مادر شهید «سیدعباس صداقت» می‌گوید: بهم گفت مادر نگو که من نروم. آن دو تا نیز نروند پس چه کسی برود؟ اگر من نروم ناموس ما به دست نامحرم می‌افتد بگذار من بروم. با رضایت من خوشحال شد و گفت: من می‌روم. من را کادو پیچیده می‌آورند. عمودی می‌روم و افقی مرا می‌آورند.

به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «سیدعباس صداقت» دهم آذرماه ۱۳۴۴، در شهرستان ساری دیده به جهان گشود. پدرش سید آقا و مادرش حمیده نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سوم شهریور ۱۳۶۲، در اردوگاه بادله ساری بر اثر جراحات وارده به بدن، شهید شد. مزار او در گلزار ملا مجدالدین ساری قرار دارد.

من را کادو پیچیده می‌آورند

چند خاطره از شهید «سیدعباس صداقت»:

در توصیف شخصیت و اخلاقیات شهید همرزمش ـ ابراهیم میوه چین ـ با ذکر مطالبی نقل می‌کند:
سید عباس فردی بود بسیار متدین، عاشق انقلاب، در پایگاه حضور فعالی داشت و هنگامی که ما را می‌دید با خنده و خوشحالی برخورد داشت. او در خانواده‌ای متدین رشد و پرورش یافت و او در حمله‌هایی که در منطقه رخ می‌داد بسیار غیرتی و تعصب داشت. عاشق جبهه وجنگ بود. خودش همیشه می‌گفت: باید برای دفاع از این انقلاب جان خود را فدا کنیم تا بتوانیم این انقلاب را به آقا امام زمان (عج) صحیح و سالم تحویل بدهیم.

در مورد رفتن به جبهه مادرش با ذکر خاطره‌ای نقل می‌کند: در سال ۶۱ به جبهه اعزام شد شب‌ها در میدان شهرداری برنامه بود و او شرکت می‌کرد. من گفتم پسرم نرو، خدایی نکرده تو را می‌زنند. می‌گفت: مامان نگو! تو عروس حضرت زهرا هستی، بسیار خوشبختی! پدرش گفت: پسرم! او چه خوشبختی دارد؟ می‌گفت: تو نمی‌دانی او خوشبخت است چرا که عروس حضرت زهراست. مادر نگو که من نروم. آن دو تا نیز نروند پس چه کسی برود؟ اگر من نروم ناموس ما به دست نامحرم می‌افتد بگذار من بروم. با رضایت من خوشحال شد و گفت: من می‌روم. من را کادو پیچیده می‌آورند. عمودی می‌روم و افقی مرا می‌آورند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده