نويد شاهد – علی اصغر همیشه به خانواده اش سر میزد و مى گفت: «پدر و مادر عزيزم اگر رفتم و برنگشتم ناراحت نشويد و گريه نكنيد اين آرزوى هر خداپرست واقعى است.» گزيده زندگينامه اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

« پدر و مادرعزيزم اگر رفتم وبر نگشتم ناراحت نشويد وگريه نكنيد»

به گزارش نويد شاهد مازندران، علی اصغر نجفی تیرتاشی یازدهم آذر ماه سال 1344 در شهر بهشهر به دنيا آمد. پدرش علی نام داشت.

من در سن 7سالگى به مدرسه رفتم تا كلاس پنجم ادامه تحصيل دادم چون علاقه زيادى به درس و مدرسه نداشتم و از طرف ديگر كشاورزى را خيلى دوست داشتم همراه پدرومادرم شده و در شاليزارها و كارهاى ديگر به آنها كمك مى كردم، اگر چه كه در صحرا بودم اما هيچ وقت نمازم را فراموش نمى كردم و محوطه اى را پيدا كرده و در همان جا رو به خدا مى كردم و نمازم را مى خواندم و در نهايت هميشه ذكر و ياد خدا را بر زبان جارى مى ساختم. در دوران انقلاب در تمام تظاهرات ها شركت داشته و با صداى بلند فرياد ميزدم مرگ برشاه. در همان دوران بود كه جنگ شروع شده بود وخيلى دوست بجنگم، موقعيتى بوجود «بعثى عراق» داشتم به جبهه بروم وبا دشمنان عليه اسلام آمده وزمان رفتن من به خدمت سربازى فرا رسيد. را در بيرجند خدمت كردم و بعد آن ما را به كرمانشاه «تعليماتى» سه ماه آموزشى بردند و در آنجا به فعاليت پرداختيم. دفعاتى كه مرخصى داشتم و به «باختران» خانه مى آمدم و به پدرومادر خواهرم سر ميزدم گفتارم اين بود: پدر و مادرعزيزم اگر رفتم و برنگشتم ناراحت نشويد وگريه نكنيد اين آرزوى هر خدا پرست واقعى است كه در راه اسلام به شهادت برسد. به خواهرانم نصيحت مى كردم كه زينب وار و به برادرانم نصيحت مى كردم كه حسين وار زندگى كنيد ومهم تر از همه اسلام را زنده نگه داريد

شهید در اواخر آبان سال 1365به کرمانشاه اعزام و در آنجا آنقدر صفا و صمیمیت داشت که همه او را برادر خود می دانستند، شهید بزرگوار در صبح روز 23 آبان ماه 1365 در مورد اصابت گلوله قرار گرفته و شربت شیرین شهادت را نوشید.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده