خاطرات جانباز ۳۵ درصد از عشق به سنگرسازی در جبهه
نوید شاهد مازندران در سالروز ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز، گفتگویی با «موسی بابایی» جانباز هشت سال دفاع مقدس انجام داده است که در ادامه میخوانیم.
حضور در جبهه
موسی بابایی از نحوه اعزام خود به جبهه اینچنین تعریف میکند: توسط یکی از دوستانم به جهاد رفتیم و به عنوان یک نیروی بسیجی و جهادی به جبهه اعزام شدم. در منطقه ابتدا کارهای تدارکات، امکانات و از این قبیل را انجام میدادیم. دیدم خاکریزها نقش خیلی مهمی در جنگ دارند تا بچهها در پشت آن سنگر بگیرند و بتوانند در مقابل دشمن دفاع کنند. هرکجا بچههای ما خاکریز نداشتند، دشمن حمله میکرد و رزمندگانمان را به شهادت میرساندند. دلیل اینکه خیلی از بچههای ما به شهادت رسیدند یا اسیر شدند، نبود سپر بلایی بود که پشتش قرار بگیرند و دفاع کنند. سپس دیدیم راننده لودر و بلدوزر در منطقه جنگی کم داریم، که خودم داوطلب شدم و به این کار روی آوردم اما جالب است بدانید قدم کوتاه و سنم کم بود و پاهایم به پدالهای لودر نمیرسید.
آموزش رانندگی لودر و بلدوزر
این جانباز سرافراز از شرایط سنی و خدمات خود در جبههها میگوید: علیرغم مخالفتهایی که توسط فرماندهان به دلیل قد کوتاه و سن کمم میشد، ثبت نام کردیم. آن زمان آموزش لودر یا بلدوزر در مازندران نبود. یک تعدادی از نیروهای زبده و نترس را در سطح کشور جمع کردند که یا در قم و یا در اصفهان برای آموزش رانندگی و فنی این گونه ماشین آلات بهکارگیری کردند. ما برای آموزش به اصفهان رفتیم. آن زمان فرمانده ما شهید چوپانی بود. در آنجا هم آموزش رانندگی و هم فنی در خصوص لودر، بلدوز و گریدر دیدم، به صورتی که بتوانیم در جنگ یک سری کارهایی از این قبیل انجام بدهیم. خلاصه بعد از ۶ ماه آمدیم به خط. من تقریباً ۱۳ سالم بود و چون قدم کوتاه و سنم کم بود، پاهایم به پدالهای لودر نمیرسید. با تخته و کش پدال را جلوتر آوردیم تا بتوانم با پاهایم کار کنم.
سنگرسازان بیسنگر
این جهادگر بسیجی در ادامه از انگیزه خود برای حضور در جبهه مطالبی بیان کرد و افزود: یک عشقی، یک چیزی در دل من، دیگر بچهها، هم سن و سالهای ما و رفیقهای ما بود و همه اشتیاق داشتند که بروند. خداوند یک چیزی در دل ما گذاشت که الان جبهه نیاز به ما دارد. در جنگ که بودیم ما و بچههای راننده لودر را بردند خدمت امام (ره). امام از ما سوال کرد که کارتان چیست؟ گفتیم راننده لودر هستیم و سنگر میسازیم. پناهگاه و سپر بلایی نداریم چیزی در مقابل تیرها، توپها و ترکشها نداریم، یا مجروح میشویم یا شهید میشویم؛ که امام آنجا فرمود: شما سنگرسازان بیسنگر هستید.
جهادگران قبل از عملیات کار داشتند، حین عملیات خاکریز درست میکردند و بعد از عملیات خاکریزها را تثبیت میکردند. موسی بابایی از تلاشها و سختی کار جهادگران گفت: عملیاتی که میخواست شروع بشود فرماندهان نقشه و طرحی انجام میدادند و باید یک سری کارها و راههای ارتباطی ایجاد میشد، مثل عملیاتهای والفجر ۸ یا فتح المبین یا بیتالمقدس یا بدر، هر عملیاتی کار خودش را داشت مثلاً در عملیات والفجر ۸ باید اسکله میزدیم، جادهها را گشادتر میکردیم، چون منطقه آبی بود راههای زیادی نداشتیم، منطقه را وسیعتر میکردیم اسکله راهها سنگرهایی برای ادوات جاده پناهگاه سنگرهایی برای نیروها و مهمات امکاناتی که باید آنجا مستقر میشد، قبل از عملیات باید این کارها را انجام میدادیم. نیروهای جهاد کار داشتند حین عملیات باید خاکریز میزدند و بعد از عملیات باید خاکریزها را تثبیت میکردند جادهها و راههای ارتباطی و سنگرها را ترمیم میکردند، غذا را در حین عملیات داخل پلاستیک به ما میدادند بعضی موقعها، چون هوا گرم بود غذاها خراب میشد حتی در فصل سرما هم آنجا گرمای ۳۰ درجه داشتیم.
انتهای پیام/