خاطرات شنیدنی جنگ از زبان شهید یحیایی
به گزارش نوید شاهد مازندران، مهدی یحیایی سوم خرداد ۱۳۲۹، در روستای کاسگرکلا از توابع شهرستان قائم شهر به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم و مادرش گل بوته (فوت ۱۳۴۸) نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم خرداد ۱۳۶۱، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در زادگاهش قرار دارد.
جنگهای چریکی نامنظم شهید چمران
مهرماه سال ۵۹ از قائمشهر اعزام شدیم و پس از گذراندن یک دوره آموزش کامل در پادگان منتظران شهادت در استان خوزستان افتخار داشتم که جذب نیروی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران بشوم و در این جنگهای چریکی نامنظم شهید چمران، افتخار همکاری داشتم و بالاخره در تابستان سال ۶۰ به علت مجروح شدن به پشت جبهه انتقال یافتم و مدتی را که جهت معالجه به قائمشهر اعزام شدم، پس از بهبود به اتفاق سه تن از برادران از شهرستان قائمشهر، عازم گیلان غرب شدیم.
اشک از چشمان سروان عراقی سرازیر شد
در گیلان غرب که در یک سنگر با سه تن از برادران قائمشهری که یکی از آنها برادر شهید محمدطاهر داد بود که افتخار همسنگری با ایشان را داشتم، در یک شب در یک عملیات شناسائی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. پس از آن عازم جبهههای کردستان شدم و مدتی را در جبهههای کردستان با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه افتخار همکاری داشتم و از شروع حمله بیتالمقدس این سعادت را داشتم که مأموریت از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه را بگیریم و عازم جبهههای جنوب بشوم. خوشبختانه شب حمله، نیروی ما وارد جنوب شد و این افتخار را داشتم که بتوانم حداقل اسرا را به پشت جبهه انتقال بدهم و یک مسئلهای را که برایم خیلی جالب بود موقعی که تعدادی از افسران عراقی را به قرارگاه کربلا آوردیم، در آنجا با یک سرهنگ برخورد کردیم که برخورد بسیار بسیار انسانی اسلامی انقلابی با ما داشت، اینجا بود که یک افسر عراقی از برخورد ما بسیار تعجب کرد و یک مرتبه دیدم که اشک از چشمهای این سروان عراقی سرازیر شد. متوجه شدم که جو تبلیغات آنچنان در منطقه عراق به شکلی بوده که اینها انتظار نداشتند که بین سپاه و نیروهای بسیج و ارتش این چنین برادرانه و صمیمانه و خالصانه باشد و من هم این افتخار را میکنم که هم اکنون در این جبههها مشغول هستم و این را لازم دیدم که بیایم در اینجا و در این موقعیت حساس آمدم.
نائب امام حضرت آیتالله العظمی امام خمینی (ره)
در مرکز آموزش لشکر زرهی سپاه پاسداران خوزستان مشغول آموزش دوره تانک هستم و انشاالله به یاری پروردگار بتوانم خدمت ناچیزی به این انقلاب و اسلام و امت اسلامی بنمایم، خوشحال هستم از اینکه در زمانی زندگی میکنم و در زمانی هستم که بزرگترین ابرمرد دنیا، عالِم بزرگ آیتالله العظمی امام خمینی که انقلاب ایران را توانستند آنچنان که واقعاً انتظار میرفت به جهانیان بنمایانند و کلیه مستضعفین جهان به یاری خدا به زودی حرکت خواهند کرد و به یاری امام، این رهبر روشن بین خواهند شتافت و من به عنوان یک سرباز اسلام، یک سربازی که هیچ گونه سهمی در این انقلاب نداشته و ندارم، سربازی هستم ناچیز و افتخار میکنم که در عصری زندگی میکنم که نائب امام، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی این رهبر روشن دل و آگاه که همه ملت را به حرکتی که آنچه را که همه مستضعفین جهان انتظار داشتند و در انتظار آن نشسته بودند، بنمایاند.
افتخار میکنم و از این افتخار واقعاً لذت میبرم. من هر قدمی را که در این مکان برادران میگیرند، میبینم که چنان عاشقانه امام، امام، امام میگویند و آنچنان به سوی دشمن حمله میبرند که میبینم هدف واقعاً الهی است و دشمنان ما سرگیجهشان گرفت و نمیدانند که دیگر بیش از این چه کار بکنند.
امام را تنها نگذارید
من فقط این پیام را به ملت عزیز و قهرمان و شهید پرور عرضه کنم که امام را تنها نگذارید و همانطوری که تاکنون این چنین هوشیارانه در صحنه بودند و منتظر این بودند که چه پیامی امام دارند و هوشیارانه پیامهای ایشان را تعقیب میکردند و عمل میکردند و عمل میکنند، من هم واقعاً در طول مدتی که در جبهه بودم در مقابل این مردم واقعاً شرمنده هستم. آنان با این حرکت هوشیارانه اینچنین در پشت جبهه کمک میکنند و واقعاً سیل کمک آنها در این منطقه و منطقههای غرب و کردستان بینظیر است. این است که اینها توجه به فرمایشات امام میکنند و انسانی و اسلامی و انقلابی کارشان را ادامه میدهند و من باز هم تأکید میکنم که امام را تنها نگذارند و روحانیت مبارز را که در این انقلاب نقش بسیار بسیار مهمی را دارند، آنها را تنها نگذارند و گوش به فرمان امام امت باشند و همیشه در صحنه حاضر. دیگر عرضی ندارم و همگی شماها را به خدای بزرگ میسپارم.
انتهای پیام/