خاطرات/ کیفی که بوی خاک میداد
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «نقی رستم زاده ورزی» پنجم فروردین ۱۳۴۶، در شهرستان نکا دیده به جهان گشود. پدرش عیسی و مادرش صنم نام داشت. تا پایان دوره حوزوی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم مرداد ۱۳۶۴، در چنگوله بر اثر اصابت ترکش، شهید شد. مزار او در گلزار تازه آباد شهرستان زادگاهش قرار دارد.
چند خاطره از شهید «نقی رستم زاده ورزی»:
برادر شهید: شهید اخلاق و رفتاری منطقی داشت. در کارش بسیار صداقت دیده میشد. با صفا و صمیمی بود و از کوچکی نماز میخواند. بسیار حجب و حیا داشت این علاقه اش به قرآن زیاد بود
بار اولی که شهید به جبهه رفتند و برگشتند من میخواستم به جبهه بروم از نیروگاه آمده بودم و میخواستم عازم شوم که از سپاه گفتند، چون برادرت در جبهه هست باید صبر کنی تا ایشان بر گردند بعد شما بروی. او را آوردیم به منزل و خودم خواستم عازم شوم که دیدم او فرار کرده و دوباره به جبهه رفته است. آنقدر علاقمند به جبهه بود.
خواهر شهید: من و برادرم با هم ۲ سال اختلاف سنی داشتیم و ایشان از من بزرگتر بود. دو تا از برادرانم شهید شدند نقی اول شهید شد و یک سال و نیم بعد رضا برادر کوچکتر ما شهید شدند. برادرانم بسیار خوب و مهربان بودند. در نماز و برخورد با دیگران و طرز صحبت کردن با مردم بسیار عالی بودند عاشق جبهه و جنگ بودند. برادرم نقی هر موقع از جبهه بر میگشت میگفت: «خواهر لباس هایم را میشویی؟» وقتی سر کیف شهید میرفتم بوی خاک، بوی شلمچه، بوی خون شهیدان جبهه را میداد در کوچکی با برادرم هم بازی میکردم و با هم دیگر با دوچرخه به سر زمین میرفتیم و باز با هم بر میگشتیم به خانه. آخرین باری که با برادرم ملاقات کردم دقیقاً روز چهلم شهید یزدان تازه منش بود. بعد از ناهار آمد و به من گفت خواهر پول داری به من بدهی گفتم پول برای چه میخواهی و ایشان گفتند: «پایم که ترکش خورده بروم بیمارستان شست و شو دهم» من هم گفتم زیر فرش پول است برو بردار. با من خداحافظی کرد به او گفتم چرا با من این طوری خداحافظی میکنی شهید گفت: «شاید این آخرین باری باشد که شما را میبینم و دیگر بر نمیگردم.» غروب شد مادرم به منزل ما آمد و گفت دخترجان برادرت را ندیدی؟ و من گفتم از من پول گرفت رفت بیمارستان دیدیم هوا تاریک شد و خبری نشد تا این که یکی از بچههای محل به مادرم گفت عمه جان نقی بی سیم دستش بود همراه نیروها راهی منطقه شد و رفت و این آخرین مرتبه ملاقات ما با هم بود.
انتهای پیام/