نوید شاهد - ابوالفضل عبدالهی از دوستان خدمت سربازی شهید «سعید ناصری» در روایتی می‌گوید: «برادر سعید کم حرف ولی پر کار بود و برخورد عجیبی داشت. با هر سربازی که صحبت می‌کرد مثل اینکه چندین سال باهم آشنایی داشتند و همیشه دوست داشتیم که فرصتی پیش آید که در کنار برادر سعيد باشیم. گویی او آهن ربا داشت و جذب می نمود.»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران: شهید سعید ناصری، یادگار «جعفر» و «عذرا» دهم تیر ماه سال 1340 در شهرستان رباط کریم به دنیا آمد. وی دانش آموز سوم متوسطه در رشته فرهنگ و ادب بود و دیپلم گرفت. سپس به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه طلاییه و در عملیات خیبر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان رباط کریم قرار دارد.

ابوالفضل عبدالهی از دوستان خدمت سربازی شهید «سعید ناصری» در روایتی می‌گوید:

با سلام و درود بر خاتم پیامبران محمد عبداله و سلام و درود بر شهیدان و امام شهداء و سلام و درود به منجی عالم بشریت امام زمان (عج) سخن درباره شهید گفتن خیلی سخت است چون آنها هر چه گفتند عمل کردند اما من هر چه می گویم شعار است.

اولین روز آشنایی ما با برادر سعید در مسجد اردوگاه پرندک بود او سرباز عقیدتی سیاسی بود. با سربازان گروهانمان چندین بار که به مسجد رفتم کم کم با برادر سعید آشنا شدم در دعای توسل، دعای کمیل. برادر سعید کم حرف ولی پر کار بود و برخورد عجیبی داشت. با هر سربازی که صحبت می‌کرد مثل اینکه چندین سال باهم آشنایی داشتند و همیشه دوست داشتیم که فرصتی پیش آید که در کنار برادر سعيد باشیم. گویی او آهن ربا داشت و جذب می نمود.

خدا را شاهد می گیرم یکدفعه نشد درباره شخصی غیبت یا صحبت کند. خیلی پرهیز کار بود و همیشه دوست داشت که صحبت دیگران را گوش بدهد و حرف و صحبت هیچ کس را قطع نمی کرد.

در اردوگاه از صبح تا ظهر کار رسمی داشت ساعت 2 بعدازظهر پرسنل رسمی به جز مسئولین کشیک اردوگاه بقیه به تهران بر می گشتند. سعید هم بچه رباط کریم بود می توانست به منزل برود و فردا مجددا به اردوگاه بیاید. اردوگاه از نظر داشتن امکانات آب، برق و هوا خیلی ناجور بود. آب را با تانکر از تهران می آوردند.

هوای خیلی سردی داشت ولی او در پادگان می ماند و در میان برادران سرباز بود. روزی به او گفتم شما که می توانی بروی منزل چرا نمی روی؟ گفت: این سربازها اینجا غریب هستند و از نظر روحی اذیت می‌شوند. من که پیش این ها بمانم و با هم زندگی کنیم، کمتر احساس غربت می کنند و نسبت به مسئولین اردوگاه و خودم بدبین نمی شوند و نمی گویند ما اینجا اینطور در حال خدمت هستیم ولی دیگران می روند منزلشان که جای گرم و آسایش بیشتر داشته باشند.

برادر سعید، رابطه خوبی با برادران سپاه رباط کریم و مسئولین اردوگاه داشت برای اینکه روحیه سربازان کسل نشود. هماهنگی با سپاه و ستاد نماز جمعه رباط کریم برقرار می کرد. در هفته چندین نوبت سربازان را برای دعای توسل و دعای کمیل و مخصوصا نماز جمعه می برد.

از اردوگاه تا مقر پادگان نصر تقریبا 3 الی 4 کیلومتر راه بود در هوای سرد او ما را برای مراسم دعا تشویق می کرد و اصلاً مسافت راه را متوجه نمی شدیم و خود را به جمع برادران بسیجی و سپاهی می رساندیم و برادر سعيد موقع شروع دعا می گفت هر کس برود و در گوشه ای بنشیند. اگر در میان دعا کسی حال خوشی پیدا کرد دیگران بر اثر آشنایی متوجه نشوند و خدای ناکرده حال خوش آن برادر ریا نشود.

ادامه دارد...

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده