نوید شاهد - ابوالفضل عبدالهی از دوستان شهید «سعید ناصری» گفت: «شهید سعید به نماز اول وقت مخصوصاً جماعت اهمیت بیشتری می داد. اگر جایی روحانی وجود نداشت به اصرار او یکی از برادران جلو می ایستاد و خلاصه نماز جماعت را برپا می کرد. من ندیدم که یک دفعه او جلو بایستد. همیشه دیگران را بر خود مقدم می داشت و احترام خاصی برای دوستان قائل بود.»

نماز اول وقت

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران: شهید سعید ناصری، یادگار «جعفر» و «عذرا» دهم تیر ماه سال 1340 در شهرستان رباط کریم به دنیا آمد. وی دانش آموز سوم متوسطه در رشته فرهنگ و ادب بود و دیپلم گرفت. سپس به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه طلاییه و در عملیات خیبر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان رباط کریم قرار دارد.

ابوالفضل عبدالهی از دوستان خدمت سربازی شهید «سعید ناصری» در روایتی می‌گوید:

درباره رعایت حق الناس بگویم: در اردوگاه حشمتیه سرای قصر خدمت می کردیم و بیرون از پادگان حمام می رفتیم. گاهی وقت ها لباس های خود را میخواستیم در حمام بشوئیم. عده ای بدون گرفتن اجازه از صاحب حمام این کار را داخل حمام انجام می دادند. یک روز با برادر سعید می خواستیم حمام برویم به محض وارد شدن به حمام بعد از سلام، سعید می گفت: آقا می خواهیم مقداری لباس هم بشوئیم، اجازه می دهید؟ حمامی در جواب می گفت: نه! بدون اینکه داخل شویم برگشتیم. چندین جا رفتیم و موفق نشدیم.

من به سعید گفتم چرا شما می گویی لباس ها را ببریم داخل حمام و بعد از اینکه از حمام در آمدیم به حمامی می گوئیم لباس هم شسته ایم. برادر سعید گفت: نه! اگر این کار را انجام بدهیم و صاحب حمام راضی نباشد حق الناس است و برای راضی کردن آن کار مشکلی است چه بهتر اول اجازه بگیریم.

برادر سعید علاقه خاصی به امام جمعه ما و روحانیت عزیز داشت. یک دفعه تشریف آوردند کاشان، من جهت اطلاع جاهای دیدنی کاشان را مثل فین، خانه تاریخی ها، بازار را عنوان کردم ولی او گفت اول بریم منزل امام جمعه کاشان خدمت ایشان ( آیت الله یثربی ) بعدا به گردش و تفریح برویم.

شهید سعید به نماز اول وقت مخصوصاً جماعت اهمیت بیشتری می داد. اگر جایی روحانی وجود نداشت به اصرار او یکی از برادران جلو می ایستاد و خلاصه نماز جماعت را برپا می کرد. من ندیدم که یک دفعه او جلو بایستد. همیشه دیگران را بر خود مقدم می داشت و احترام خاصی برای دوستان قائل بود.

وقتی با خبر می شدیم که یکی از برادران سرباز که رفته است مرخصی در شهر خود ازدواج کرده است یا برادران متأهل بچه دار شده اند برادر سعید به شوخی می گفت ما که موهای سرمان سفید شد، دندان هایمان ریخت، صورتمان پیر شد، هنوز یکی به ما نگفت بابا.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده