سربازان امام زمان (عج) باکی از شهادت ندارند
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «علی اسدزاده کلجاهی» هجدهم اسفندماه ۱۳۳۹، در شهرستان بهشهر دیده به جهان گشود. پدرش ابراهیم و مادرش عاطفه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان کادر سپاه در جبهه حضور یافت. سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵، در مهران بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار بهشت فاطمه بهشهر واقع است.
فرازی از وصیت نامه شهید «علی اسدزاده کلجاهی»:
درخت اسلام را بوسیله علی اکبرهای زمان پربارتر سازیم
سپاس بی حد به درگاه خداوند متعالی که انقلاب اسلامی ایران را با امدادهای غیبی وعینی به پیروزی معجزه آسا رسانید، بار خدایا، پس از اینکه وارد جبهههای نبرد حق علیه باطل شدم دیگر احساس میکنم به درگاه مبارکت نزدیکتر میشوم، هر چند که لیاقت قربت در خود احساس نمیکنم، زیرا میدانم در خود نیروئی یافت کرده ام که به وجود و هستی ات بیشتر پی ببرم؛ و چه کنم که توان و اراده محکمی در خود دریابم؟ خدایا! به امید اینکه بتوانم با یاریت به سهم خود ضربهای به صدامیان کافر وارد آورم و با سلاحم قلب صدامیان را نشانه روم، و با خون ناچیز خود درخت اسلام را که بوسیله علی اکبرهای زمان پربار شده پربارتر سازم پا به عرصه میدان نبرد نهاده ام؛ و همچنین شما یرادران مخلص دیگر که در جبهههای جنگ شرکت میکنید. در حقیقت پاسخ عملی به ندای ملکوتی هل من ناصر ینصرنی، حضرت ابا عبدالله الحسین میدهید؛ و دشمن بداند که این نامه را مینویسم در جبهه مهران هستم، و به امید خدا حملهای در پیش است. تا به امید خدا هر چه زودتر صدامیان کافر را نابود وسر گردان شوند.
خلاصه خودتان میدانید وضعیت جنگ لازم به گفتن من نیست هر آن ممکن است روز دیگری برای رزمندگان نباشد، ولی خدایا ما سربازان امام زمان (عج) سرهایمان را به خودت سپرده ایم و باکی از شهادت نداریم. اینک توای مادر بدان که دیگر میروم، ولی دیگر حس نمیکنم روح وجسم گرامیت را ببینم تنها حرفی که میخواهم بزنم این است که دوست و فامیل و بالاخص خانواده ام که اگر از بنده بدی دیده اید ببخشید.
خواهرانم زینب وار، و برادرانم حسین وار، و قاطعانه امام را یاری کنید
مادر! حلالم کن، و به برادران و خواهرانم بگو که انتظار مرا نکشند، چون شاید لیاقت کلمه پر ارج شهید نصیبم گردد. از خواهرانم میخواهم همیشه زینب وار، و برادرانم حسین وار، و قاطعانه امام را یاری کنند؛ و راه شهیدان را ادامه دهند و همواره کلام خدا و سخنان امام را خط مشی خود قرار دهند. ونیز سعی کنند زندگی سادهای داشته باشند، در نهایت ار مادر عزیزم، و پدر بزرگوار، مقاوم و با استقامت و خوب و از یاد نرفتی ام که در زندگی سختیهای بسیاری تحمل کرده ای. انشاالله که شما هم مرا میبخشید، چون این نامه را که مینویسم شاید آخرین نامه باشد، زیرا همانطور که گفتم حملهای به امید خدا در پیش است و ما فقط برای حمله به دشمن منتظریم، خلاصه میخواهم که هیچ وقت به خاطر من ناراحت نشوید چرا که قرآن میفرماید.
«گمان نبرید آنان که در راه خدا کشته میشوند، مرده اند بلکه زنده اند، و درنزد خدا روزی دارند.» ضمن خداحافظی از کلیه دوستان و فامیلها در آخر وصیت نامه این را مینویسم.
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
انتهای پیام/