميت شد، و سرانجام بعد از سالها درد و رنج، 24 مرداد 1377، در بيمارستان بقيه الله تهران بر اثر عوارض ناشى از آن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جمع یارانش پیوست. پیکر پاکش نیز بعد از تشییع، در «امام زاده صادق رضاى» زادگاهش به خاک سپرده شد.
انتهاى پيام/