نوید شاهد - رضوان خواهر شهید «سعید ناصری» در روایتی از برادرش می‌گوید: «مادرم، با اسپند و گلاب راهی جبهه کردند و در لحظه های آخر پدرم آمده بود داخل اتوبوس تا با بچه ها خداحافظی کند و سعید را بوسیده بود و به خدا سپرده بود.»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران: شهید سعید ناصری، یادگار «جعفر» و «عذرا» دهم تیر ماه سال 1340 در شهرستان رباط کریم به دنیا آمد. وی دانش آموز سوم متوسطه در رشته فرهنگ و ادب بود و دیپلم گرفت. سپس به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه طلاییه و در عملیات خیبر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان رباط کریم قرار دارد.

خاطره رضوان خواهر شهید «سعید ناصری» را در ادامه می‌خوانیم:

یک روز پنجشنبه رفتم رباط کریم منزل پدرم سر بزنم. دیدم اعضای خانواده رفته بودند دعای کمیل در مسجد تقی آباد که یکی از قریه های رباط کریم بود برادرم سعید را دیدم که با ماشین جیپ به منزل آمد. گفتم: سعید جان کجا بودی؟ گفت می خوام برم بیرون. گفتم: منو می بری مسجد تقی آباد دعای کمیل، بچه ها آنجا هستند.

گفت: باشه. بچه خیلی خوب و با عاطفه و مهربانی بود با کمال میل من را سوار کرد و برد در جلوی مسجد تقی آباد پیاده کرد توی راه خیلی با هم صحبت کردیم گفتم: داداش باید شماها زودتر سر و سامان بگیرید حالا که مادر نداریم ما هم تهران هستیم منتظریم که یک تعطیلی بشه بیام رباط پیش شما. گفت: آره آبجی توی فکر هستم به حرفهای شما فکر میکنم، 45 روزه انشالله بریم جبهه و برگردیم، ما بچه های رباط حدود 120 تفریم، که عازم هستیم، گفتم: حالا چکار میکنی؟ گفت: رفتم شهرداری مشغول به کار شدم آبجی با این ماشین هم به شهرستان‌های مختلف مثل قم، کاشان و اصفهان می رویم و سخنران می آوریم و می بریم در مکانهایی که می خواهند سخنرانی کنند.

خیلی دعا کردم، گفتم: خدایا؛ توی جاده ها خودت محافظتش کن. رفتیم مسجد تقی آباد. بعد از دعا هم به اتفاق آنها برگشتیم منزل پدر و شب را خوابیدم. من و خواهرم روزهای تعطیلی را می رفتیم منزل پدرم تا به امور خانه پدری رسیدگی کنیم بعد از چند روزی شنیدم بچه ها طی مراسم خاصی از رباط راهی جبهه شدند.

مادرهایشان آنها را با اسپند و گلاب راهی جبهه کردند و در لحظه های آخر پدرم آمده بود داخل اتوبوس تا با بچه ها خداحافظی کند و سعید را بوسیده بود و به خدا سپرده بود. بعد از چند روز عملیات خیبر شروع شد سعید در حاشیه به عنوان امداد گرو تخریب چی در جبهه بود و خیلی از بچه ها را نجات داده بود ولی خودش به تیر دشمن گرفتار شد.

یک تیر به سرش و یک تیر هم به پایش خورده بود به طوری که مهر داخل کیفش خورد شده و در همان لحظه به واسطه خونریزی زیاد به شهادت رسیده بود که باز هم بچه ها کمک کردند به عقب آورده بودند به طوری که از آن تعدادی که از رباط کریم رفته بودند 18 نفر شهید شده بودند که چند روز بعد از عملیات پیکر پاک چند نفر از آنها را آوردند که سعید هم جزو آنها بود و روز تشییع این شهدا جمعیت خیلی زیادی آمده بود تعدادی از آنها هم مفقودوالاثر و تعدادی هم اسیر شدند و تعدادی هم مجروح شده بودند.

سعید با همان لباس سربازی به خاک سپرده شده و گفته بود که در کنار برادرم مجید در امامزاده محمد تقی دفن کنید. سعید در دفتر امام جمعه شهرستان کار می کرد و در ماه رمضان و ماه های محرم و صفر تعداد زیادی از روحانیون خاص را می آورد، بعضا با خانواده هم بودند و از طریق دفتر امام جمعه و با کمک شهید سفیداری و امام جمعه وقت حضرت حجه الاسلام و المسلمین صادق زاده به روستاهای شهرستان اعزام می نمود.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده