آرزو کرده بود پیکرش همچون پیکر بانوی دو عالم هرگز پیدا نشود
به گزارش نوید شاهد مازندران به نقل از رسانیوز، شهید مصطفی نوروزی ۲۵ مرداد ۱۳۶۰، در شهرستان ساری به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش فاطمه نام داشت. مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را اخذ نمود. سال ۱۳۸۴ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۹ در حین عملیات محوله، توسط اشرار شناسایی شده و در پی اقدامات اطلاعاتی بر روی یکی از باندهای جرایم سازمانیافته در سیستان و بلوچستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر مطهرش بعد از چند روز تفحص در آبهای ساحلی در اول اسفند ماه، در دریای عمان کشف و به زادگاهش بازگشت و صبح جمعه دوم اسفند ماه ۱۳۹۹ پس از زیارت مزار شهدای گمنام حسینیه عاشقان کربلای ساری به صورت خودرویی تا آرامگاه ملامجدالدین ساری تشییع و در جوار شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» خاکسپاری شد.
بهمناسبت هفته سربازان گمنام به دیدار مادر گرانقدر شهید «مصطفی نوروزی» رفتیم و پای صحبتهایش نشستیم که در ادامه میخوانید.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
فاطمه نوروزی هستم، مادر شهید مصطفی نوروزی، همسرم حسین جان نوروزی پسرعمویم است. پاسدار شهید عیسی نوروزی برادر همسرم و عموی آقا مصطفی است. همچنین در میان فامیل، شهدایی همچون طلبه شهید محمد نوروزی و ... داریم، تا جایی که نام کوچههای محل زندگیمان واقع در پشت بیمارستان شفای ساری، نوروزی نام گرفته است.
از فرزند شهیدتان بگویید؟
امروز میخواهم از شخصیتی صحبت کنم که تمام زندگیاش برای من که مادرش بودم الگو و مانند معلمی در کنار من بود. مصطفی در حقیقت نشانهای در کنار ما بود که راه درست یاری دین خدا و ولایت را گم نکنیم.
مصطفی جان یک سرباز ولایت بود و در این مسیر با توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) به ویژه شخصیت نورانی حضرت زهرا (س)، راه خود را به همراه شهامت و روحیه شهادتطلبی به سمت کاروان شهدا انتخاب کرده بود.
او مرد روزهای سخت بود و از انجام کارهای مهم و خطرناک امتناع نمیکرد. مصطفی جان، درد مردم را درد خود میدانست، به محرومین و مستضعفین با نگاه مسئولانه توجه میکرد، اهل محبت به خانواده و دوستانش بود، مشکلات آنان را مشکل خود میدانست و برای رفع آنها تلاش میکرد.
در محیط کارش مسئولانه و هوشمندانه عمل میکرد و در ماموریتها و انجام امور محوله با دقت و مسئولیتپذیری کار را انجام میداد، عشق فراوان او در توسل به وجود مبارک سیدالشهدا (ع) باعث شده بود که این سالهای آخر، زائر پیادهروی اربعین کربلای معلی باشد و در پایان هر نماز، زیارت عاشورا را به عنوان تعقیبات اصلی نمازش، راهی برای رسیدن به آرزوی بزرگ خود یعنی شهادت بداند.
برقراری روضه در خانه یا خادمی در حسینیه و مجالس عزاداری برای مصطفی یک عهد همیشگی برای رسیدن به محبوب بود.
مصطفی جان که سالها تمنای شهادت و وصل به شهدای عزیزی همچون شهید سید مجتبی علمدار، دوامی، عشوری را در دل میپروراند و شوق ارادت به شهدایی همچون شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را مانند یک گوهر در صدف قلبش نگه داشته بود، در سحرگاه روز سهشنبه بیست و هشتم بهمن ماه ۱۳۹۹ در صحنه دفاع از امنیت کشور در دریای عمان دل به دریای عشق زد و به آرزوی خودش رسید.
پیکرش همچون اربابش، سه روز رهاشده در دریا ماند و پس از سه روز معطر از عطر حسینی به آغوش ما بازگشت. مصطفی جان یک فرشته بود و امروز هم در صحنه بهشت، خدمتگزار حضرت زهرا و میهمان سیدالشهداست.
درباره ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی ایشان توضیح دهید؟
مصطفی جان عاشق اهل بیت (ع) بویژه حضرت فاطمه الزهرا (س) بود. زیارت عاشورا زیاد میخواند، احترام به پدر، مادر و فدزندان برایش اولویت داشت، علاقه زیادی به امام راحل و مقام معظم رهبری داشت.
فرزندم همواره در کار، تلاش فراوان داشت، جوانی دلیر و شجاع و حامی محرومین بود و در کار صداقت داشت، روحیه شهادتطلبی و تمنای شهادت داشت، خادمالحسین و خادمالشهدا بود، با نوجوانان و جوانان مانوس بود، به دوستان محبت میکرد؛ در چندین رشته ورزشی مهارت داشت، رازداری و حفظ کلام را رعایت میکرد و همواره در امورات فرهنگی و جهادی فعالیت داشت.
از دیگر ویژگیهای شهید، دستگیری از مستمندان و فقرا بود که نمونه بارز آن برعهده گرفتن سرپرستی پنج کودک بیسرپرست بود، وی پس از هر نماز واجب سعی داشت زیارت عاشورا و دعای فرج را بخواند. برای مناسبتهای مذهبی بسیار ارزش قائل بود در ایام فاطمیه و نیمهشعبان در منزل، مجالس باشکوهی با دوستان برگزار میکرد که با مداحی و روضه خوانی و اطعامدهی همراه بود.
دغدغه یا سفارش شهید نسبت به موضوع عفاف و حجاب را بیان کنید؟
شهید مصطفی در یک خانواده مذهبی متولد شد، من بهعنوان مادرش همواره ادامهدهنده مسیر رعایت حجاب و عفاف بودهام چرا که بانو حضرت فاطمه الزهرا (س) سفارش زیادی در این رابطه کرده است. پسرم از دوستداران واقعی این حضرت بود و همواره بر رعایت حجاب و عفاف تاکید داشت، تا جایی که آرزو کرده بود پیکرش همچون پیکر بانوی دو عالم هرگز پیدا نشود. این آرزویش بود.
مصطفی بسیار حضرت فاطمه الزهرا (س) را دوست میداشت و ایام فاطمیه را روزه میگرفت، در ایام شهادت ایشان با درهای نیمهسوخته نمایشگاه برپا میکرد و حتی ۱۰ دقیقه فرصت نداشت.
از ویژگیهای دیگر او جانبازی در رکاب مقام معظم رهبری و حفاظت از نوامیس وطن بود. او عاشق شهادت بود و به صورت حضوری و غیرحضوری به همه سفارش میکرد که برای شهادتش دعا کنند.
دغدغه شهید نسبت به حفظ و تقویت انقلاب و آرمانهای آن را بیان کنید.
مصطفی نسل تربیت شده فرهنگ انقلاب است و کماکان مدافعان پیدا و پنهان این انقلاب، شهدا هستند و این شهدا در جایگاه قدسی خود یاران ولایت و دستگیر امت هستند.
و، اما زمانی که فرزندم در قید حیات بود، از دوران کودکی همراه من و پدرش و چهار خواهر و برادر دیگرش به ترتیب به نامهای وجیهه، مجتبی، مصطفی، نجمه و راحله نماز اول وقت میخواند، قرآن تلاوت میکرد، میگفت انقلاب اسلامی بر پایه دین اسلام بنا شده و عدم رعایت اصول و فروع دین منجر به سستی پایههای این انقلاب خواهد شد.
مصطفی جان علاقه زیادی به شخصیت امام راحل داشت و همواره پای صحبتهای مقام معظم رهبری مینشست و سعی میکرد در مسیر فرمانبرداری از ولایت فقیه گام بردارد.
رابطه شهید با همسر و فرزندان چهطور بود؟
مصطفی جان پس از ۱۴ سال زندگی مشترک در حالی که دو فرزند پسر بهنامهای محمدامین و ارمیا داشت به شهادت رسید، محمدامین پایه نهم و ارمیا پایه اول. رابطه فرزندان با پدر رابطه خوب، گرم و صمیمی بود.
شهید مصطفی در دفتر ریاضی محمدامین نوشته بود که شهادت برای من نزدیک است و از تو میخواهم مراقب مادر و برادرت و خانواده باشی، وی در نحوه نگهداری از فرزند، در مسیر درست گام برداشت تا جایی که فرزندانش مودب و حرف گوش کن بار آمدند، همانطور که من در نبود همسرم زمانی که به جبهه رفته بود، با وجود نگهداری از مادر همسرم؛ آن هم در آن برهه خطرناک که منافقین در کوچه و پسکوچهها رها شده بودند، همواره مراقب تربیت پنج فرزندم بودم.
خاطرهای که از شهید دارید را بیان کنید؟
پسرم به شدت به پدرش وابسته بود، در کودکی زمانی که پدرش میخواست به سرکار برود در را میبست و مانع میشد و مسیر کوچه را پشت پدر میدوید و من باید میرفتم و قانعش میکردم که بابا باید به سرکار برود و برمیگردد.
خاطره دیگر به بعد از شهادتش برمیگردد، روزی دلم خیلی برای نوههایم (فرزندان مصطفی جان) تنگ شده بود، بر مزارش رفتم و گلایه کردم، گفتم پسرم تو که میدانستی شهید میشوی به حال زار من فکر نکردی چهطور دوری فرزندانت که بوی تو را میدهند را تحمل کنم؟ اینها را گفتم اشک ریختم و به خانه بازگشتم.
شب به خوابم آمد در حالی که یک دستش در دست محمدامین و دست دیگر در دست ارمیا داشت وارد خانه شد و گفت مادرم دلتنگ نباش نوههایت را به خانه آوردم…
خبر شهادت آقا مصطفی چگونه به گوش شما رسید؟
دو سالی بود که مصطفی جان برای انجام عملیات راهی زاهدان شده بود، در این مدت به شدت دلتنگش بودیم، حتی او به دلیل ابتلا به کرونا روزهای سختی را پشت سر گذاشته بود و ما فکر میکردیم او را از دست میدهیم، بهمن ماه سال ۱۳۹۹ درست شب قبل از شهادتش با او تماس گرفتم؛ گفتم: مصطفی جان دلم برایت تنگ شد بیش از دو سال است که دوریات را تحمل میکنم، گفت: نه مامان جان دو سال و یک ماه شده، گریه کردم، گفت: مامان جان چرا ناراحتی؟ مگر خون من از خون مدافعان حرم رنگینتر است؟ صبر و مقاومت داشته باش؛ باید زندگی را ادامه بدهی. اینها را گفت و خداحافظی کردیم و خوابم برد، در خواب او را دیدم که در حال گریه وارد خانه شد و گفت باید خداحافظی کنیم.
صبح فردا در حالی که از دیدن این خواب دلشوره گرفته بودم و شک کردم که خبری به دستمان میرسد، دیدم همسرم گفت دوستان آقا مصطفی به اینجا آمدند مهمان داریم. با خودم گفتم الان دو سال از رفتن مصطفی میگذرد و کسی نیامده، چه شده که امروز دوستان آمدند؟ به خوابم شک کردم، دوستانش که وارد حیاط شدند صدای گریههای همسرم بلند شد خودم را به بالای سکو رساندم، آنجا بود که فهمیدم خوابم تعبیر شد.
با دوستان شهید، راهی زاهدان شدیم. من در حال خودم نبودم و دائما بیهوش میشدم. دوستان شهید و همسرانشان مانند پروانه دورمان میگشتند. ما را وارد خانهای کردند که پر بود از عکس شهدایی همچون شهید علمدار، دو روز از زمانی که رسیدیم میگذشت و خبری از پیکر مصطفی نبود، در آن زمان شخصی وارد شد و گفت: مسافرم از مازندران، در سیل ۱۳۹۸ شهید مصطفی نوروزی به ما کمک کرد، با مهربانی نجاتمان داد، به ما لباس داد، خودرویش را در اختیارمان قرار داد حالا من با این کولهپشتی آمدم تا به کمک مصطفی بروم در دریا تا پیکرش را بازگردانم.
شب که شد ناامیدانه به عکس شهیدانی که به دیوار آویخته شده بود خیره شدم، وضو گرفتم دو رکعت نماز خواندم، شهدا را قسم دادم که پیکر فرزندم پیدا شود، رو به عکس پسرم کردم گفتم مصطفی جان من دست خالی به ساری برنمیگردم اگر پیدایت نشود من از تو راضی نیستم.
فردای آن روز خبر آمد که پیکر پسر شهیدم در آبهای عمان پیدا شده، خوشحال شدم به پیکرش که رسیدم او را در آغوش گرفتم، بهسوی صورتش رفتم، اما گفتند نبینی بهتر است. تو طاقتش را نداری که ببینی دریای آبی عمان چه بر سر پسر چشم آبیات آورده است..
وظیفه امروز مسؤولان نسبت به حفظ آرمانهای شهدا از نظر شما چیست؟
مسئولان وظیفه دارند در مسیر حفظ امنیت و رفع مشکلات مردم و حفظ بیتالمال گام بردارند، نباید بگذارند خون شهدا پایمال شود، شهدا جان دادند مسئولان هم کافیست در همین مسیر قدم بردارند.
انتهای پیام/