پدرشهید در خصوص خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت این‌گونه بیان می‌داردکه، روز تولدش مصادف با ماه مبارک رمضان بود. با آمدنش، برکت سفره خانواده در آن سال دو برابر شد.

گزارش نوید شاهد مازندران، شهیدهوشنگ آقائی سادات محله نهم خرداد ۱۳۴۱، در شهرستان بابل به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش شهربانو نام داشت تا مقطع دیپلم درس خواند. به عنوان کادر سپاه در جبهه حضور یافت. بیستم آذر ماه ۱۳۶۰، در شیاکوه (گیلانغرب) بر اثر اصابت کالیبر به باسن، شهید شد. در گلزار شهدای روستای سادات محله شهرستان بابل به خاک سپرده شد.

روز تولدش مصادف با ماه مبارک رمضان بود

خرداد ماه گرم و مرطوب سال ۱۳۴۱ بود. «عباس و شهربانو» در روستای «سادات‌محله» بابل چشم انتظار کودکی بودند که قرار بود همان روز‌ها به دنیا بیاید. با آمدن نوزاد، آن‌ها نامش را «هوشنگ» گذاشتند.
پدرش «عباس»، معلم بود و مادرش «شهربانو»، کارمند.
هوشنگ که او را «محمدعلی» نیز صدا می کردند، اولین فرزند این زوج خوشبخت بود که با آمدنش، خانه شان را غرق شادی و محبت کرد.
او در هفت سالگی به دبستان روستای همجوار خود رفت. محمدعلی تا سال چهارم ابتدائی را در آن جا گذراند؛ امّا به دلیل شغل پدر، از روستا به شهر مهاجرت کردند. لذا، سال پنجم را در مدرسه «نمونه» بابل، با نمرات عالی به پایان رساند. تا جایی که عکسش را در روزنامه ها به چاپ رساندند.

از همان کودکی با سیره اهل بیت اشنا شد

عباس که در کنار شغل معلمی، مداح اهل بیت (ع) نیز بود، در هر مراسمی که حاضر می شد، محمدعلی را هم با خود همراه می کرد تا فرزندش از همان کودکی، با سیره اهل بیت (ع) آشنا شود.
محمدعلی چهار یا پنج ساله بود که کنار پدر می ایستاد و نماز می خواند. از این‌رو، در بزرگسالی نیز همچنان با مداومت بر واجبات و مستحبات، به‌خصوص نماز شب، در پی کسب کمال معنوی و تعالی روح بود. علاوه بر آن، با قرآن این منبع نور و رحمت نیز پیوسته مانوس بود و در عمل به آن، کوشا.


با گفته‌های والدین، از خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت این‌گونه بیان می‌داریم که، «روز تولدش مصادف با ماه مبارک رمضان بود. با آمدنش، برکت سفره خانواده در آن سال دو برابر شد. بسیار دلسوز و مهربان بود. از مدرسه که برمی گشت، به خاطر شرایط شغلی  مادر، سعی می کرد اول در کار‌های خانه به او کمک کند. به مادرش می گفت: تو خسته شدی و دست هایت درد می کند. بعد به تکالیفش می‌رسید. از همان بچگی، دستگیر ضعفا بود و هرجا فقیری می دید، پول توجیبی های خود را به او می‌داد. تابستان ها، با این‌که خانواده از لحاظ مالی مشکلی نداشت، او با دهان روزه نزد یک بنّا کارگری می‌کرد تا دستمزد خودش را به مستمندان بدهد.»

کتاب‌های شهیدان مطهری و بهشتی را مطالعه می‌کرد

محمدعلی سال سوم راهنمایی بود که مجله مکتب اسلام را از قم برایش می آوردند. او مجله را مطالعه می‌کرد و در مدرسه آن چه را از مجله می آموخت، با بچه ها به بحث می نشست تا آن ها را هم آگاه کند. علاوه بر آن، او به مطالعه کتاب‌های بزرگانی، چون شهیدان مطهری و بهشتی می‌پرداخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، محمدعلی با دیپلم رشته ساختمان از دبیرستان فنی «نوشیروانی» بابل، به تحصیلاتش پایان داد. تا حدی که اصرار پدر مبنی بر آماده شدن برای امتحان دانشگاه بر او اثر نکرد و گفت: «دوست دارد یک پاسدار باشد و به مملکت خود خدمت کند.»
لذا، محمدعلی در ۲۴/۹/۵۹ به عضویت رسمی سپاه در آمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بابل مشغول خدمت شد. یک ماه بعد نیز، در روابط عمومی سپاه بابل به ادامه خدماتش پرداخت.

شوق پیوستن به جبهه، در روح و جانش جوانه زد

با شروع جنگ تحمیلی، شوق پیوستن به بچه های رزمنده، در روح و جانش جوانه زد و او را رهسپار میدان جهاد کرد. از این‌رو، در ۱۰/۸/۶۰ به منطقه گیلان غرب عزیمت کرد و در کسوت معاون گروهان مشغول خدمت شد؛ و سرانجام، محمدعلی در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ در جبهه گیلان‌غرب به جمع یاران شهیدش پیوست. پیکر پاکش نیز هفت ماه بعد، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده