بوسهی امام بر سر ناصر
به گزارش نوید شاهد مازندران، سردار شهید ناصر بهداشت بیست و پنجم تیر ۱۳۴۰، شهرستان قائم شهر به دنیا آمد. پدرش محمد حسین، و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضورت یافت. نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۴ در مهران به شهادت رسید. پیکرش را در شهرستان قائم شهر به خاک سپردند.
خاطره به روایت همسر شهید: ناصر علاقهی زیادی به امام داشت. همیشه میگفت: مبادا سست شده و دست از یاری امام بکشید. بعد از مراسم ازدواج، ناصر به جماران رفت تا بتواند امام را زیارت کند. اما محافظان امام به او اجازه دیدار ندادند. با این حال ناصر دو شبانه روز پشت درب بیت امام بدون آب و غذا نشست تا اینکه یکی از یاران امام (ره) وقتی حال و روز ناصر را دید، نزد امام (ره) رفته و به ایشان گفتند که یک بسیجی برای دیدن تان آمده و دو شبانه روز است که برای دیدار خصوصی پافشاری میکند و پشت درب مینشیند. امام فرمودند که ناصر را نزدش ببرند. ناصر به هدفش رسید و بالاخره موفق شد با امام (ره) دیدار خصوصی داشته باشد. امام سر ناصر را بوسید و سخنی زیر گوشش گفت که ناصر آن حرف امام (ره) را به هیچ کس نگفت. ناصر به جبهه عشق میورزید و زمانی بهترین رزمنده در جبهه معرفی شد و از امام جمعهی اهواز یک انگشتر هدیه گرفت و روی عقیق آن نوشت: «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» او در بارهی جبهه رفتنش اینچنین در وصیت نامه اش مینویسد: و اینک میروم که با رزم بی امان با کفار از ارزشهای انسانی دفاع کنم و گوش به ندای قرآن بدهم. میروم تا امام زنده بماند و همچنان جلودار کاروان باشد. میروم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم. آری به جبهه میروم، جبههای به وسعت تمام اسلام در مقابل تمام کفر، جبههای که سراسر نور است و ذکر خدا و دعا، جبههای که هر گاه در آن به افق نگاه میکنم به یاد صحرای کربلا میافتم و به یاد مظلومیت حسین (ع)، جبههای که همه چیزش انسان را عاشق خدا میکند و به زندگی محتوی میبخشد و خالص میکند انسان را. جائی که روح خدائی حاکم است و همه در اعمال خیر سبقت میگیرند و نماز شبهای آنها سنگرها را نورانی میکند و شهادت ها، آنها را مقاومتر و استوارتر میکند.
انتهای پیام/