پسرم قول گرفته بود که جلوی تابوتش گریه نکنم
شهید «سید مهدی مستوری» بیست و نهم فروردین ۱۳۳۹، در شهرستان قائم شهر دیده به جهان گشود. پدرش سیدحسن و مادرش اشرف السادات نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هفتم مرداد ۱۳۶۱، در کوشک بر اثر اصابت ترکش به سر، شکم و قلب، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای سید ملال شهرستان زادگاهش قرار دارد.
همزمان باگرامیداشت هفته نیروی انتظامی خانم اشرفالسادات موسوی مادر ۸۷ ساله شهید سید مهدی مستوری در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد مازندران اظهار داشت: پسرم فقط ۲۱ سالش بود که برای اولین بار عازم جبهه شد و مدت طولانی در مناطق عملیاتی حضور داشت.
وی با توضیح این نکته که مهدی در مدت زمانی که پیش ما بود دل به دلش نبود و همواره پیگیر اخبار جبهه و جنگ بود، ادامه داد: مدام با دوستانش ارتباط میگرفت، پیگیر راهکاری برای اعزام مجدد بود، البته خیلی تلاش داشت که جلب توجه نکند و با ما درباره رفتنش و اعزام مجدد صحبتی نکند.
به ظاهر پیش ما اما دلش در جبههها بود
مادر این شهید امنیت از مازندران با بیان این که مهدی در مدت حضور در مرخصی پیگیر جمع آوری کمک برای جبههها بود و مدام در تکاپو بود که پشت جبههها هم سهمی در نبرد داشته باشد، اظهار کرد: به ظاهر پیش ما اما دلش در جبههها بود، زمان حضور شهید در محله و یا شهرمان با حسرت به تابوتها نگاه میکرد.
مدام وصیتنامه شهدا را با وجود دسترسی سخت به این مطالب در ایام دهه شصت مطالعه میکرد. وقتی تصویر امام راحل را در قاب تلویزیون میدید سرتاپا گوش میشد و نگاه میکرد و مدام صفحات روزنامهها درباره دفاع مقدس را ورق میزد.
وی با ذکر این نکته که پایگاه مقاومت شهر دومین محل اقامت مهدی جانم بود، گفت: شما تصور کنید آیا میشد که فردی با این همه اشتیاق و علاقه را از مسیری که در پیش گرفته بود، پشیمان کنیم.
خانم موسوی ادامه داد: وقتی تلاش داشتم با زبان مادرانه متقاعدش کنم که از اعزام منصرف شود، به دست و پایم افتاد، اشک در چشمش حلقه زد و گفت: آیا شما میپسندی که من در خانه باشم و ناموس این مملکت در مناطق مرزی مورد تهاجم دشمن قرار بگیرند؟! آیا میپسندی که مادران ما در غرب کشور توهین شوند و عزت و شرف آنها دچار خدشه شود؟! آیا میپسندی که کشور به چکمه دژخیمان آلوده شود و من جوان ۲۲ ساله راحت در خانه فقط تماشاگر باشم؟!
دیگر حرفی نزدم، فقط نگاهش کردم از نگاه من فهمید که خیلی دلواپس هستم اما فقط به این موضوع بسنده نکرد و گفت: مادر اگر شهید شدم نباید اشک بریزید!
دلیلش را پرسیدم و جواب داد که اشک چشم شما جلوی تابوت من باعث خوشنودی دشمنان این مرز و بوم میشود. نه تنها نباید اشک بریزی بلکه باید اسلحه در دست بگیری و جلوی تابوت من حرکت کنی تا کشور و این وطن دشمن شاد نشود.
وی گفت: مهدی جانم معتقد بود که اشک چشم توای مادر باعث خوشنودی بدخواهان این نظام میشود و از این موضوع برای ضربه زدن به انقلاب سوء استفاده میکنند.
همه وصیت پسرم را اجرا کردم
این مادر شهید گفت: وقتی جنازه پسرم را آوردند دلم آشوب بود مویه کردم میخواستم ضجه بزنم، زار بزنم و نوازش دهم، اما فقط صدای سیدمهدی در گوشم پیچیده بود، به روی خودم نیاوردم کلمه کلمه وصیت پسرم را عمل کردم.
روز تشییع پیکر فرزندم تفنگ بر روی دوش و پرچم روی دستم گذاشتم، دنیا برایم به آخر رسیده بود، فرزندم شهید شده بود، اما عشق مادری نمیگذاشت خلاف وصیتنامه فرزندم عمل کنم.
امروز از اینکه پسرم جانش را در راه انقلاب و اسلام فدا کرده و من مادر شهید شدم افتخار میکنم اما مسئولان و متولیان همانطور که فرزند شهید ما در برابر دشمن به صورت جهادی عمل کردند توقع است تا در رفع مشکلات مردم این کشور هم عاشقانه تلاش کنند که دشمن شاد نشود.
انتهای پیام/